متن کامل دفاعیات من

روزبه میرابراهیمی
روزبه میرابراهیمی

po_rozbeh_mir_ebrahimi.jpg

آنچه را امروز به عنوان دفاعیات مطروحم در دادگاه منتشر می کنم به چند دلیل است.

1- اتهاماتی در طول این سال ها به بنده زده شد و در سطح افکار عمومی و حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. پس این حداقل عدالت است که من هم دفاعیاتم را بی پرده پوشی در رسانه ها منتشر نمایم. هر چند هرگز خسارتی که پخش آن اتهامات در رسانه ها برای من بجا گذاشت با این عمل من جبران نخواهد شد.

2- این دفاعیات منتشر می کنم تا یکبار دیگر همه بدانند در پشت اینگونه رفتارها چه ها بوده است و چون شاهدیم هنوز این روش ها در حال انجام است انتشار ناگفته هایی اینچنین شاید برخی را وادار کند تا دست از چنین روش هایی بردارند.

3- امیدوارم بودم و هستم تا کسانی که در این نظام واقعا دغدغه انسانیت دارند اندکی بخود بیایند و راهی برای مسدود کردن چنین روش هایی بیابند.

با این دلایل که بر شمردم متن کامل دفاعیاتم را از اتهاماتی که دادستانی تهران به بنده زده است را منتشر می کنم.

به نام خداوند عدالت

قاضی محترم دادگاه؛

آقایان و خانم ها!

اینجانب سیدتقی میرابراهیمی، مشهور به “روزبه”، متولد 30 شهریور سال 1357، روزنامه نگار، اهل رشت و مقیم تهران هستم. برخلاف آنچه در کیفرخواست اشاره شده است، در تاریخ 6 مهر ماه 1383 در منزل و بدون ارایه حکم و طی مراحل خلاف قانون، مانند مجرمی خطرناک و متواری بازداشت شدم و مدت 60 (شصت) روز را در سلول انفرادی (5/1×1 متر) بازداشتگاه مخفی اطلاعات ناجا، زیر نظر مستقیم دادستانی تهران قرار داشتم.

و باز هم برخلاف آنچه در کیفرخواست نوشته شده است، علت بازداشتم “عجز از تودیع وثیقه” نبوده زیرا نه تنها چنین ادعایی از سوی مدعی العموم کذب محض است بلکه تا مدت ها پس از بازداشت نیز، نهاد دستگیر کننده نمی دانست به چه علت حقوقی بازداشتم کرده و تنها در فکر یک موضوع بود(اعتراف گیری) که امروز همین کیفرخواست نشان دهنده همه مدارکشان برای دستگیری بنده است!

خوشحالم که کیفرخواستی اینچنینی برای بنده صادر شد که استناداتش اقاریری است که بر پایه توهمات بازجویان تحت نظر دادستان تهران و تنها برای تسویه حساب های سیاسی از متهمان این پرونده و تحت شرایطی غیرانسانی که تشریحش خواهم کرد، اخذ شده است. بنده به عنوان یکی از متهمان این پرونده و با توجه به کمک های غیرقابل انکار و حمایت های پدرانه آیت الله شاهرودی در روزهای پس از آزادی (دو سال پیش) تاکنون در مورد این پرونده سکوت کرده بودم و طبق وعده مسئولین در این باره انتظار داشتم، ابتدا متخلفان ضابط و بازپرس به مجازات برسند و پس از آن بر اساس اسناد برای بنده قرار عدم تعقیب صادر شود.

پس از دیدار ما با آیت الله شاهرودی، ایشان صراحتا اعلام کردند که اقاریر ما، اعتباری ندارد و نباید مورد استفاده قرار گیرد. اقاریری که تنها انشاء دادستانسرایی های عده ای متوهم است. تاکنون و در مقابل دیگرانی که همچنان ساز خود را می نواختند مهر سکوت بر لب نهاده بودم در حالی که یکی همچنان از اقاریر متهمان می گفت (مثل برخی از نمایندگان مجلس و برخی سایت های بی شناسنامه) و دیگری از خواست قلبی ما برای حضور جلوی دوربین های تلویزیونی!! (مثل سخنگوی قوه قضاییه).

سکوت من تاکنون تنها بنابر توصیه هایی بود که می گفت: “فراموش کنید، همه چیز حل شده است”. اما ظاهرا نه تنها چیزی در این میان حل نشده است بلکه تازه آغاز شده است.

برای دادستانی ام القرای جهان شیعه تأسف برانگیز است که امضا پای چنین کیفرخواستی گذاشته است و از جهاتی نیز خرسندم که نکاتی را در این کیفرخواست - که چیزی نیست جز انشاء کردن های ما در زندان از داستان هایی که می گفتند - می بینم که به بنده این فرصت را می دهد از حقایقی سخن بگویم که تاکنون در پستوهای ذهن به اجبار زندانی شان کرده بود.

قاضی محترم دادگاه!

بنده یکبار دیگر به فردی در دستگاه قضایی اعتماد می کنم که اول همه سخنان مرا بشنود (نمی گویم حقیقت، چون حقیقت نزد خداوند متعال است) و سپس به وجدان خود مراجعه کند و در آن صورت بنده نیز در مقابل قانون و عدالت و انصاف، خاضع و سربزیر خواهم بود.

در ابتدای سخنانم باید به این نکته اشاره کنم که این حق را برای خود قائل هستم، چون در طول بازداشت و پس از آزادی در دوران فشار و اجبار برای حضور در مقابل دوربین های تلویزیونی، انواع و اقسام اتهام از اتهام های امنیتی و سیاسی گرفته تا اتهام های غیراخلاقی علیه بنده در سطح افکار عمومی مطرح گردید، این دفاعیات و سخنان خود را نیز با افکار عمومی در میان نهم. هر چند می دانم در جمهوری اسلامی این سخنان هرگز به مانند به اصطلاح اعترافات اجباری ما از رسانه های رسمی پخش نخواهد شد.

قاضی محترم دادگاه!

بنده در این دادگاه شما را نماینده قوه قضائیه می دانم، پس پیش از ورود به اتهامات و طرح دفاعیاتم می خواهم چند پرسش را از حضورتان مطرح نمایم که کاملا مرتبط با پرونده و موضوعات آن است.

