نگاه

نویسنده
اندیشه مهرجویی

ایمان بیاوریم به ایمان گم شده

 

 

برخی از فیلم ها را با ترس و لرز باید نگاه کرد. فیلم ها ی ایدئولوژیک را خصوصا. همان اوایل اکران فیلم مدام این ترس توی وجودم می چرخید و برای خودش من را به مبارزه می طلبید.

مدام این فکر در من بیداد می کرد که مطمئنا قرار است آنچه را که می خواهی به تماشا بنشینی، شعارزدگی های افراطی کارگردان بر محوریت مذهب، ایمان و دین باشد اما در عمل این اتفاق نیفتاد و چه خوب بود وقتی که در این قضاوت شکست خوردم.

وقتی قرار باشد با این پیش فرض خودت را محکوم به پذیرش برآورده شدن حد اقل های ارزش گذاری مثبت بدانی، بی شک کار برای داوری بسیار دشوار خواهد بود.

 

مهندس رحمان توانا، کارمند بلند مرتبه ی یک نهاد دولتی است. ارگانی که در جهت اهداف توسعه طلبانه ی علوم انسانی فعالیت دارد. او مجرد است و عزیز دردانه ی خانواده. خانواده ای سنتی، ساختارگرا با تفکری عمیقا عامی. از هنگام زن گرفتن رحمان کمی گذشته است و خانواده ی او نگرانی خود از این پیش آمد را با گرد هم آیی هایی کمیک، برای یافتن همسر برای او از میان دوستان و آشنایان، ابراز می کنند.

رحمان در یک سفر چندین روزه و کاری همراه با همکاران خود به بیروت، شیفته و شیدای دختری مسیحی می شود که در مراسم و نشست های کاری، به عنوان مترجم وظیفه ی خود را انجام می دهد.

او بعد از گذشت چندین ماه دوباره به بیروت می رود و آن دختر را اسلام آورده میابد و با او در همان جا ازدواج می کند و وی را با خود به سرزمینش می آورد. سرزمینی که ژولیت، همسر رحمان با آن نا آشنا نبوده. او در دانشگاهی در لبنان ادبیات فارسی می خوانده و با شعرای ایرانی خصوصا حافظ قرابت دارد.

آمدن ژولیت به ایران و سرگردانی های او از دیدن مردمانی که در حرف مسلمانند و در عمل خلاف آن را انجام می دهند؛ زیستن را آنچنان بر او تنگ می آورد که او تصمیم می گیرد به سرزمینش باز گردد در حالی که از رحمان بچه ای را به امانت با خود می برد. فرزندی که در بطن او در حال رشد و بزرگ شدن است. رحمان پس از مدتی پی می برد که ژولیت، ایمان گم شده ی اوست و تصمیم می گیرد به جستجوی او برود. او همسرش را میابد.

این تمام آن چیزی ست که در نگاه اول از فیلمی در ژانری درام – کمیک شاهد هستیم. فیلمی با درونمایه ی تعاملات مذهبی و اثر پذیری آمیزه های اجتماعی و نفوذ آن درمیان افراد اجتماع.

 

فیلم خوش ساخت است و در بدنه ی ساختاری خود به صورتی کاملا مطلوب، اثر گذار. چه از منظر جنبه های دراماتیک آن و چه بارکمدی از نوعی متفاوت و به دور از کلیشه های تقلیدگرایانه ی صرف.

مهم ترین مبحث که بعد از دیدن فیلم ذهنم را به خود مشغول کرد نگاه نقادانه ی کارگردان به مقوله ی “شخصیت” در فیلم است.

او ظریف بین است و به خوبی کنش ها و واکنش های آدم های فیلم را زیر نظر دارد. مهم ترین دغدغه ی کارگردان رسیدن به یک باورپذیری عام در میان مخاطبین است. او سعی دارد کاراکترها برای تمامی مخاطبین فیلم با هر نگرش مذهبی و اجتماعی دست یافتنی و مصداق پذیر باشند.

آدم های اطراف رحمان و شاید هم خود او را به خوبی می شناسیم. مسلمان زاده هایی که نشانه ی اسلام خود را در آمیزه های به ارث برده از خاندان خود جستجو می کنند. بسیاری از آنها اصول و پایه ی مسلمانی خود را نمی دانند و برعکس بر آنچه نا صحیح است اصرار می ورزند و دیگرانی را که گونه ای دیگرند به سخره می گیرند.

