هنوز یک ماه از آغاز سال 2011 میلادی نگذشته است. از آغاز سالی که با میلاد پیامبر مهر و رحمت و شفقت، عیسی مسیح آغاز میشود. اما آنچه در طول این یک ماه در ایران ما رخ داده، مسئلهای خلاف اصول انسانی مهر و رحمت و شفقت است؛ در ایرانی که صاحب منشور حقوق بشر کوروش کبیر است. ایرانی با اکثریت شیعی که پیشوایش علی ابن ابی طالب همه انسانها را چون یکدیگر می داند و می گوید که انسانها چه همکیشان و چه همانندان، برادران تو اند. در ایرانی که در آغاز سال نوی میلادی باید شاهد همراهی و دوستی و جشن هموطنان مسلمان و مسیحی باشیم. چه هر دو میلاد یک رسول الهی را به فال نیک میگیرند. در این ایران اما ماجرایی دیگر برپاست.
گرفتن جان یک انسان همیشه مذموم است؛به هر نامی که میخواهد باشد. هیچ کس از ستاندن جان یک انسان خوشحال نمیشود. وقتی میگویم هیچکس، منظورم هیچ انسانی است. هیچ فردی که صاحب خصوصیات انسانی است.
در ایران ما اما اوضاع بر مداری دیگر است. در ایران ما اعدام تبدیل به واژه ای شده که هر روز میشنویم. عادی شده واژه اعدام. اعدام شهلا جاهد تیتر یک روزنامهها میشود. اعدام عامل جنایت سعادت آباد به عاملی برای شادی بدل میگردد و صداوسیما طی مصاحبه با مردم کوچه و بازار از مرگ یک فرد، هرچند با دستی به خون آلوده اظهار شادمانی میکند. اعدام در ایران ما و تعدادش با تعداد آنتی بیوتیک های فردی که طی این روزها بیمار بوده برابری می کند. هر 8 ساعت یک اعدام. و هنوز البته تمام نشده. جعفر کاظمی، حاجی آقایی، مرادی، فلان متهم مواد مخدری، فلان متهم به قتل، فلان متهم به فلان بزه محکوم به اعداماند و زیر تیغ. کسی نمیپرسد که چرا زندانی سیاسی را در ایران اعدام میکنند. کسی نمیگوید که متهم و مجرم، قاتل یا قاچاقچی از ابتدا چنین نبوده است. کسی نمیپرسد که چرا این فرد به چنین سرنوشتی دچار شده ؟ برای کسی ظاهرا دلایل وقوع جرم مهم نیست. فقط اعدام چاره است. جماعتی جماعتی را میکشند و جماعتی دیگر به جرم کشتن کشته میشوند و این سیکل بسته الی الابد ادامه دارد. زندانی سیاسی به جرم مخالفت کشته میشود و ظاهرا تعدادش هم دارد زیاد میشود. در ایران ما یکبار مرداد و شهریور 67 تجربه شده است. ظاهرا دوستان بدشان نمیآید یکبار دیگر شهریور 67ای درست کنند. اما نه! خدا نکند!
نگویید که قرآن می گوید وَلَکُمْ فِی
الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَاب که توجیه نیست. میان قصاص با اعدام تفاوت است که خودتان هم میدانید. قصاص محتواست و اعدام فرم. در ادامه آیه هم میگوید که لعلکم تتقون. آیا اعدام موجب تقوا و خداترسی و با پرنسیبی جامعه ایران شده است؟ پس چرا هر چه میکشید نشر جرم و جنایت در ایران بیشتر میشود؟ آیا در ممالکی که اعدام را منسوخ کردهاند و مجازاتهای جایگزین و رویکردی دلیل محور بر روی جرم دارند هم این میزان جنایت صورت میگیرد؟ آیا آنجا هم نیاز هست که هر 8 ساعت کسی اعدام شود؟ عدم رویکرد علمی تان را به نام خدا و دینش نیاندازید. مگر نه اینکه بخشش هم در کتاب خدا هست؟
زندانی سیاسی را چرا می کشید؟ زمانی کسی در جنگ رو در رو کشته می شود. خب! تکلیف آن معلوم است. اما به جرم اندیشه مخالف و همکاری با سازمانی که شما با او بر سر آن می جنگید؟ مگر آن بنده خدا کسی را کشته که به دارش میکشید؟ مگر نه اینکه ما شیعه همان علی هستیم که در حکمت 420 نهج البلاغه آمده که پاسخ فحش و لعن و آرزوی مرگ خارجی مسلک را بر سر منبر را تنها یا پاسخ زبانی می داند و یا گذشتن از عملش؟ اسلام دین رحمت و شفقت و شما بدل به دین خون و جنایتش کردهاید. حقوق بشر را نادیده میگیرید و به حکم اوفوا بالعقود عمل نمیکنید. مگر نه این است که کنوانسیون جهانی حقوق بشر را امضا کردهاید ؟ مگر نه این است که مسلمان وقتی عهد میکند، عهد نمیشکند و شکستن عهد کفاره دارد ؟ پس چرا عهد شکستهاید؟
در ایران من اما اعدام سکه رایج روز است. مرگ واژه آشنایی است و به جای بلبلان، کلاغانند که بر سر بامها میخوانند. نام یگانه قادر متعال که اطمینان بخش قلوب است به ابزاری برای ترساندن خلق الله بدل شده است و این بساط همچنان ادامه دارد. در ایران من هر 8 ساعت کسی اعدام میشود. راستی! امروز کسی اعدام نشد؟ فردا چطور ؟ پس فردا چه میشود؟ ایران من را چه میشود؟