1- اعترافات مورد استناد، پیش از این و در حضور بزرگان قوه قضائیه تکذیب شده و از شرایط و عوامل پروژه اعتراف گیری شکایت صورت گرفت. چرا هرگز شکایت ما علیه دست اندرکاران نحوه بازداشت غیرقانونی ما بررسی نشد و اگر چنین چیزی صورت گرفت که مطمئن هستم صورت نگرفته، چرا گزارشی حداقل به ما که شاکی بودیم، اعلام نشد؟

2- چرا علی رغم دستور صریح آیت الله شاهرودی، اعترافات اجباری در کیفرخواست مورد استناد قرار گرفته است؟

3- آیا نگهداری یک زندانی در سلول انفرادی (5/1×1) به مدت 60 (شصت) روز، با چشم بند و دستبند قانونی است یا خیر؟

4- به راستی چرا هرگز به این موضوع پاسخ داده نشده که به اصطلاح اعترافات ما در زندان، در روزنامه کیهان چه می کرد؟

5- حتما می دانید مدیر مسئول روزنامه کیهان در همان ایام بازداشت ما، مقاله ای نوشت تحت عنوان “خانه عنکبوت کجاست؟” خبر دارید که بازجویان کپی آن مقاله را در سلول انفرادی به ما دادند تا به اصطلاح اعترافات خود را بر مبنای آن داستانسرایی ها بنویسیم؟! حتی از بنده به همراه یک متهم دیگر این پرونده، تأییدیه ای نیز گرفته شد که برادر حسین شریعتمداری و مقاله اش را مورد تأیید و تحسین قرار دهیم. مطمئن هستم که این نامه در هیچ کجای پرونده ای که در دادگاه وجود دارد، نیست. جای دوری نروید، آن نامه ها، نسخه ای به اتفاق دادستان و نسخه ای هم به روزنامه کیهان می رفت.

در ادامه نقش کیهان در این پرونده را بازتر خواهم کرد تا روشن شود دادستان از کجاها هدایت می شد.

6- به بنده به عنوان یک دانشجو پاسخ دهید در کجای قوانین مربوط به آیین دادرسی و یا هر قانون موضوعه دیگری، نوشته شده است که در دوره بازپرسی و قبل از صدور کیفرخواست از متهم متن نوشته شده آخرین دفاعیاتش در دادگاه (فرضی) را اخذ می کنند. حضرتعالی خبر دارید آنچه به عنوان کیفرخواست خوانده شد، قبل از آنکه کیفرخواست شود و صدر و ذیلش تغییر نگارش یابد متنی بوده که از بنده در زندان به عنوان متن دفاعیه دادگاه دادستانی! گرفته شده است! البته در این دادگاه فرضی که با قرائت متن توسط خودمان همراه بود دوربین های فیلمبرداری نیز مشغول بودند و شاید روزی “هویتی” دیگر را بسازند!

7- راستی چرا باید در زندان به یک متهم پیشنهاد مالی شود تا علیه یک جریان سیاسی کتاب بنویسد؟! البته کتاب که نه، آنچه آنها می خواستند همان داستان ها و رمان هایی بود که در سال های اخیر کم شاهدش نبوده ایم.

8- پیش از این به مقامات رسمی اعلام کردم که توبه نامه ای که به نام من در رسانه ها منتشر شد، شرط آزادی من بوده و اختیاری نبوده است. در حالی که 15 روز قبل از آن رییس قوه قضائیه در دیدارمردمی در پاسخ به نامه همسرم، دستور آزادی مرا داده بود.

می دانید پیش شرط آزادی یعنی چه؟ یعنی اول توبه نامه ای را امضا کن که از گذشته ات توبه کنی و بعد حق ات را می دهیم.

اما این همه ماجرا نبود، توبه نامه من پیش شرط آزادی هم پرونده های دیگرم نیز بود و همین طور سلسله وار تا آزادی آخرین نفر. آیا این تخلف آشکار غیرقانونی و غیرانسانی هرگز پیگیری شد؟!

9- توبه نامه به اجبار اخذ شده از من، از سوی خبرگزاری فارس منتشر شد. چه کسی این توبه نامه را به خبرگزاری فارس داد؟ شخص دادستان تهران پس از اخذ این توبه نامه، نامه را به خبرگزاری فارس داد و سپس به تک تک روزنامه های به اصطلاح اصلاح طلب زنگ زد تا مثل همیشه قدرت خود را نشان دهد و فردایش تیتر روزنامه ها شد؛ “توبه یک وبلاگ نویس…”.

سوال بنده این است، آیا این اقدام نیز در حیطه وظایف دادستان تعریف شده است و یا نه از این ماجرا باید روی دیگری از جریان پشت این پروژه را دید؟!

10- پس از توبه نامه ها، بنده نیز مجبور شدم تا در مقابل دوربین تلویزیونی صداوسیما، علیه خودم سخن بگویم. (فراموش نشود در آن تاریخ هنوز یکی از افراد پرونده در زندان به سر می برد).

آیا قاضی محترم می دانید آن به اصطلاح مصاحبه تلویزیونی در ساختمان دادستانی استان تهران برگزار شد نه در خبرگزاری فارس و نه در صداوسیما؟ آیا می دانید زمانی که مصاحبه انجام شد یعنی در ساعت حدود 14 بعدازظهر، 5 ساعت از حضور ما و تحمل فشارهای روحی و روانی در اتاق های دادستانی از جمله اتاق شخص دادستان تهران گذشته بود؟ آیا می دانید در آن اتاق و در حضور دادستان تهران چه گذشت؟ به راستی چرا خانواده ها وقتی از اتاق دادستان بیرون آمدند اشک از چشمانشان جاری بود؟ بله، می توانید باز هم به مانند سخنگوی وقت و کنونی قوه قضائیه بگویید، متهمان به اختیار مصاحبه کردند! اما خداوندی هم هست که بر بندگان خود نظاره گر است و ظالم و مظلوم را تفکیک خواهد کرد.

