سامی موبید
چند سال پیش، ایران در لبنان طرحی را ترسیم کرد با عنوان روز بعد از حزب الله، چه جنگ با اسرائیل، چه توافق سوریه با اسرائیل. ایران می خواست این اطمینان را ایجاد کند که راه دومی هم برایش وجود دارد تا بتواند خود به خود به گروه نظامی دیگر متکی شود که کار حزب الله را انجام بدهد. یعنی گروهی که بتوانند اثر جمهوری اسلامی را در منطقه و جهان نشان بدهد و در عین حال از شیعیان عرب دفاع کند.
ایرانی ها گمان می کردند که سپاه مهدی کاملا می تواند “حزب الله دومی” باشد در دنیای عرب و مقتدی صدر همه شرایط را دارد که نسخه عراقی حسن نصرالله باشد. تصور این بود که شرایط عراق شبیه به زمانی است که حزب الله در اوایل دهه هشتاد در لبنان تاسیس شد. یک نیروی نظامی دشمن آن کشور را اشغال کرده، دولت مرکزی ضعیف است، شیعیان با بلندپروازی هایشان قدرت گرفته اند و تعداد زیادی اسلحه وارد کشور شده است.
بر اساس این گمانه زنی ایران تبلیغات زیادی کرد تا طرفداران صدر را تغییر بدهد، همان کاری که در فاصله 1991-1989 در مورد حزب الله انجام داد و حسن نصرالله به ایران منتقل شد تا یک دوره فشرده سیاسی، مذهبی را بگذراند. نیروهای طرفدار صدر به مدت شش ماه همه فعالیت هایشان را متوقف کرده اند تا اعضای ناکارآمدشان را تسویه کند و نیروهایشان را تعلیم بدهند و خود صدر هم به ایران سفر کرد تا سطح علوم دینی اش را ارتقاع بدهد.
به دلایل مختلف، این پروژه متوقف ماند. روحانیون ایران حالا متقاعد شده اند که باید فقط صدر را به عنوان نیروی برترنظامی در عراق که از ایران حمایت می کند برسمیت بشناند تا در صورتی که بعد از خروج نیروهای آمریکایی ها قدرت نوری المالکی کاهش پیدا کرد، او و گروهش بتوانند این شکاف را پر کنند. ایرانی ها حتی این تلاش را هم کردند که آیت الله محمود هاشمی شاهرودی، رئیس سابق قوه قضائیه ایران که به آیت الله خامنه ای نزدیک بود، در شهر نجف به قدرت برسانند. قرار بود سه نفر حافظ منافع ایران در عراق باشند؛ شاهرودی دین را کنترل کند، المالکی سیاست را کنترل کند و صدر نیروهای شبه نظامی را در اختیار داشته باشد.
رهبران ایران به آن خلائی چشم دوخته اند که به محض اینکه آمریکایی ها عراق را ترک کردند، در آن جا پیدا می شود. آنها گمان می کنند که این خلا تنها با ایران یا عربستان سعودی پر می شود. نزدیک به نه سال، آنها تمایل داشتند غنیمت های عراق بعد از سال 2003 را با آمریکا و عربستان تقسیم کنند. این تفاهم از سوی ایران تا پایان سال 2012 به پایان می رسد. درجامعه سنی های عراق جاهایی وجود دارد که ایران با همه تلاشی که می کند، نمی تواند وارد آن بشود. این همان جایی است که سوریه برای ایران حیاتی می شود زیرا سوری ها رابطه فوق العاده ای با بعثی ها و قبایل و سیاستمداران قدرتمند سنی در احزاب اسلامی عراق دارند. ایرانی ها از این می ترسند که “بهار عرب” در اوایل سال 2012 به عراق برسد.
این “بهار عرب” توسط ولیعهد عربستان، نایف بن عبدالعزیز، که مدت ها با نفوذ ایران در دنیای عرب مبارزه کرده، پایه گذاری کرده است.
سوریه، اما درگیر مسائل داخلی خودش است. بسیاری از متحدان سنتی سوریه در عراق، دیگر از این کشور حمایت نمی کنند. در عوض، عراقی های سنی به سمت عربستان سعودی رفته اند.
برای اینکه ایران به آرزوهایش برسد، المالکی باید از طریق سوریه مشروعیت کشور های عرب را بدست بیاورد، و طرفداران صدر هم باید قدرت بگیرند. سپاه مهدی باید نقشی را که حزب الله لبنان در لبنان بعد از جنگ داخلی سال 1991 بازی کرد، به عهده بگیرد.
سوریه این کار را در سال 1991 برای حزب الله انجام داد، آیا در شرایط دیگر از لحاظ تئوریک می تواند همان کار را برای سپاه مهدی هم در سال 2012 انجام بدهد. هفته گذشته، مالکی به تشویق ایران تلاش کرد تا اعتبارش را در میان کشور های عرب بالا ببرد و نقش میانجی را در بحران سوریه بازی کند.
به عبارت ساده تر: ایران نمی داند بدون سوریه چه کار می تواند بکند. بسیاری تحلیل می کنند که ایران می خواهد از طریق حزب الله به تعهداتش نسبت به سوریه عمل کند، زیرا در صورت سقوط بشار اسد، ایران ضربه می خورد. اما از دست دادن سوریه، در مقابل از دست دادن عراق برای ایران چیزی نیست. به همین دلیل است که همه رهبران ایران به “سناریوی فردای عراق” بیشتر توجه می کنند تا آنچه امروز در سوریه می گذرد.
گلف نیوز، 20 دسامبر