در مسئله هستهای، ملت ایران دارد هزینه جاهطلبی و بی کفایتی قدرتمندان جمهوری اسلامی و جریان راست و راست افراطی حاکم بر ایران از یک سو، و زیادهخواهی و گسترشطلبی قدرتمندان غربی “راست و راست افراطی جهانی” از سوی دیگر را میدهد.
طرفین مذاکره در مرحله اخیر ظاهرا تفاسیر متفاوتی از آن به دست میدهند. عراقچی میگوید: “دو طرف هنوز در مسائل کلیدی نتوانستهاند به راهحلهای قابل قبول دست یابند”. وندی شرمن [دستیار وزیر امور خارجه آمریکا و عضو ارشد هیات آمریکایی در مذاکرات هستهای] میگوید: “ما پیشرفت داریم، هر چند هنوز هم چند تصمیم مهم باید اتخاذ شود”.
“مسائل کلیدی” عراقچی و “چند تصمیم مهم” شرمن هیچ تفاوتی با هم ندارند، هر چند یکی بگوید «پیشرفت داریم” و دیگری [عراقچی] بگوید: “امیدوار بودیم در فرصت برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل، مذاکرات هستهای پیشرفت داشته باشد اما این اتفاق هنوز نیفتاده است”.
شاید تفسیر “پیشرفت” یا “عدم پیشرفت” مذاکرات از نظر طرفین به تصور و یا توهماتشان از دیگری برگردد و شاید هم به خبرهای پشت پرده ای که از همگان پنهان نگه داشته شده است؛ نمیدانیم.
طرفین فکر میکنند وقتی مذاکرات به تعبیر عراقچی به “مرحله نفسگیر” خود می رسد، هر یک باید دیگر از بلوفها و نرخ بالا گفتنها و “به مرگ گرفتن تا به تب راضی شدن”ها دست بردارد و حرف اصلی و نهایی خود را بگوید. برخی تحلیلگران معتقدند گره این نوع مذاکرات در حالی که همه خبر از بنبست آن میدهند در دقیقه نود به طور ناگهانی باز میشود. چرا که هر یک، در “مرحله نفسگیر” آخرین نرخاش را رو میکند تا معامله جوش بخورد. آیا مذاکرات هنوز به این مرحله نرسیده است؟ طرف ایرانی تصورمی کند رسیده است ولی از طرف غربی هنوز نمیتوان به چنین اطمینانی رسید. هر چند دو طرف [هم اوباما و هم روحانی] همزمان اشاره میکنند که “فرصت” مناسبی پدید آمده و طرف دیگر باید از آن استفاده کند “وگرنه” در همیشه روی همین پاشنه نخواهد چرخید.
شاید “پیشرفت”ی که شرمن میبیند همین تلقی طرف ایرانی از “مرحله نفسگیر” بودن مذاکرات و “عجله”ای است که بالطبع طرف ایرانی دارد و عدم پیشرفتی که عراقچی میبیند مشاهده یک توافق و خواست مشترک همه طرفهای غربی در رابطه با میزان پایین توان هسته ای ایران و دقیقتر، توان “غنیسازی داخلی اورانیوم” توسط ایران است. ظاهرا چندان هم به مرگ گرفتن و بعد به تب راضی شدنی در کار نیست. هر چند واقعبینانه باید گفت در برابر “نرمش قهرمانانه” ایران، طرف غربی نیز زیر سقف مصوبات شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با “توقف کامل غنیسازی” از طرف ایران در حال حرکت است. اما زیادهخواهی و گسترشطلبی طرف غربی، عدم انعطاف جدی در رابطه با کاهش تحریمهاست. چرا که در واقع و حرف اصلی و نهایی این که زیر پوشش اصرار شگفت ایران برای غنیسازی اورانیوم در داخل کشور که سیاستی ضداقتصادی و ضدملی است [و این خود موضوع جدی مستقلی است] یک “جدال سیاسی” نهفته است. چالش هستهای در کنه خود روکش و نقابی بر این جدال است؛ جدال دیرینه حکومت ایران/غرب و در اصل و بیشتر آمریکا و این تصور نه چندان دور از واقع آقای خامنه ای که آن ها پس از پرونده هسته ای روی پرونده حقوق بشر خواهند آمد…
اینک عزم شتابدار طرف ایرانی برای حل مشکل هستهای برای رفع تحریمها تا خط سرخها و دیوارههای ساخته شده توسط راست افراطی در ایران و بیان شده توسط رهبر جمهوری اسلامی پیش میرود و عزم طرف غربی که قدرت و توان سیاسی ـ اقتصادیاش امکان برخورد تاخیری را به آنها میدهد تا خط سرخهای استراتژیک مشترک بین شرکای چند جانبه غربی برای حداقل “سرجای خود نشاندن جمهوری اسلامی”.