11- ماجرای اخذ شکایت نامه علیه نیروهای دوم خردادی به کمیسیون اصل 90 مجلس هفتم چه بود؟ می توانید از مجلس نامه را استعلام کنید تا من هم بگویم چرا آن نامه توسط شخص دادستان از من گرفته شد و چگونه تنها چند ساعت بعد، قبل از اینکه به مقصد که مجلس بود برسد، سر از روزنامه کیهان درآورد؟! هیچ کس که نداد، صد در صد برادر حسن شایانفر خوب می داند که چه کسی آن نامه را به دست او رساند و چه کسی شماره تلفن همراه مرا به او داد تا با من تماس بگیرد و به اصطلاح از نیمه های پنهان کیهان سخن بگوید؟!

12- راستی داشتم فراموش می کردم. جدا از همه فیلم هایی که در زندان توسط ضابطان زیرنظر دادستان گرفته شد، فیلم مصاحبه ای که دوستان صداوسیما پیش از خروج از در زندان اوین و در اتاق رییس زندان اوین گرفتند چه شده است؟ می بینید با این همه فیلم می توان سریالی دنباله دار هم ساخت؟!

13- کجای قانون آمده است که دادستانی در دوره بازجویی می تواند متهم را وادار کند که برگه وکالتنامه ارسالی وکیل به زندان را رد کند؟ تخلف آشکار این بود که پس از چند روز تأخیر وقتی وکالت نامه را به سلول من آوردند، گفتند؛ “حاج آقا گفته است که اگر وکالت نامه را امضا کنی محکومیت تو به همین شکل 15 سال است به 20 سال افزایش خواهد یافت”! سپس برگه ای را به من داد تا ضمن رد وکیل علیه وکیل نیز مطلب بنویسم. متنی که نوشته شده بود؛ چون فلانی ( شیرین عبادی) وکیل حقوق بشری است من نمی خواهم ابزار آنها شوم. البته متن با غلط املایی بود که من نیز با همان غلط املایی متن را با دست خط خود نوشتم تا در بیرون از زندان متوجه شوند من در شرایط عادی نبوده ام که خوشبختانه همان مواقع این موضوع در بیرون از زندان توسط آقای سیف زاده نیز رسما مطرح شد.

14- لطفا به بنده این پاسخ را هم بدهید که اعترافاتی که در زندان گرفته شده، چگونه در همان دوره سر از مجلس هفتم و کمیسیون اصل 90 بیرون آورده است که یک عضو این کمیسیون (تیمور علی عسگری) پس از آزادی ما در مصاحبه ای با روزنامه های اعتماد و اقبال می گوید؛ چون محتوای اعترافات را مطالعه کرده است از نظر ایشان بنده (متهم ردیف دوم) جاسوسی ام حتمی است.

هر چند بنده در همان موقع واکنش نشان دادم و طی مصاحبه ای به این موضوع اعتراض کردم و خواستار ارایه مدارک ایشان به هیأت سه نفره منصوب آیت الله شاهرودی شدم اما امروز در حضور قاضی دادگاه می گویم که آن اعترافات با اراده دادستانی و توسط بازجوی پرونده به کمیسیون اصل 90 مجلس هفتم داده شد و هم اکنون نیز باید در کمیته محرمانه آن باشد. دقیقا متنی دست نوشته با خط من است که بر روی سربرگ های بازجویی نوشته شده اما از قسمت بالا بریده شده تا مشخص نشود برگه بازجویی است. می توانید آنها را هم بخواهید ولی آن هم چیزی شبیه به همین کیفرخواست است که قرائت شده.

15- لطفا پس از آن همه جار و جنجال در دفاع از حقوق شهروندی رسما اعلام نمایید به عنوان قوه قضائیه که من در مدت بازداشت در کدام بازداشتگاه و زیر نظر چه نهادی زندانی بوده ام؟! چرا برای آزادی به زندان اوین منتقل شدم و چند روز بعد از آنجا آزاد شدم؟! چرا تاریخ کارت و عکس های ما در زندان اوین با زمان بازداشت ما تطبیقی ندارد؟! شاید خودمان خودمان را بازداشت کرده بودیم و خبر نداشتیم؟!


16- در کیفرخواست هیچ اشاره ای به بازپرسی رسمی پس از آزادی ما نشده است. بنده یکبار دیگر حدود سه هفته پس از آزادی و در پی حضور در هیأت نظارت و پیگیری قانون اساسی منتخب رییس جمهور خاتمی، رسما به دادسرای ناحیه 9 احضار شدم. در حالی که پیش از آن بیش از 15 بار به طور غیررسمی و غیرقانونی توسط دادستانی تهران احضار تلفنی شده بودم. چرا در کیفرخواست اشاره به آن بازپرسی نشده که بنده تمام اعترافات خود را تکذیب کرده و از اتهامات وارده تبری جسته ام. عدالت حکم می کند سخن متهم در شرایط آزاد مورد استناد باشد و نه در شرایط غیرانسانی و دربند.

جناب آقای قاضی!

می دانم پاسخ بسیاری از پرسش هایی که مطرح کرده ام را شخص شما نمی دانید و نخواهید دانست. اما بنده به عنوان یک طرف این ماجراها در این دفاعیات بخش هایی از آنچه در حضور من گذشته است را می گویم تا اگر طالب حقیقت برای اجرای عدالت هستید از قدرت خود برای یافتن این پاسخ ها بهره ببرید. هر چند نه تنها بر شما خرده ای نیست که نتوانید اما باید بشنوید و بدانید تا سپس حکم روا دارید.

اینجانب در ادامه سعی خواهم کرد تا در ذیل اتهامات مطروحه در کیفرخواست، محورهایی را تشریح نمایم که هم می توانند دفاع از خود تلقی شود و هم روشنگری در باب مقولاتی که مرتبط با پرونده است و شاید پیش از این کمتر از آن سخن گفته شده و پنهان نگاه داشته شده است.

نکته: پنج اتهام از هفت اتهام برشمرده در کیفرخواست دادسرا، اتهاماتی فی نفسه سیاسی و مطبوعاتی هستند و باید در دادگاهی با حضور هیأت منصفه و به صورت علنی برگزار شود که این تصمیم را به قاضی دادگاه می سپارم.

