مهاتما گاندی در مبارزه اش با استعمار انگلیس در هند، بر روش پرهیز از خشونت در مبارزه تاکید داشت. از جمله اصولی که در این مبارزه بر آن تاکید می شد، روش مسالمت آمیز، دوری از خشونت، و شجاعت و ایستادگی برای رسیدن به هدف بود. مبارزه مسالمت آمیزی که گاندی در هند پایه گذارش بود و آن را به پیروزی رساند بعدها در دهۀ 60 میلادی توسط مارتین لوتر کینگ در مبارزۀ مدنی برای رفع تبعیض از سیاهان در آمریکا، در پیش گرفته شد. رؤیای مارتین لوتر کینگ داشتن آمریکایی بود که کودکان سفید و سیاه با هم به مدرسه بروند، با هم بازی کنند، با هم درس بخوانند، و به همدیگر عشق بورزند. نماد پیروزی این رویا 40 سال پس از مرگ مارتین لوتر کینگ، انتخاب رییس جمهوری سیاه پوست در آمریکاست.
سال هاست که مبارزه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت در ایران نیز به گفتمان غالب کسانی تبدیل شده است که رؤیای تغییر را در سر دارند. رؤیای ایجاد مناسباتی عادلانه تر، دمکراتیک تر و انسانی تر. اما گاه در این گفتمان سازی ها تنها بر وجه مسالمت آمیز و ضد خشونت مبارزان این راه تاکید می شود و شجاعت و پیگیری مبارزان این روش در هیاهوی تواب سازی ها و شوهای تلویزیونی، کمرنگ و بی رمق رخ می نماید. در حالی که آن چه واقعیت دارد تعداد پُرشمار زندانیانی است که مقاومت تحسین برانگیزشان در راه آرمان و هدفی که در پیش گرفته اند، آنان را به قهرمانان ملی تبدیل کرده است.
نسرین ستوده یکی از نمادهای شجاع و ماندگار مبارزۀ پرهیز از خشونت ملت ماست. او بیش از 8 ماه زندان انفرادی را تاب آورد. در مدت این 8 ماه تنها توانست چند بار کودکانش را دقایقی از نزدیک به آغوش کشد. هنگامی که هیچ ابزاری برای اعتراض به وضعیت خود و زندانیانی همانند خود نداشت، بارها لب بر آب و غذا بست و تن و جان خود را فرسوده کرد تا ما بیرونیان صدای دادخواهی اش را بشنویم.
خبرهای نسرین را پی می گیریم. از خلال ملاقات های کابینی کوتاه او با رضا خندان همسر گرامیش و کودکانش، خبرهای او را پی می گیریم از گفتگوهای تلفنی اش هنگامی که از بند 209، هفته ای یک بار به خانه اش تلفن می کند. خبرهای او را پی می گیریم از اخبار کوتاهی که از حضورش در دادگاه به بیرون منتشر می شود. اما آن چه بیشتر از هر چیز شخصیت و منش و کنش او را بر ما آشکار می کند در واقع نامه هایی است که در نبود کاغذ در انفرادی 209، بر روی دستمال کاغذی، خطاب به کودکانش نیما و مهراوه نوشته شده است. در این نامه ها مادری عاشق را می بینیم که سخت نگران فرزندانش است. نگران قضاوت فرزندانش نسبت به مادریش، نگران قضاوت کودکان همکلاس مهراوه نسبت به خودش و تاثیر آن قضاوت ها بر مهراوه، او سخت دلتنگ کودکانش است و دلش می خواهد به نیمای کوچولو بگوید که او هم دلش می خواهد به سوی او پربکشد و به دلخواه خود، جدایی از او را انتخاب نکرده است.