وقتی دولت ایران مذاکرات هستهای را به مسئله تروریسم و افراطیگری در منطقه پیوند میزند و در باغ سبز نشان میدهد که اگر این مشکل حل شود (و این یعنی اگر شما با ما راه بیایید) ما هم در جای دیگر جبران میکنیم، این خود نشان میدهد چون دست ایران در این مذاکرات خالی است باید از حوزه دیگری برای نشان دادن توان ایران برای چانه زنی استفاده کند.
حال برای قدرتمندان ایران دیگر روشن شده است که بیکفایتیها، بلندپروازیهای بیپشتوانه و سخنان و ادبیات بلاهتآمیز مقامات جمهوری اسلامی در رابطه با این پرونده، بخصوص از سوی محمود احمدینژاد چه هزینه سنگینی برای نظام (و در واقع و در اصل برای ملت ایران) داشته است. رفتن پرونده هستهای به شورای امنیت، مسیربیبازگشت بسیار دشواری را موجب شده است.
”چند تصمیم مهم”ی که شرمن گفته است در واقع انتظار «نرمش قهرمانانه شماره دو” است و “مسائل کلیدی” که عراقچی گفته است اشاره به توقع شتاب در رفع تحریمها و بالا بردن تحمل برای سطح توان هستهای ایران. طرفین به دنبال راهحلهای بینابینی یا ظاهرا بینابینیاند [“ظاهرا” برای اینکه به طرف مقابل کمک کند تا بتواند حداقل و “در ظاهر” افکار عمومی و یا فشارهای وارده به خود از سوی جریانات افراطی جبهه خویش را خنثی کند و به عبارتی “نرخ”شان در ظاهر شکسته نشود، اگر چه سرشان میشکند – سرم را بشکن، نرخام را نشکن!].
سیاست ضداقتصادی و ضدملی اصرار بر غنی سازی اورانیوم در داخل کشور به صورت فریبکارانه روپوشی برای شعار “حق مسلم انرژی هستهای” درآمده است. این حق مسلم راههای مختلف و کمهزینه تری دارد. این اصرار شکبرانگیز که برای حکومت ایران دیگر حالت ناموسی و حیثیتی پیدا کرده است ربطی به خواست و منافع ملت ایران که اصلا حق ندارد درباره این موضوعات آزادانه سخن بگوید، چه برسد به آنکه توسط نمایندگان واقعیاش در باره آن تصمیم بگیرد، ندارد.
تاکید بر “غنی سازی اورانیوم در داخل کشور” [آن هم از سوی کشوری که منابع داخلی اورانیوم چندانی ندارد و جز چند سالی معدود نمی تواند از اورانیوم داخلی که نوع آن هم نامرغوب است برای غنی سازی بهره بگیرد] هیچ ربطی به “حق داشتن انرژی هستهای” ندارد چرا که تهیه اورانیوم غنیشده در بازار جهانی و حتی گنجاندن تضمین تهیه و تامین آن در مصوبات و توافقات در مذاکرات فعلی، سادهتر از دور زدن تحریمهاست. مخصوصا اگر بخواهد به خاطر بن بست مجدد مذاکرات دور جدیدی از تحریم ها آغاز شود.
بهانهگیری و سروصدا و غوغایی که جریان راست افراطی علیه سیاست خارجی روحانی در سفر به آمریکا [و بخصوص در دیدار با مقامات انگلیسی] به راه انداخته است از هم اکنون نشان میدهد که پس از بازگشت از آمریکا چه آشی برای رئیس جمهور و وزیر امور خارجهاش در حال هم خوردن است. سخنان دیوید کامرون نخست وزیر انگلستان تکرار مواضع و نظرات و اتهاماتی است که سالها طرفین به یکدیگر زده و میزنند. راست افراطی چنان تصویر فاجعهآمیزی از این سخنان معمولی و تکراری نشان میدهد که گویی زلزله سیاسی جدیدی اتفاق افتاده است! از هم اینک بوی مشمئزکننده ضداخلاقی بهانهگیری رقبای سیاسی، که هیچ اعتنایی به منافع ملت ایران و یا حداقل منافع نظام خودشان هم در آن مشاهده نمیشود، به مشام میرسد.