الف- “اتهام عضویت در جمعیت هایی که در داخل کشور با هدف برهم زدن امنیت تشکیل گردیده است”

الف-1: بنده یک روزنامه نگار هستم و متأسفانه خلط دو حرفه فعالیت سیاسی و روزنامه نگاری از دید حکومت در این سال ها هر حرکت حرفه ای روزنامه نگاری را با توهمات سیاسی تعبیر کرده است. این اتهام نیز ناشی از همین نگاه اشتباه است. بنده هرگز در هیچ گروه غیرقانونی در داخل کشور عضو نبوده ام تا چه رسد اینکه چنین گروه فرضی ای با هدف برهم زدن امنیت تشکیل شده باشد. من یک روزنامه نگار هستم و حسب وظیفه روزنامه نگاری ام با سیاستمداران و کارشناسان و حتی مقامات کشوری ارتباط دارم. اصلا به بنده نشان بدهید گروه مورد نظر دادستانی چه گروهی است. اگر دیدن امثال بهزاد نبوی است، بنده به تعداد کمتر از انگشتان یک دست نایب رییس مجلس شورای اسلامی در دوره ششم (بهزاد نبوی) را دیده ام و آنهم در حضور گروهی از روزنامه نگاران دیگر. همانگونه که با افرادی دیگری از جمله آقایان کروبی، اصغرزاده و بسیاری دیگر از نمایندگان مجلس دیدار و گفتگو داشته ام. آیا دیدن چنین افرادی در شرایطی که از مقامات کشوری هستند (نایب رییس مجلس، معاونان وزارتخانه های دولت و نمایندگان مجلس) جرم است؟ پس بسیاری در این سال ها مرتکب جرم شده اند! که این افراد را دیده اند یا با آنان گپ زده اند. جمعیت غیرقانونی توهمی بیش نبود که دادستانی علاقه مند بود کشف اش کند، البته در تخیلات خود وگرنه کدام منطق می گوید گروهی از مسئولین کشوری شکل بگیرید تا امنیت کشوری که مسئولش هستند را برهم بزنند؟!

الف-2: از مشکلات بزرگ روزنامه نگاران در این سال ها این بود که هیچ کس برای روزنامه نگار، فکر و اندیشه و اعتقادات مستقلی قائل نیست. از سوی حکومت متهم به ابزار بیگانگان بودن می شدند و از سوی دیگر عامل و یا سمپات این فرد و آن فرد و این جریان و آن جریان. اما لحظه ای به این موضوع نخواستند فکر کنند که یک روزنامه نگار هر عملش بر اساس تفکر شکل گرفته خودش است و کمترین تأثیر را از دیگران می پذیرد. البته این موضوع تنها شامل حال روزنامه نگاران نیست. این مقوله را یادآور شدم تا بگویم به عنوان یک روزنامه نگار در طول دوران فعالیت حرفه ای ام نه تحت تأثیر القائات بهزاد نبوی بوده ام و نه مصطفی تاج زاده و نه امیرانتظام و نه حتی سعید مرتضوی. من به آنچه خود اعتقاد داشته ام می پرداختم و بر اساس رسالتی که قلم و منزلت حرفه ای ام به من می داد، عمل می کردم. چرا هرگز نیمه پر لیوان دیده نمی شود. من یک روزنامه نگارم و به قوانین کشور در حیطه فعالیت ام ملتزم بوده ام. خوشحال می شدم اگر دادسرای تهران در کیفرخواستش یک مورد از نوشته هایم را به عنوان مصداق حقوقی زیر پا نهادن قوانین کشور نشان می داد. به توهم و سلیقه هم کاری ندارم که هرچه در این کیفرخواست آمده، تنها به اقاریر من در شرایط خاص، مستند است که به نیت های پشت ذهن نویسنده می پردازد. چون هیچ جمله ای از این دست در نوشته هایم نمی یافتند مرا وادار می کردند تا بگویم قصد و تحلیل ام از نوشتن فلان جمله این بود! آیا این جز تفتیش رسمی عقاید است؟

این را دیگر نمی توانید سیاه نمایی بنامید مگر اینکه اصل وجود یک انسان که بر او این مصائب رفته است را نفی کنید.

ب- “اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی از طریق نگارش و درج مقالات در سایت های اینترنتی غیرقانونی مثل گویا و امروز”

ب-1: فعالیت تبلیغی علیه نظام یعنی چه؟ آیا نقد و انتقاد از رفتارها و عملکردها، فعالیت تبلیغی علیه نظام است؟ پس باید رسما اعلام کنید نقد و انتقاد ممنوع است، حتی از دون پایه ها. متأسف هستم که در این سال ها همه مصداق نظام شده اند و انتقاد از آنان، انتقاد از نظام تعبیر می شود. اما به بنده بگویید روزنامه نگار چه نقشی در جامعه دارد؟ آیا جز اطلاع رسانی و آسوده نگذاشتن کسانی که در مسیر خلاف منافع ملی در حرکت هستند؟ آیا فرق روزنامه نگار با دیگر اقشار، نکته سنجی ها و ریزبینی هایش نیست؟ اگر نیست چرا خود و ما را سرکار گذاشته اید، رسما اعلام کنید که ما شغلی و چیزی به نام روزنامه نگار و روزنامه را نمی خواهیم! شاید مطلوب برای برخی میرزابنویسان مداحی است که همه چیز را گل و بلبل می بینند و ابزار توجیه در دست دارند تا رسالت روزنامه نگاری.

اینجانب هرگز و در هیچ مطلبی قصدم فعالیت تبلیغی علیه نظام نبوده است و هر آنچه گفتم یا نوشتم، تنها برای اصلاح امور و بهبود روند اداره کشور بوده است. البته هم این گفته ها و نوشته ها تنها نظر و دیدگاه یک فرد است که روزنامه نگاری، حرفه اش است.

ب-2: در اتهام، اشاره شده است به “درج مقالات در سایت های غیرقانونی مثل گویا و امروز”.

سوال اول این است که غیرقانونی بودن یک سایت را چه مرجعی تعیین می کند. از چند سال پیش هیأتی از سوی قوه قضائیه و دولت تعیین گردید تا به اصطلاح مصادیق را تعیین کند، البته برای فیلترینگ. هدف اولیه این هیأت نیز ظاهرا سایت های غیر اخلاقی بود اما نکته جالب این است که در شرایط کنونی باز کردن سایت های غیراخلاقی با مانع کمتری مواجه است و فیلترینگ تنها شامل حال بخش وسیعی از سایت های سیاسی شده است.

