آنان که با شب می ستیزند

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

“تیرگی” تحمل تب و تاب آنان که به” روشنایی” خو کرده اند را ندارد.  نمی گویم که ما منادیان نور هستیم و هاله ای که دور سرمان است حساب مان را از همه مردم شهر جدا می کند، نه، اما یک چیزی این وسط هست که چه خوشمان بیاید و چه نیاید، جماعت ما را کمی متمایزتر و متفاوت تر از دیگران می کند.

 اهالی خانه خبر را می گویم که دل به روشنایی و شفافیت در حوزه خبررسانی بسته اند و مدام از سوی سانسورچیان سیاه مغزی که سایه شب را حریم امن فساد خویش می دانند،  رانده می شوند.  این روزها ایرانیان مقیم هرجای دنیا را که می بینی، نه آنکه روال معمولی زندگی اش را تعطیل کرده باشند، اما از آرامش و نشاظ همیشگی در چهره شان خبری نیست.  به هر ایرانی که می رسی آخرین رنج رفته بر اهالی خانه را می داند و جویای دانستن بیش از آن نیز هست.  ایرانیان این روزها شب و روزشان را گم کرده اند، ساعت هایشان را با ساعت های دادگا های نمایشی داخل ایران تنظیم می کنند. ایرانیان همه جای دنیا این روزها تک تک مردم معمولی داخل کشور را که جان داده اند، زندانی شده اند، کتک خورده اند، تجاوز شده اند و یا به هر دلیلی رانده و مانده و افسرده شده اند را از نزدیک می شناسند و پا به پای همه آنانی که در خیابان های شهر برای پس گرفتن رای و حقوق خویش ایستاده اند، راه رفته اند.

غمی و دل نگراین عجیبی در صورت ایرانیان همه جای دنیا دیده می شود که محصول همه این همدردی ها و همدلی تنها یک چیز است:  پیگیری اخبار ایران. یعنی اگر تا دیروز تنها روزنامه نگاران برایشان مهم بود که بنشینند پای اخبار داخل ایران و خبر رسانی کنند، این روزها جمع بزرگتری از ایران در جهان چنین می کند.  براین اساس شاید بتوان از همه آنانی که جدیدا و با توجه به احوال آشفته ایران به جمع خبررسانان و خبرنویسان و پیگیری کنندگان اخبار ایران پیوسته اند، پرسید می بینید چه دشوار است آگاه بودن از درد یک جامعه و دل کندن از اخبار روزانه اش؟

به گمانم این روزها همه آنهایی که نگران خبرهای ایران اند و اخبار نامساعدی که از داخل می رسد پریشان شان می کند، دیگر خوب درک می کنند حال اهالی خانه خبر را که نگرانی شغل شان شده است و در کنارش گاهی زندگی هم می کنند.  فرقی همی نمی کند نزدیک به رویداد باشی یا دور از آن و چه بسا دور تر واقعه که می شوی دلسوز تر نیز می شوی از ترس آن که مباد یاران را در واقعه تنها بگذاری.

 آن روزها که روزنامه نگاران یکی، یکی به کوچی ناگزیر گرفتار می آمدند ، از ایران می دیدم که اسم برخی از آنان به مرور در نشریه اینترنتی روز آنلاین می آید.  کسانی که هم حاکمیت و گاهی اوقات برخی از دوستان و نزدیکان نیز گمان می کردند پس از گذشتن از رنج مضاعفی که در خانه می کشیدند این بار دور از خانه باید خبر و خبرنویسی را بگذارند کنار و در بلاد غرب کمی نفس تازه کنند.

اما نشد و اهالی “روز”  هر بار که صدای ما در ایران  ساکت شد، جای ما فریاد زدند؛ هر خبری که به مذاق شب پسندان خوش نیامد و سانسور شد، “روز” به مدد آمد تا روشنگری کند.  انگار” روز”، محل و میعادگاه همه آنانی است که از” شب” رانده شده اند. هزار “روز”  ورق خورد و ما هنوز در انتظار روزی هستیم که خورشیدمان از پشت کوههای خانه خودمان طلوع کند.