حال در چنین فضایی آیا امکان نرمش قهرمانانه دوم و چند تصمیم مهم برای حل مسائل کلیدی وجود دارد؟
اما در طرف غربی چطور؛ آیا آن ها چنین امکانی را دارند؟ فضای ایجاد شده در منطقه در رابطه با موضوع داعش این فرصت را به طرف غربی داده است که برخی نرمشهای خود ،که البته می تواند کاملا شکلی یا اندکی محتوایی باشد، را توجیه کند و جا بیندازد و به دنبال راهحلهای واقعا یا ظاهرا بینابینی بگردد.
در هر حال در طرف ایرانی اینک برخلاف سال گذشته و تازه روی کار آمدن دولت روحانی، وضع بدتر است. ضعف رسانهای و تعللها و سازشهای غیرقابل توجیه و غیرقابل برگشت دولت روحانی در سیاست داخلی و در تعیین نسبت با رهبر جمهوری اسلامی کم کم دارند نتایج منفی خود را آشکار می کنند. به جای شنیدن مارش پیروزیهای دیپلماتیک توسط دولت روحانی در اصلاح تدریجی روابط با جهان، در سفر اخیر به آمریکا، آن ها نه طلبکارانه بلکه بدهکارانه باید در مجلس عتاب و خطاب مدعیان بنشینند و جواب پس بدهند!
گویا مسئله تحریم ها و رکود اقتصادی و مشکلات مردم و وعده های انتخاباتی برای حل مشکلات اقتصادی و… در گرد وغبار شعارهای بی پشتوانه سیاسی و رقابت های جناحی با عبور از مرزهای منافع ملی و مصالح مردم بی اعتنا مانده و فراموش شده است. شاید برخی سردمداران شگفت انگیز راست افراطی حتی از شکست اقتصادی دولت روحانی نیز دیگر چندان ناخشنود نباشند ولو هزینه های امنیتی هم برای کل نظام داشته باشد…
نادیده گرفتن هشدارهای دلسوزانه بسیاری که دولت روحانی را به تجدید نظر در طراحیها و اقدامهای سیاست داخلیاش و تدبیر موثر در نسبت با رهبر و جریان راست افراطی فرامیخواندند، و به روزمرگی مشغول ماندن دولت و مجامله و طفره رفتن از تدبیر و برنامهریزی در این باره و عقبنشینیهای قدم به قدم اکنون به میوههای تلخ خود رسیده است.
متاسفانه [تأسف به خاطر منافع و مصالح ملی] ظاهرا بدترین یا بدبینانهترین چشم اندازها درباره روند این مذاکرات در حال وقوع است. شنیده های زیادی حکایت از ناموفق بودن مذاکرات و احتمال تمدید مدت آن پس از پایان مدت مقرر در محافل سیاسی داخل و خارج از کشور به گوش می رسد. حال توپ در زمین آقای خامنهای است، دولت و وزیر امور خارجهاش دیگر چندان امیدوار نیستند آیا آقای خامنهای در نوسان بین “عقل” محاسبهگری که از یک سو فشار بحرانهای اقتصادی و تبعات امنیتی آن را میبیند [هر چند دولت جدید تغییری در مسیر روندهای اقتصادی ایجاد کرده ولی وضعیت “رکودی” این اقتصاد بحرانزده رکودی– تورمی، اظهر من الشمس است و بعید است رهبر جمهوری اسلامی از آن بیاطلاع باشد] و “دل” بلندپرواز و جاهطلب و مغروری که میخواهد هم چنان قهرمان عرصه “دشمنستیزی” باشد و به قول خودش مردم منطقه درباره ایران [و در واقع یعنی خود ایشان] به تردید و تزلزل نیفتند! به کدام سمت گرایش خواهد یافت؟ به سوی نرمش قهرمانانه دوم و راهحلهای بینابینی که حفظ ظاهر میکند ولی با عقبنشینی از برخی سمت و سوهای نادرست و نابخردانه سابق، اینک مصلحت مردم و از نظر آنها “مصلحت نظام” را ترجیح میدهد و یا “مصلحت خود” را برتر از مصلحت نظام خواهد دانست.
طرف غربی نیز دوراهی بزرگی در پیش دارد، حفظ منازعه با ایران با سختگیری درباره تحریمهایی که بسیاریشان ماهیت ضدبشری داشته و مبنای قانونی چندانی هم ندارند و رفتن به سمتی که پایانش به جز جنگ نیست و یا مقداری کوتاه آمدن و رفتن به سمت راه حل های بینابین و یا حداقل ظاهرا بینابین که تسهیل کننده و زمینه ساز توجیه برای عقب نشینی حکومت ایران باشد.