اما این موضوع چه ارتباطی با من دارد؟ بنده تنها چند مطلب برای سایت امروز که در آن سال تازه راه اندازی شده بود و مسئولینش از افراد مورد اعتماد همین نظام بودند نوشتم که البته آنها هم هیچ مشکل قانونی در محتوا نداشت و هنوز هم قابل دفاع است چون نوشتاری تحلیلی بود. اما نکته اینجاست؛ زمانی که بنده همان چند مطلب را نوشتم، اصلا چنین کمیته ای برای غیرقانونی اعلام کردن سایت ها وجود نداشت! الان هم که ظاهرا وجود دارد چه زمانی لیست سایت های غیر قانونی را اعلام کرده است؟

ای کاش دادسرای تهران برای عنوان کردن اتهام برای متهم اندکی هم وقت صرف تحقیق می نمود تا زمان انتشار مطالب را با زمان تشکیل چنین کمیته تطبیق دهد و بعد کیفرخواست بنویسد. عقل حکم می کند درصدی هم باید به اعترافات متهم دربند و درستی سخنانش شک هم داشت!

بنده صریحا اعلام می کنم که هیچ مطلبی را با نیت تبلیغ علیه نظام ننوشته ام و اصولا سایت غیرقانونی ای در آن زمان وجود خارجی نداشت وگرنه در همان گویانیوز که در کیفرخواست نام برده شده است، هنوز هم هستند روزنامه نگارانی از طیف اصولگرا و حتی محارم دولت کنونی که بخش ویژه آرشیو مطالب داشته و دارند.

ب-3: در این جا لازم است یک نکته را به دادسرای تهران یادآور شوم و آن اینکه اگر قصد نوشتن کیفرخواست و یا بازپرسی از متهمی را دارید که در حیطه های تخصصی در زندان شماست، حتما اطلاعات اولیه آن تخصص را نیز داشته باشید. من متأسف هستم که دست اندرکاران بازجویی و تهیه کیفرخواست نه ایمیل را می شناختند و نه مقوله ای به نام لینک دادن و نه حتی اندک آگاهی از فضا مجازی اینترنت داشتند. بهرحال فرجام آن همین می شود که در کیفرخواستی که شاهدش هستید. پرونده معروف به فعالین اینترنتی خالی است از حتی یک موضوع تخصصی در این رابطه!!

ج - “اتهام توهین به رهبری”

ج-1: از طنزهای تلخ این کیفرخواست همین بخش است. سوال اول اینکه توهین یعنی چه؟بنده در کدام مطلب و کدام گفته ام به رهبری توهین کرده ام.

در زندان که بودم از میان وسایل و نوشته هایی که از منزلم خارج کرده بودند به همراه مطالب مختلف پرینت گرفته شده از اینترنت، نامه ای قدیمی از سید ابراهیم نبوی به رهبری نیز وجود داشت که بنا بر گذشت زمان نام نبوی در آن کمرنگ شده بود. مدت ها بازجویان سعی داشتند به من بقبولانند که این نامه را من نوشته ام. حال با چه منطقی؟ نمی دانم!

اما ظاهرا بازپرس دادسرا همچنان اصرار دارد که آن نامه را من نوشته ام. می توانید از ابراهیم نبوی بپرسید که من نوشته ام یا او. البته من آن نامه را خواندم و پرینت اش را در منزل داشتم، شاید این موضوع از نگاه بازپرس جرم بوده است که در کیفرخواست اتهام توهین به رهبری را آورده است.

ج-2: در کیفرخواست به یادداشتی در مورد “عبور از رهبری” اشاره شده که ادعا شده است بنده با نام مستعار روزبه ایرانی در روزنامه شرق منتشر کرده ام.

باز هم می گویم کاش نویسنده کیفرخواست و تیم های مختلف تحقیقات دادستانی تحقیق می کردند که اصلا آیا چنین یادداشتی با چنین محتوا و چنین نام نویسنده ای وجود داشته است؟! خوشبختانه روزنامه ها را که با ذره بین ردیابی می کنند، این مورد را هم می یافتند و بعد در کیفرخواست می آوردند!

ج-3: بنده از طرحی به نام “عبور از رهبری” بی خبرم و باز هم می گویم من تنها یک روزنامه نگارم و همه آنچه در این باره در کیفرخواست آمده داستانسرایی هایی است که بازجویان زیرنظر دادستان تهران به آن علاقه داشتند، البته علاقه داشتند داستان های آنان از زبان ما گفته یا نوشته شود.

ج-4: این موضوع (طرح عبور از رهبری) البته در توبه نامه ای نیز که پیش از آزادی از من اخذ شد توسط دادستان تهران نیز مورد اشاره قرار گرفت. مشخص است که این برنامه کاملا برنامه ریزی شده بود و بیشتر به یک جنگ سیاسی با طرف مقابل شبیه بود تا یک توبه نامه!!

د- “اتهام نشراکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و مقامات رسمی در قالب نگارش مقاله در روزنامه ها و سایت های اینترنتی”.

د-1: نشراکاذیب نیاز به شاکی خصوصی دارد، شاکی خصوصی بنده در دوران بازداشت کیست و یا چه نهادی است؟ خرسند می شدم اگردر کیفرخواست نمونه ای از نشراکاذیب را می دیدم. کدام کذبی را نشر داده ام؟!

در کیفرخواست به چند عنوان از نوشته هایم اشاره شده است که متأسفانه همه نوشته و تحلیل های القایی بازجوی پرونده در مورد یادداشت هایم است که بنده انشاء کرده ام. حداقل کاش برای صدور کیفرخواست، اصل یادداشت های اشاره شده هم مورد مطالعه قرار می گرفت تا قلبی در محتوا صورت نگرفته باشد.

بنده در طول این سال ها، صدها یادداشت و ده ها مقاله در نشریات داخلی منتشر کرده ام که هیچ کدامشان غیرقانونی نبوده اند. خوشحال می شوم اگر کذب بودن یک موردش را به من نشان دهید.