سفره هاشان پر از طعام است در حالی که بر سر همان سفره بساط یاوه گویی های خود را از زندگی دیگران پهن کرده اند.

 

بی سوادند و این فقر فرهنگی انچنان بر آنها چیره گشته است که حتی اگر حقیقت را بیابند باز هم از آن سر باز می زنند.

مسلمان زادگانی که چون کلام قرآن را می شنوند که خلاف رفتارهای آنان است، به جای بر آشفته شدن از اعمال خویش بر آنکه آنها را به نگاه تازه و حقیقت دعوت می کند، خرده می گیرند و زندگی را به کام انسان آگاه زهر می نمایند؛ تا بدانجا که او برای نجات خودش و بچه اش این شهر پر آشوب با آدم هایی عجیب را ترک می کند و به مملکت خود می رود.

این درست همان مضمونی ست که جدای از بیانی مذهبی در یک مصداق بزرگ تر تمامی رفتارهای اخلاقی و اجتماعی ایرانیان خصوصا در کلان شهرها را به درستی زیر سوال می برد. حتی رحمان نیز از حقیقت جویی های معشوقه ای که او را به راحتی به دست نیاورده است خسته می شود. گویی در این شهر هیچ کس را یارای شنیدن حقیقتی که در پی اش تا پیش از این به بیراهه رفته بودند نیست.

فیلم در پرداختن به روابط بین اشخاص خوب عمل می کند. درگیری های آدم های داستان از روایتی منطقی پیروی دارد. آدم ها آنگونه عکس العمل نشان می دهند که ما انها را بارها در اجتماع دیده ایم. نمونه اش مادر رحمان با بازی حساب شده ی  “فریده سپاه منصور” عصبانیت ها، نگرانی ها، دوست نداشتن های او برای ما قابل درک است.

مازیار میری کارگردان رندی ست. از آن جهت که در لابه لای این درونمایه  اخلاقی، نگاهی تند و منتقدانه به مضامین دست و پا گیر و قدیمی آیین مسلمانی دارد. این تعاریف را در وجه کمیک داستان به خوبی جای داده است. این به سخره گرفتن ها وقتی در یک تعامل اصولی میان نشان دادن حقیقت دین قرار می گیرد، هرگز مخاطبی هرچند صرفا اصولگرای مذهبی را نمی رنجاند زیرا در ازاء آنچه پس زده می شود نشانه ای امروزی و مبین از این آیین را جایگزین می کند و آن را نشان می دهد.

از دیگر مضامینی که در لایه های کمدی پنهان است و درست به موقع بیان می شود، بیهوده دانستن هزینه های کلان حکومتی برای مسافرت های برون مرزی افرادی ست که دستاورد آنان از این سفر جز گشت و گذار و سوغات خریدن ها نیست.

سفر های غیر کارشناسی که صرفا دهان پر کن است و هیئت اعزامی را معمولا افرادی تشکیل می دهند که در آرزوی چنین سفر هایی تا پیش از نشستن بر این مسند بوده اند.

کتاب قانون داستان زندگی بسیاری از ایرانیان است. داستانی برای نشان دادن ایرادهای تاریخی آنان به خودشان در مقایسه با دیگر کشورهای مسلمان.

فیلم حتا برای آن دسته از افرا دی که هرگز دغدغه های مذهبی نداشته اند نیز قابل تامل است و آنان را نسبت به ارزش های اخلاقی پذیرفته شده و مصداق های رفتاری آن تعالیم، به خود می آورد.

اما فیلم در جنبه هایی نیزاز منظر پرداخت منطقی روایت، عجولانه عمل می کند. تحول به یکباره ی شخصیتی ژولیت از این سفر تا مسافرت بعدی و عدم نمایش تغییر اعتقادی او در پیروی از دین. او یک فرد عامی نبوده است که با یک سخن طعنه آمیز همکار رحمان به خود بیاید و اعتقاد عمیق خود به دین مسیحیت را از دست بدهد و در جستجوی راهی جایگزین و از منظر او برتر باشد.

بازی زیبای پرویز پرستویی در چندین نقش، مرد های شبیه به هم ایرانی را نشان می دهد.

اگرچه شغل تمامی آنان با هم فرق دارد اما از نظر نوع عملکرد به قول ژولیت کاملا شبیه به هم هستند. همه ی آنها منطق زور را جایگزین حقیقت جویی می کنند و به آسانی از هر موضوعی می گذرند وآن را در کوچک ترین سهم از اهمیت نشان می دهند.