معتقدان به اصلاحطلبی/تحولخواهی در ایران، اما متأسفانه در تعلیق و بهت و سکوتاند. اینک به نظر می رسد کمترین وظیفه آن ها فشار به طرف ایرانی برای دست برداشتن از اصرار غیرمنطقی و ضداقتصادی– ضدملی برای سطح خاصی از غنیسازی داخلی اورانیوم در مرحله کنونی است و نیز فضاسازی در افکار عمومی جهانی برای رفع سیاست تحریم علیه ملت ایران، جهت تحکیم صلح در منطقه و جهان.
در ایران اما به علل مختلفی که مستقلا باید در بارهاش بحث کرد، فاصله امید و ناامیدی بسیار کم و نازک است. در همین آخرین انتخابات ریاستجمهوری، وقتی که بعد از رد صلاحیت هاشمی فضای ناامیدی و فاصلهگیری از انتخابات در داخل و خارج از کشور در میان اکثریت غالبی حاکم بود، ناگهان روزنه و راه دیگری گشوده شد. در مقیاسی بزرگ تر، در انتهای دهه سیاه ۶۰ که تلی از خاکستر و خون بر جای گذاشت و سیاهی همه فضا را گرفته بود نیز ناگهان روزنههایی گشوده شد و جامعه از بیخ و بن تغییر کرد، ایران انرژی و فشار خود را به سطوح فوقانی قدرت آن قدر وارد کرد و ضربههای پنهان اما مکرری نواخت که سقف شب ترک برداشت.
در مذاکرات هستهای “محاسبات” منطقی گوناگون باید نشان و خبر از خوشبینی بدهد، اما ابرهای سیاه جاهطلبی و توسعهطلبی، در طرفین، در جایی که ملت ایران و افکار عمومی جهان نمایندهای ندارند سایههای تردید و ناامیدی را سنگین کرده است. آیا دقیقه نود حاوی خبرهای خوش برای مردم ایران و جهان خواهد بود و یا سریال خستهکننده و تکراری و ملالت آور مذاکرات تکرار خواهد شد.
تکرار و تسلسل به نفع دولت روحانی و ملت ایران نیست. ملت ایران باید همچنان رنجی را تحمل کند که زبانش برای اعتراض به مسببان آن سخت بسته است. دولت روحانی نیز باید جاده طولانیتری را برود که در طی آن مرتب رنجورتر و ضعیفتر میشود. تعللهای این دولت دارد یک فرصت دیگر را از دست ملت ایران میگیرد. امید که چنین نباشد.
وقتی حسن روحانی می گوید “ما تعدیلهای لازم را انجام دادهایم و اکنون توپ در زمین ۵+۱ است” اصلا بوی خوبی استشمام نمی شود. ادبیات و نحوه برخورد وی در سفر اخیر به آمریکا نسبت به سال گذشته نیز نشان از همین علائم نه چندان خوشایند و نزدیکی به رویکرد و ادبیات و فرهنگ آقای خامنه ای دارد تا رویکردی که در وعده های انتخاباتی وجود داشت و می خواست همان طور که چرخ سانتریفیوژها می چرخد، چرخ اقتصاد ایران هم بچرخد. نفی در زندان بودن روزنامه نگاران به خاطر روزنامه نگاری شان و دیگر ادبیات مربوط به زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر در ایران نیز متاسفانه شباهت های زیادی به منطق رئیس جمهور سابق داشت. آیا حسن روحانی نمی توانست فقط در مقام رئیس قوه مجریه سخن بگوید و در پاسخ به پرسش های مربوط به قوه قضائیه پشت سنگر استقلال قوا! بایستد تا اینکه نقض آشکار حقوق بشر را در ایران انکار کند و مدافع قوه قضائیه ای باشد که تندترین نقدها و تهاجمات را به دولت و سیاست هایش دارد؟ دفاع روحانی در این حوزه از سیاست های حاکم بر فضا و سیاست داخلی کشور بیشتر شبیه ادبیات نماینده رهبر در شورای عالی امنیت ملی و سخنران مراسم ۱۸ تیر نیروهای راست بود تا رئیس جمهوری که با وعده رفع حصر و تغییر فضای امنیتی به سیاسی از مخاطبانش رای گرفته است. در این باره بحث بسیاری می ماند… اما در مذاکرات هستهای آیا تجربه خوشآیند عبور ناگهانی از مرز و افق ناامیدی به امید تکرار خواهد شد؟ آیا نرمش قهرمانانه دوم در دست برداشتن از سیاست های ضد اقتصادی و ضد ملی از سوی ایران و سیاست های قدرت طلبانه توسط قدرت های جهانی و در پیش گرفتن عقلانیتی به نفع صلح جهانی از سوی آنان در راه خواهد بود؟
دلسوزان ملت ایران علیرغم زخمی که از تیغ ستم بر تن و جان و دل خود دارند برای این گشایش دعا میکنند و چنین باد.