د-2: در کیفرخواست اشاره شده است به ارتباط من با سایت های غیرقانونی و رادیوهای بیگانه.

در همان دوره بازداشت هم از بازجویان پرسیدم آیا برای این ادعا مدرک هم دارید؟ گفتند بله ما همه چیز را می دانیم! الان مشخص شده است که هیچ نداشتند و اصولا چیزی نبوده تا داشته باشند، تنها زندانی دست و پا بسته ای می خواستند که هر چه آنها می گویند را اجرا کند! داستان هایشان را بنویسند و پروژه سیاسی خود را پیش ببرند! آنها با دنیای مجازی اینترنت و رسانه، بیگانه بودند و فکر می کردند هر کسی ایمیلی (پست الکترونیکی) دارد، حتما جاسوس است! در همان دوره بازداشت هم تمام ایمیل مرا زیر و رو کردند آیا چیزی برای اثبات ادعای خود یافتند؟! سپس با فشار مرا مجبور کردند توهم هایشان را انشاء کنم و امروز نیز در این کیفرخواست به آن استناد می کنند.

بنده با هیچ سایت غیرقانونی ارتباط نداشتم و اگر آگاهی اینترنتی داشتند می فهمیدند که آن چیزی را هم که آنها دیده بودند لینک مطالبی بوده که در روزنامه ها منتشر می کردم و یا لینک مصاحبه هایی بوده که با خبرگزاری های داخلی کشور داشته ام.

د-3: در این بند از کیفرخواست به عنوان تشریح اتهام، به موضوع زهرا کاظمی و مصاحبه من با رادیو فردا در این رابطه اشاره شده است. من از این فرصت تاریخی بهره می برم تا ماجرایی تکان دهنده و خنده دار را برایتان تشریح کنم.

اما چرا به این موضوع بیشتر می پردازم چون معتقدم علت بازداشتم در ماجرای پرونده سایت های اینترنتی از همین مصاحبه با رادیو فردا در مورد زهرا کاظمی و کینه شخصی دادستان تهران آغاز شده است.

تابستان سال 1382 بود. من مسوول سرویس سیاسی روزنامه اعتماد بودم. زهرا کاظمی در زندان به طرز مشکوکی کشته شد. گزارش رسمی دولت جمهوری اسلامی این موضوع را تأیید کرد؛ مرگ یک خبرنگار در زندان اوین.

این موضوع ماجرای کش داری شد که هنوز هم فرجام مناسبی نیافته است. یک سوی این ماجرا دادستان تهران قرار داشت. در مجلس ششم این موضوع به صورت جدی پیگیری می شد. چند ماه از این ماجرا می گذشت. کمیسیون اصل 90 مجلس ششم پس از بررسی های مختلف و شنیدن سخن طرف های مختلف گزارشی را آماده انتشار در صحن علنی مجلس می کند. تا جایی که در خاطرم هست پس از ماه ها معطلی، آن گزارش در پائیز سال 1382 از تریبون مجلس خوانده می شود. از رادیو سراسری کشور نیز به شکل مستقیم پخش می شود.

همه دنیا نیز از رادیو این موضوع را انعکاس داده بودند. پس موضوع محرمانه نبود. اگر هم بود مجلس قانونی کشور تشخیص داده بود تا به اطلاع افکار عمومی برساند. عصر همان روز ما در روزنامه مشغول فعالیت روزانه بودیم تا روزنامه روز بعد را برای انتشار آماده کنیم. منطق حکم می کرد با توجه به همه آنچه گفته شد گزارش مجلس نیز در روزنامه ها منتشر شود.

ساعت 8 شب از دادستانی تهران، شخص دادستان با تک تک روزنامه ها تماس گرفت و تهدید کرد که اگر گزارش را منتشر کنید، توقیف خواهید شد. این اولین بار نبود که چنین درخواست هایی از سوی دادستانی مطرح می شد و متأسفانه مدیران روزنامه های اصلاح طلب نیز اکثرا گوش به فرمان بودند، چون می خواستند بمانند.

نام زهرا کاظمی در چند دقیقه از تمام صفحات روزنامه ها برداشته شد. اتفاقی که آنهمه بازتاب داشت، در روزنامه های ایران اثری از آن دیده نمی شد. من احساس بدی از کار در چنین محیطی داشتم. صبح روز بعد که روزنامه های ایران خالی از نام زهرا کاظمی منتشر شد. حق بود که جهانیان متعجب شوند. از رسانه های مختلف خارجی با روزنامه ها تماس گرفتند، کسی پاسخگو نبود. من به عنوان مسئول سرویس سیاسی روزنامه اعتماد اعلام آمادگی کردم که در مصاحبه ای با رادیو فردا شرکت کنم. در آن مصاحبه شرکت کردم و معتقدم قانونی ترین سخنان را به زبان آوردم.

مگر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نمی گوید که هیچ مقامی نمی تواند نشریات را وادار به انتشار مطلبی و یا مانع از انتشار مطلبی کند؟!

بنده در آن مصاحبه اعتراض کردم به دادستان تهران که چرا کار خلاف قانون انجام داده است. در حالی که این گزارش از رادیو و تلویزیون های خارجی پخش شده است، چرا روزنامه ها حق انتشار آن را ندارند؟! من در آن مصاحبه گفتم دادستان حق نداشت به روزنامه ها تلفن بزند و ضمن تهدید، آنان را مجبور به سانسور مطلبی کند، همین. هنوز هم معتقدم کار درستی انجام داده ام و در چارچوب قانون نیز حرف زده ام، چون عمل دادستان خلاف قانون بود.

در کیفرخواست اشاره شده است، طبق مصوبه شورای عالی امنیت ملی مصاحبه با رادیو فردا جرم تلقی می شود. بنده چنین مصوبه ای را ندیده ام و اگر هم وجود داشته باشد به بنده ابلاغ نشده است. شاید اگر ابلاغ می شد اقدام به چنین کاری نمی کردم.

پس از انجام آن مصاحبه از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی احضار شدم. به وزارت اطلاعات مراجعه کردم و در این مورد پاسخ دادم و دلایلی که داشتم برای انجام این مصاحبه تشریح کرد. آنجا هم از وجود چنین مصوبه ای اظهار بی اطلاعی کردم. مصاحبه با رادیوهای خارجی فی النفسه نباید جرم تلقی شود بلکه محتوای سخن که گفته می شود می تواند حامل بار مجرمانه باشد وگرنه رادیو به مانند روزنامه تنها یک رسانه است.

