دو نیمه‌ی اسلام؛ فشن و خشن!

حامد احمدی
حامد احمدی

» حرف اول

ناخوانا؛ این می‌تواند نگاه یک ناظر بیرونی نسبت به بروز و حضور اجتماعی اسلام باشد. و سرگیجه؛ این هم احتمالا حس کلی کسانی است خود را به نوعی نماینده‌ی اسلام می‌دانند و می‌خواهند تصویری ملایم، به روز و مدرن از این مذهب نشان بدهند. این دو گانه‌، ناخوانایی و سرگیجه‌گی، در دنیای هنر که بخشی از ملزومات دنیای امروز است هم خودش را نشان می‌دهد. از سویی با مذهبی مواجه هستیم که بایدها و نبایدهای بسیار دارد و با قوانین خاص و قبیله‌ای خودش زیست می‌کند و از سوی دیگر، این مذهب و نماینده‌گان‌اش، تشنه‌ی حضور در محل‌ها و مکان‌هایی هستند که حاصل گذشتن از مذهب، به عنوان یک گزینه‌ی کلی، و شخصی کردن‌اش هستند.

در ایران. امسال برای انتخاب نماینده‌ی ایران در اسکار، دیگر احتیاجی به رقابت و لابی هم نبود. از ابتدا می‌شد حدس زد که “محمد”- تنها پروژه‌ی هنری که تمام حاکمیت پشت‌اش ایستاده‌اند و نظر قطعی و قاطع رهبری را هم با خود دارد- برای ارسال به آکادمی اسکار انتخاب می‌شود. محمد فیلمی است که زنده‌گی پیام‌بر اسلام را روایت می‌کند. سازنده‌گان مادی و معنوی‌اش صاحبان و پیروان حکومتی هستند که خود را دشمن شماره‌ی یک آمریکا می‌دانند و با این همه تمام تلاش‌شان این است که با حضور در یک مراسم صد در صد آمریکایی و گرفتن مجسمه‌ای طلایی از سوی این آکادمی، مهر تایید نهایی را برای اثر هنری‌شان بگیرند. سرگیجه‌ی عجیبی است. فیلم‌ساز معتقد به ولایت در گام اول و براساس قوانین قبیله‌ای و درونی مذهب‌اش اجازه‌ی نمایش تصویری و سینمایی پیام‌برش را ندارد اما با در دست داشتن این محصول ناقص سفرش به سوی مرکز سینمایی دنیا، آمریکا، را آغاز می‌کند تا با معیارهای سینمایی جدا از مذهب، سنجیده بشود و جایزه بگیرد. این شاید تلاش و تقلایی باشد برای گرفتن نشان استاندارد از سوی دنیای امروز برای قوانین بدوی و قدیمی.

در چند قدمی مرزی که با بودجه‌ی میلیون دلاری و با حضور تکنسین‌های زبده‌ی غربی فیلمی درباره‌ی محمد، آخرین پیام‌بر اسلام ساخته‌اند، گروهی نفس می‌کشد به نام داعش که خود را نماینده‌ی تام و تمام و واقعی اسلام می‌داند. گروهی که عشیره‌ی شخصی خودش را با دست‌چین کردن افراد مختلف از سرزمین‌های گوناگون ساخته. با قوانین خودش زنده‌گی می‌کند و سعی دارد به زور اسلحه و سرنیزه‌های امروزی، هنجارهای خودش را به دنیا دیکته و دیکتاتوری اسلامی را تبدیل به امپراطوری جهانی بکند. پول و سرمایه، از یک‌سو اسلام رحمانی مجید مجیدی را ساپورت و پشتیبانی و از سوی دیگر، مهمات جنگی داعش را تامین می‌کند.

