رو به بهار نشستن، رسمِ انسان و تاریخ است. پشت ما از سرما که یخ زد، گرمای بهار به صورت مان می رسد و دستانِ ما باغ می شود. از این باغ، گل بر می خیزد و ترانه می خواند. بهار چون زمزمه ای از راه می رسد، آرام آرام، بوی بهشت را می آورد تا ما، رخ در رخِ آنکه زیباترین است، بخوانیم:« نسیم خاک کوی تو، بوی بهار می دهد». ترانه هایی که بوی شکوفه و آب شدن برف و هفت سین دهد، به عمر خود بهار می رسد، بهار با شکوفه و باغ می رسد. بهار با آفتاب می رسد، بهار با ترانه می رسد، ترانه از تاریخِ بهارمی گوید، پر از ترانه های بهاری ست. به تماشای تاریخ بهار در ترانه خواهیم نشست:
یک- بهار دلکش:
شاعر و آهنگساز: عارف قزوینی – خواننده: رشید بهبودف
عارف قزوینی
صدایی از فخرِ ترانه سرایی به جا نماند، اما نغمه هایش سینه به سینه کنده کاری شد و ماند. عارف قزوینی، ترانه را به پیشگاه مجلس برد، عاشقانه ها سرود و از بهار گفت. بهار، از زبان عارف ِ ترانه سرایان، زیباترین جلوه ی نوروز است. ترانه، به تاریخِ نوی ایران چسبید و نام عارف، در صدر این تاریخ سازی نشست. «رشید بهبودف»، همچون عارف، سینه سوخته نبود، اما صدایش امانتدارِ زیباترین ترانه ها بود. دل به صدای رشید سپردن، بهار را، زیباتر هم می نماید.
شاعر : بیژن ترقی- آهنگساز : مجید وفادار- خواننده: پوران
بیژن ترقی
مادران ما، با این ترانه سفره ی هفت سین چیده اند، زمزمه کرده اند و سیر و سیب و سمنو در سبد سالِ نو گذاشته اند. این ترانه، از جایی از تاریخ پر گشود و خود را به ابتدای آن رساند. گویی اجداد ما در فلات ایران، با این ترانه سال نو را تحویل گرفته اند. ترانه ی «گل اومد، بهار اومد» توپ ِ رسیدن ِ بهار است.
سه- آمد نوبهار
شاعر : نواب صفا- آهنگ : مهدی خالدی- اولین اجرا سال 1327(با صدای دلکش) – اجرای دوم باصدای سیمین غانم
نواب صفا
«دلکش» از شهر ترانه، به باغ های اطرافش کوچیده بود. دهه پنجاه بود و دوران ِ تازه ترانه! سال های صداهای نو و ترانه های تازه! میراث، اما احترام داشت. چون سال های بعد نبود که خط قرمز کشیده شود و به همه ی خاطرات مُهرِ «ممنوع» بنشیند. « سیمین غانم» بهاریه ی جاودان «آمد نوبهار» را در سال 55 و به یاد « نواب صفا» دوباره خواند.
چهار - حاجی فیروز
شاعر : تورج نگهبان- آهنگساز : ناصر چشم آذر – خوانندگان: عارف، فرامرز پارسی و سلی
ناصر چشم آذر
ترانه در دهه پنجاه، زیباترین بهار خود را گذراند. پر از رنگ، و چون یک رنگین کمان! اما اسیر اعتراض و عاشقانه های دلربا! صحبت از نبود زمستان بود، اما از بهار خبری نمی گرفتند. تا عید سال 57! سال شکستن زمستان! ناصر چشم آذر برنامه های عیدی تلویزیونی را می ساخت. با ریتم خوش بهار ترانه ی حاجی فیروز را به ما هدیه داد.