اما این همه ماجرا نبود، چون من در این ماجرا تنها مانده بودم و هیچ مسئول روزنامه ای حاضر نبود شهادت دهد که با تهدید دادستان از انتشار آن گزارش قانونی دست کشیده است!

دادستان تهران یکسال بعد یعنی در ماجرای پرونده وبلاگ نویسان ماجرای آن مصاحبه را جبران کرد. شب اول بازداشت از سوی بازجو به من همان مصاحبه و آن ماجرای زهرا کاظمی یادآوری شد، البته با طعنه و خط و نشان کشیدن. اما طنز تلخ این جا بود. در دوره بازداشت روزی بازجو به سراغ من آمد و در اتاق بازجویی زیر مصاحبه با رادیو فردا در مورد زهرا کاظمی خط کشید و گفت باید برای جبران این موضوع در متنی که در دادگاه می خوانی، بگویی مرگ زهرا کاظمی نقشه و طرح بهزاد نبوی بوده است! یعنی من بگویم بهزاد نبوی، زهرا کاظمی را دعوت کرد به ایران تا او برود جلوی زندان اوین دستگیر شود و بعد اعتصاب غذا کند و بمیرد تا اصلاح طلبان از این موضوع برای برکناری دادستان تهران بهره ببرند!!

آقای قاضی! می بینید چگونه قدرت جلوی چشم انسان ها را می گیرد؟ من باید داستانی را می نوشتم و در دادگاه می گفتم که خون یک انسان در آن بازیچه امیال دیگران شده بود.

این ماجرا را چندبار در متن های مختلف نوشتم و هر بار با نظر دادستان تهران، بخشی از آن اصلاح شد، تا پس از چند روز تمرکز روی این موضوع آنقدر دادستان غیرواقعی و اغراق آمیز و تخیلی شده بود که خودشان از این سناریو منصرف شدند. حالا پرسش من این است، آن متن ها که در مورد زهرا کاظمی از بنده گرفته شد کجای پرونده است؟ چرا از پرونده حذف شده است؟ چرا دفاع از اصول حرفه ام، چنین تاوانی را تنها بر اساس کینه شخصی یک فرد به دنبال باید داشته باشد؟ آیا این است عدالت علی (ع)؟!

هـ - “اتهام اخلال در نظم و آسایش عمومی از طریق حضور در تجمعات غیرقانونی با توطئه قبلی و دسته جمعی”.

هـ -1: بنده یک روزنامه نگار هستم. شغل ام اطلاع رسانی است اما در طول این سال ها بیشتر یک مدیر سرویس سیاسی پشت میزنشین بودم تا گزارشگری حاضر در حوزه خبری.

این اتهام را نیز به کلی رد می کنم. بنده در هیچ تجمعی در این سال ها شرکت نداشته ام و همواره در اتاق محل کارم مشغول انجام وظیفه بوده ام. خواهش می کنم استنادات چنین اتهامی را نیز به دادگاه ارایه کنید، یک عکس، یک فیلم و حتی یک شنود تلفنی مرا.

در زندان هرچقدر اصرار کردم که لااقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی استعلام کنید که بنده در تجمعات حضور و نقش داشته ام یا نه، هرگز نپذیرفتند.

علت اصرارم این بود که می دانستم وزارت اطلاعات صددرصد از چنین تجمعاتی فیلمبرداری کرده است چرا یک صحنه از حضور مرا ارایه نکردند. از سوی دیگر به بنده در زندان فشار آورده می شد که بپذیرم در تجمعات با موبایل به رادیوهای بیگانه گزارش داده ام. بنده اصرار می کردم موبایل من از زمانی که خریداری شده است به شکل کاملا محسوسی تحت کنترل وزارت اطلاعات بوده است، لااقل از وزارت اطلاعات استعلام کنید و یا از مخابران که آیا بنده درتجمعات اصلا تماس از خارج کشور یا تماس با خارج از کشور داشته ام تا گزارش بدهم.

بنده خوشبختانه عادت کرده ام در تمام طول دوران فعالیت حرفه ای ام شفاف عمل کنم و هیچ موضوع پنهانی نداشته باشم. شنودهای تلفنی قانونی و غیرقانونی از تلفن های من می تواند گواهی بر اعمال و رفتارم باشد. یکبار دیگر به قاضی محترم دادگاه عرض می کنم، بنده در هیچ تجمع غیرقانونی شرکت نکرده ام، چه رسد به اینکه این شرکت با توطئه قبلی و دسته جمعی انجام شده باشد!

اگر کسی یا کسانی در این میان با توطئه قبلی نظم و آرامش عمومی را برهم زده اند، کسانی هستند که با طراحی سناریویی از پیش تعیین شده، خانه عنکبوت در ذهن خود ساختند و جوانان این مرز و بوم را برای تأیید داستان های خود، مدت ها در سلول های انفرادی قبر مانند نگهداری کردند و با افتخار توبه نامه هایشان را تیتر کردند و علیه رقیبان سیاسی خود پرونده های خیالی ساختند.

هـ -2: در بخشی از کیفرخواست آمده است متهم خود را پسر خوانده، امیرانتظام خوانده و یا بارها قصد فرار از کشور را داشته است. درمورد اول باید بگویم کجای دنیا یک علاقه و رابطه انسانی جرم است که علاقه مندی به امیرانتظام جرم باشد. در ضمن بنده چه زمانی و بر اساس کدام مدرکی بارها قصد فرار از کشور را داشته ام؟! اگر واقعا قصد فرار از کشور را داشتم آیا نباید در همان آستانه دستگیری ام که یکی از دوستان نزدیک و همکار وهم خانه ای سابقم بازداشت شده بود، فرار می کردم؟ اما با اینکه می دانستم به سراغ من هم خواهند آمد حتی از تهران هم بیرون نرفتم و 20 روز پس از بازداشت همکارم و دوستم (شهرام رفیع زاده) بازداشت شدم.