در نامه به مهراوه، نسرین راحت تر او را خطاب قرار می دهد. او دختری 11 ساله است که بسیار بیشتر از هم سن و سالان خود می فهمد. او به مهراوه توضیح می دهد که در مبارزاتش برای احقاق حقوق کودکان، خوشبختی او و برادرش را بیش از هر کسی در نظر داشته است. او در نامه هایش به کودکانش بر قانونی بودن آن چه که انجام داده است، تاکید می کند و به راهی که در پیش گرفته است مفتخر است. ازفرزندانش می خواهد برای قضات و بازجوهایش دعا کنند تا به آرامش برسند، چرا که نتیجه آرامش آن ها، می تواند به آرامش رسیدن خانواده او و دیگر مظلومانی باشد که اکنون اسیر ظلم و تبعیض شده اند. در این نامه ها زنی مبارز را می بینیم که بر آرمان های خود سخت پا می فشارد. مقاومتش در مقابل خواسته های نابجای بازجویان، ستودنی است و این همه را، مدیون مقاومت همسر و فرزندش مهراوه می داند.
خبرهای نسرین را پی می گیریم از زمانی که به بند متادون زندان اوین منتقل شده است. او به همراه 32 زندانی دیگر، در مکانی 40 متری زندگی می کنند. جا تنگ و امکانات ناچیز، اما قلب پر مهر او و دیگر هم بندانش، پنجره هایی به سوی جهان ما گشوده اند. در روزهای ملاقات، آراسته و مطمئن از خود به سوی عزیزانش می شتابد. آراستگی او برای ما بیرونیان نوید پیروزی و غلبۀ شادمانی و سرزندگی بر عبوسیت و خشونت است. یادم می آید، دوستی از برادری تعریف می کرد که در دهه 60 زندانی بوده است. سالهایی که خشونت مرگ، با زندگی چندان سازگار نبود. اما برادر این دوست، با پیژامای راه راه برای خودش کراواتی درست کرده بود، زیپ کاپشنش را تا بالا کشیده بود تا کراوات از چشم ماموران زندان مخفی بماند و بعد در سالن ملاقات کابینی، هنگامی که مادرش پشت شیشه جلوی او می نشیند، زیپ کاپشن را پایین می کشد و کراوات را به مادر نشان می دهد. آن زندانی می خواست با این شوخی، عبوسیت زندان را به سخره کشد و حالا نسرین هم با آراستگی و وقارش، تمامی فشارها و رنج ها و محرومیت هایی که در این مدت بر او و خانواده اش رفته را، به هیچ انگارد و به قول خودش در پله اول بایستد.
گاه که کودکم را در آغوش دارم به نسرین می اندیشم و آرزوی به آغوش کشیدن نیما و مهراوه. به نسرین و رضا فکر می کنم و دلتنگی هایشان برای هم. به آنها فکر می کنم و ستایش رضا از نسرین که در هر کلام و هر ژستش متبلور است و احترام بیشتر و بیشتر ما برای همه این ها.
دوشنبه 9 خرداد تولد نسرین است. روز خجسته ای برای همه ما، چرا که با وجود عزیزش، دنیا بسیار زیباتر است. از او بسیار می آموزیم. او تنها وکیلی شجاع نیست که با تکیه بر دانش حقوقی اش و در چارچوب های قانونی، به دفاع بی محابا از موکلانش می پردازد. او تنها زنی مقاوم نیست که از ماه ها زندان انفرادی و تهدید و فشار، سرافراز بیرون آمده است، او مادری یگانه است که مهر مادریش را با آرمان های انسانی اش پیوند داده است و چه زیبا همه این ها را برای کودکانش باز می گوید. او زنی است که خشت خشت بنای زندگیش برابرانه با همسرش، بر روی هم نهاده شده است. او زنی است که تلاش می کند، موهبت هایی را که از آن برخورداراست، با دیگران شریک شود. باور دارم ایمان او به حقانیت راه و روش زندگیش، گشودگی و شوق زندگی اش، هراس زندان را برای او و هم بندانش ناچیز خواهد ساخت. و همان طور که خود باور دارد پیروزی نهایی با دادخواهانی چون اوست که زندگیشان، همه دادگستری است.
منبع: مدرسه فمینیستی