خاورمیانه را که رد بکنیم و به اروپا که برسیم، رگه‌های سرگیجه‌گی و ناخوانایی، نه کم که فقط محو و مبهم می‌شود. سرزمین‌هایی که گویا مدت‌هاست در آغوش سکولاریسم آرام گرفته‌اند، با ساکنانی زیر پوست‌شان مواجه هستند که کماکان می‌خواهند و دوست دارند که نماینده‌گان عمومی و اجتماعی مذهب باشند. مسلمانان ساکن اروپا هنوز هم نمی‌توانند حضور و زنده‌گی شخصی و خصوصی مذهب را باور بکنند و تلاش‌شان این است که با غلبه بر جو عمومی، که مذهب را در حریم خانه تعریف کرده، با نشانه‌های دین‌شان به وسط خیابان بیایند و نقش مبلغ را بازی بکنند. ماریا ادریسی، دختر هفده ساله‌ی متولد لندن، از پدر و مادری پاکستانی و مراکشی، یکی از آن‌هاست. او فقط در رعایت پوشش دل‌خواه‌اش و پوشاندن بدن و موهای‌اش خلاصه نشده و با حضور در آگهی تبلیغاتی یک برند مشهور لباس، اچ اند ام، حضور در دنیای مد و فشن را تجربه کرده. او در گفت‌وگویی با “فشن بلاگ” گفته: “ همیشه احساس می‌کردم زنان مسلمان در دنیای مد و فشن نادیده گرفته شده‌اند.” اسلام در مورد پوشش، به خصوص پوشش زنان، نظر قاطع و روشن دارد. پوششی که اصل و اساس و فلسفه‌ی مبنی بر پنهان شدن زن و ندیده شدن‌اش است. فلسفه‌ی مد و فشن هم که مشخص است. تلاشی‌ست برای دیده و متمایز شدن. حالا اما یک دختر مسلمان متولد اروپا، می‌خواهد هم پوشیده بماند و هم پوشیده‌گی‌اش در اجتماع دیده بشود و پیرو پیدا بکند. مشابه تولید سینمایی سرزمین ولایت که سینمای آمریکا را نماد فساد می‌داند اما در کنارش خواهان دیده شدن توسط همان سینما با همان مختصات است؛ تا اسلام در یک روزگار و دوران، صاحب دو تصویر، دو نما، دو عکس در نمای باز و بسته باشد؛ از سر تا پا متفاوت و متضاد. اسلام محتاج اسکار و اسلام ضد اسکار. اسلام خشن و اسلام فشن.

حاصل جمع این سرگیجه، سرگشته‌گی، ابهام و ناخوانایی یک عبارت قدیمی و آشناست. “فاحشه‌ی باکره”. عبارتی که اشاره‌اش به یک تضاد است. تضادی که اسلام و نماینده‌گان‌اش موفق به حل درونی‌اش نشده‌اند و حالا در این نمای بیرونی، تصویری گنگ و نفهمیدنی هستند. دنیای مدرن و سکولار شده را فاحشه می‌دانند اما دوست دارند با حفظ بکارت سرآمد و الگو چنین فاحشه‌خانه‌ای با همان معیارها- بنا به قرائت و روایت خودشان- بشوند تا شاید بتوانند هنجارهای خودشان را جای‌گزین کنند. دور نبود زمانی که در همین جغرافیای ایران، مذهب در اتاق و خانه بالانشین بود و کسانی که زنده‌گی اجتماعی مدرن داشتند، زنان آوازخوانی مثل هایده و شهره، برای امام علی و امام رضا ترانه می‌خواندند. حالا اما در این دوران وارونه، آنان که نمازگزار و زائر حرم و مسجد هستند، می‌خواهند رخت آواز و مد و آرتیستی، لباس بزم برای رزمی تازه، بر تن بکنند تا تصویر رحمانی دینی باشند که داعش و گروه‌های مشابه، رو به قبله‌اش، بی‌رحمانه دست به کشتار می‌زنند تا مدینه‌ی فاضله‌شان پدید بیاید. سرزمینی که در آن دیگر نه مجیدی رنج کاری که دوست ندارد را خواهد کشید، نه ماریا. دنیایی بدون فیلم و فشن؛ و اسلامی که دیگر نیازی به تبلیغات رحمانی ندارد!