و- ز- “اتهام شرب خمر و فراهم نمون موجبات فساد و ارتباط نامشروع”

دو اتهام را با هم دفاع خواهم کرد و در حاشیه اش به نکته ای هم اشاره خواهم داشت. اتهام شرب خمر و پذیرفتن رابطه نامشروع حاصل یک هفته شکنجه روحی و جسمی و کتک خوردن های متوالی بود، چرا، چون در ابتدای بازداشت تنها چیزی که مطرح نشد اتهام های سیاسی و روزنامه نگاری بود.

بنده یک هفته شبانه روز بازجویی و فحش و کتک را تحمل کردم تا زیر بار اتهام فساد اخلاقی نروم اما به قول بازجوی پرونده، متهم را باید اول شکست و چه چیز بهتر از اینکه آبرویش را در جامعه در خطر بیاندازی!!

بنده تحت شکنجه، داشتن رابطه نامشروع با یکی از روزنامه نگاران مونث دیگر را پذیرفتم. هرچند مدتی بعد و درهمان زندان آن را تکذیب کردم. اما امروز و در محضر دادگاه نیز یکبار دیگر یادآور می شوم که این دو اتهام (شرب خمر و رابطه نامشروع) کذب محض است و بنده با هیچ فردی رابطه نامشروع نداشته ام و اصولا وقتی که بازداشت شدم متأهل بودم. برای روشن شدن اذهان عمومی و قاضی محترم پرونده باید یادآور شوم که بازجویان پرونده انسان هایی بودند که عقده های فروخفته جنسی داشتند. در ماجرای پذیرفتن اتهام رابطه نامشروع وقتی من تحت فشار طاقت فرسا این موضوع را پذیرفتم، آنها پذیرفتن اصل موضوع را کافی ندانستند و خواستار تشریح و تفسیر همه مراحل یک رابطه جنسی شدند. وقتی با مقاومت بنده در نگارش چنین اوهامی مواجه شدند، شروع کردند به تشریح روابط جنسی دو جنس مخالف و از من خواستند تا آنچه آنها می گویند را بنویسم، به گونه ای که چندین صفحه از صفحات بازجویی اختصاص به تشریح روابط جنسی داشت. می دانید برای چه؟! برای آن که با تأسف نوشته های ما را کپی می کردند و بین خود توزیع می کردند و با لذت می خواندند. بازجویان به صراحت می گفتند گرفتن اعتراف در مورد مسایل جنسی معمول همه بازجویی ها است!!

حال آیا باز هم باید چنین اتهامات نخ نمایی در کیفرخواست آورده شود. آن هم برای منی که تاکنون هیچ احد و الناسی شهادت نخواهد داد که نگاه غیراخلاقی به او داشته ام.

اما به من ثابت شده است که بازجویان پرونده همه عقده جنسی دوران گذشته خود را عقده گشایی می کردند.

قاضی محترم دادگاه!

بنده تمام آنچه در کیفرخواست به عنوان اتهام در این موارد نیز اشاره شده است را رد و تکذیب می کنم. آنچه بر من در زندان مشخص شده بود این موضوع بود که همه هدف تشکیل چنین پرونده هایی برای روزنامه نگاران و حتی فعالان سیاسی منتقد، در ابتدا فاسد جلوه دادن آنان است و در ثانی جاسوس خواندنشان. پس چرا دادستانی که در دوران بازداشت ما آنهمه در مورد جرایم امنیتی و جاسوسی ما با رسانه ها مصاحبه کرده بود، یک مورد ازمدارکش را در پرونده و کیفرخواست ارائه نداده است؟ آیا روزنامه کیهان که بازجویی های ما در زندان در فاصله 24 ساعت به آنها می رسید، حاضر است این گفته های مرا نیز منتشر کند؟!

آیا خبر دارید وقتی ما برای تکذیب توبه نامه های اجباری و مصاحبه تلویزیونی غیراختیاری خود به سوی مقامات عالی رتبه نظام رفتیم، دادستان تهران پیغام داد که “در روز خیلی ها بر اثر تصادف می میرند، می تواند یکی هم شما باشید”! آیا یک لحظه به این موضوع هم فکر کرده اید، آنهمه مواردی که در کیفرخواست آورده شده و اتهامات رنگارنگی که مطرح شده، برای یک جوان تازه 27 ساله شده است! آن هم جوانی که در همین نظام پرورش یافته و در همین آموزش و پرورش متعهدانه شخصیت اش شکل گرفته، است.

قاضی محترم دادگاه!

از اینکه سخنان مرا شنیدید سپاسگذارم و امیدوارم بر اساس حق و حقیقت و وجدان خود قضاوت کنید. هر چند اطمینان دارم پس از طرح این سخنان، فشارهای پیدا و پنهانی بر شما سایه خواهد افکند.

بهرحال به سهم خود ازتمام کسانی که در ایام درد و رنج ما را یاریگر بودند، سپاسگزارم. از آیت الله شاهرودی، ریاست محترم قوه قضائیه بابت پذیرش و شنیدن درد دل ها و رنج های ما در زندان، از برخی معاونان محترم و ارزشمند ریاست قوه قضائیه که در سیاهی ها به ما امید دادند، از جناب آقای آوایی، ریاست محترم کل دادگستری استان تهران که در همین مدت کوتاه نشان دادند باتقوا هستند و آگاه به شرایط زمانه، از هیأت پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی منصوب رییس جمهور خاتمی بابت شنیدن حرف های ما و البته از همه آنانی که فشارهای پیدا و پنهان را تحمل کردند و نگذاشتند روزنه های زندگی و معیشت ما بسته شود.

قاضی محترم دادگاه!

آنچه گفتم تنها بخش هایی از ماجراهای این پرونده جنجالی بود که امیدوارم در پایان هیچ حقی، ناحق نگردد و هیچ ظالمی از کیفر نگریزد. آنچه گفتم حقیقتی بود که خداوند شاهد همه اش بود و بسیاری دیگر.

همه تلاش من در این مدت این بود که آنچه صلاح است، پیگیری شود. حتی اگر در این شرایط روزنه های تنفس هر روز بر ما تنگ تر گردد. به امید روزی که هیچ بیگناهی به جرم گناهان ناکرده اش به محاکمه کشیده نشود.