یکی از نکاتی که بعد از طرح ایده سوسیالیستی، هم دربخشی ازجامعه ما بحران آفرید وهم موجب حرکتی و طرح باورهای عمیقی در جامعه ما شد، مفهوم طبقه کارگربود. اما روشنفکران و سیاسیون ما را توان آن نبود که میان آنچه باورآرمانی است و آنچه که در واقعیت در جریان است، تفکیک قائل شوند. یکی از این اشتباهات حامل رسالت کردن طبقه کارگر ایرانی بود که هنوز طبقه نشده و حتی از ابتدایی ترین امکانات هم برای شکل گیری صنفی محروم بود. در نتیجه متولیانی صادق یافت که می خواستند برطبقه کارگررسالتی را تحمیل کنند که توانایی انجام آن را نداشت. به همین دلیل درچند دوره فضای بازایجاد شده درایران، هدف گذاری برای کارگران ایرانی به ثمر نرسید. این هدف گذاری بلند پروانه بود و غیرعملی می نمود. طرفداران کارگر ایرانی، کارگری را می خواستند که کباده و رهبری انقلاب بر دوش کشد و برعلیه سرمایه داری رزم جانانه کند، در صورتی که کارگر ایرانی را خواسته های دیگر بود. از همین رو در چند فرصت تاریخی به دست آمده برای سازمان دهی صنفی کارگران در ایران، -که شرط اول قدم قدرت یابی است، –فرصت تاریخی از کف رفت. اینک اگررفتار های گذشته در نقد بررسی آنچه به نام کارگردرایران رخ داده است مورد بررسی قرارنگیرد فرصت هایی دیگرهم ازدست می رود.
از آغاز دهه ۱۳۸۰ شاهد حرکاتی بودیم که کارگران را به تشکل صنفی فرا میخواند در وهله اول به حق کارداشتن و تشکل داشتن میپرداخت. این رفتارهای سندیکایی در ایران امروز امری مبارک است. اما بر اساس تجربه، این حرکت از۳ طرف مورد تهدیدی قرار داردکه توجه و بررسی و آسیبشناسی آن ضروریست.
۱- حکومت با هرتشکل مستقل مخالف است و به دلیل درآمد نفتی و رانتی که به اقشار ایرانی میدهد، احساس نیاز به تشکل را در میان آنان هم کمتر میکند. این رفتار حکومت دقیق است چرا که وقتی فردی نیازهای خود را تامین شده بیابد، خود رااز رفتن به سمت تشکیلات بینیاز میداند چرا که نیازاولیه آدمی، درحد درک و توان اواز معیشت اوست. دولت نفتی هم ازآغاز انقلاب درجهت خنثی سازی تشکیلات کارگری به این شیوه متوسل شده و جواب هم گرفته و با اعتراضات کارگری برخورد عوام فریبانه داشته است. اما در فرصتهایی که امکان عقب نشینی حکومت فراهم شده مانع دیگری بر سر راه بوده که آن عامل دوم است که به طرفداران کارگران ایرانی بر میگردد.
۲- زمانی که در فرصتهای مناسب تنورتشکل و تجمع گرم شده، تشکیلات به کدام سو رفته است؟ کارگر بازوی انقلاب بوده یا بازوی حزب کارگری یا طبقه رزمنده بر علیه سرمایه داری… در نتیجه بحثهای مربوط به طبقه کارگرفراموش شده وآنچه مانده مسابقهای بوده برای جذب کارگران در یک حزب خاص و بعد دعوای بیپایان که سندیکا بهتر است یا شورا، یا سندیکا نهاد زرد وشورا نهاد انقلابی است و از این قبیل گفتگوهای کش دار؛ گفتگوهایی که بحث درباره صورت مسئله اصلی را که کارگرایرانی به تشکل نیاز دارد، به تعویق انداخته، آن هم در حالیکه شرط اول قدرت یافتن، داشتن تشکل درراستای کار و بهبود شرایط کارو زندگی است.
۳- مسئله مهم ترآن است که هر تشکل برای دوام وقوام به زمان مناسب برای پا گرفتن نیاز دارد.تشکل ها در ایران با وجود شروع خوب، بعد از مدتی به مشکلات عدیده ای بر می خورند که ریشه درعدم کار جمعی ایرانیان دارد. برای غلبه براین مشکل باید زمان مناسب در اختیارهرتشکل باشد تا به مرور زمان به این اصل برسد که چاره کار در تحمل یکدیگر با مکانیزم اجرایی برای حل اختلاف دردرون تشکل است. به عبارت دیگر مدیریت حل اختلاف، امرمهمی است که باید به آن مجهز شد.
خلاصه آنکه خواسته محوری جامعه کارگری ایرانی داشتن کار مناسب و تلاش برای داشتن تشکل است؛ تلاشی که اگر چه در یک دهه اخیرازسوی فعالان کارگری درایران انجام شده اما قابل نقد و بررسی است. در این ارتباط هر کمپینی برای دفاع از حقوق کارگران که صدای آنان در تشکل خواهی و حق کار مناسب باشد، اقدامی شایسته است.