پنج- عید شما مبارک
شاعر : بیژن سمندر - آهنگساز و خواننده : ناصر چشم آذر
ویدیوی خاطره انگیز اجرای ناصر چشم آذر را ببینید
زمستان رفته بود، اما بهار به خانه بسیاری نرسید. دلگیر از نبود بهار، به سرزمین خیالی بهار کوچ کردند. در آفتاب آنجا، به انتظار بهار نشستند. انتظار را هم ترانه کردند. رسیده، نرسیده، دست به ساز بردند. سال های ابتدای کوچ هم، عید و نوروز داشت. نوروز ِ بی ترانه، بهار ندارد. ناصر چشم آذر، دوباره خاطره سازی کرد.
شش - بهار
شاعر: مسعود فردمنش - آهنگساز : صادق نوجوکی - خواننده: مارتیک
در سال های میانی دهه شصت، و از میان خاک و جنگ و گلوله، رِنگ ِ پر رَنگ این ترانه به ایران رسید. همه تفنگ ها را بر خاک نهادند، صورت خود را شستند و با بهار رقصیدند. صدای مارتیک در ترانه «بهار» یاداور روزهای خوش پایان جنگ شد.
هفت - بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
شاعر : ایرج قنبری- آهنگ : فرید شب خیز- خواننده: بیژن خاوری
ازجنگ رها شده، اما معلق! رنگ های خاکستری باید می رفت. رنگ ِ خاکستری بر در و دیوار شهر، ادامه ای از جنگ بود. دانستند که کور اندیشی را باید کاری کنند. کور شدگی را باید به نفس مسیحایی ترانه می سپردند. اتفاقی برای خود ِ ترانه رخ نداد، اما خاطره ها ساخته شد. آن سال های خاکستری، با این اتفاقات، رو به رفتن بود.
هشت - بهار! بهار!
کلام : محمد علی بهمنی- آهنگساز و خواننده : تورج شعبانخانی – تنظیم کننده: حمیدرضا صدری
جلد آلبوم غزل که شامل شعر خوانی محمد علی بهمنی و ترانه خوانی تورج شعبانخانی بود
چاره ی کار به دست آمد. امروز ِ ترانه را به دیروز ِ آن گره زدن! دست دراز کردند. « فریدون شهبازیان» متولی این امامزاده ی خراب شده شد. خود، جارو به دست گرفت و آب پاشید و راه را باز کرد. « تورج شعبانخانی» را از میان دو دهه سکوت، دعوت کرد و درخواست کرد که « بهار» را با صدای خودش، به جوانان ِ در صف صندوق ِ سیاست هدیه کند. با این صدا، ایران، تغییر را باور کرد. « بهار بهار! صدا همون صدا بود…»
نه - بهار - خواننده: مهرشاد
سرخوشی های اواسط دهه هشتاد تا سال سبز شدن خیابان ها ادامه داشت. «مهرشاد» صدای بخشی از جوانانی بود که از دنیا چیزی نمی خواستند جز یک جای راحت! این ترانه در آن دوران ِ رو به سبزی، با صدای بلند خوانده می شد.
شاعر : یغما گلرویی – آهنگساز و خواننده:شاهین نجفی- تنظیم: مجید کاظمی،
سبزی ِ شهر روی خون ماسید! همه سر در خود بردند. بهار، بی بهار! دل ها گرفته و سرها در گریبان! زمستان، سردتر از همیشه، روی شهر نشسته بود. نوروزی در کار نبود. زمستان از بودن خود خسته شده بود. عمو نوروز را صدا زد. اما مردم شهر، دیگر نوروز را هم نخواستند. ضجه زدند که:« عمو نوروز نیا اینجا!»
اما حکم تاریخ، آمدن بهار است. نمی توان بی بهار زندگی کرد. همه ی سال را در انتظار شکوفه و دیدن ِ نوک کوه می گذرانیم. سهم ما از بهار، خود بهار باید باشد. باید آمدن بهار را چون حماسه ای، سرود کرد. همچنان باید خواند: « بهاران خجسته باد». تا «ب»، « ه»، «الف» و « ر» را در مکتب به ما می آموزند، آمدن بهار، حکم تاریخ است.