امروز ۱۳ آبان است و هزاران نفر از مردم تهران قصد دارند این روز را که دیرگاهی به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی تبلیغ می شد، به روز اعتراض مدنی به نمادهای استبداد و استکبار تبدیل کنند.
از صبح خیلی زود و قبل از اینکه مردم تهران بیدار شوند، صدها گروهان سازماندهی شده توسط نیروی زمینی سپاه و بسیج در نقاط مرکزی تهران و مقابل دانشگاههای سراسر تهران مستقر شدند.
تراکم نیروهای سراسر زرهپوش در میدان ۷ تیر و خیابان کریم خان مشاهده می شد؛ جایی که قرار بود مهدی کروبی در ساعت ده و نیم به جمعیت معترض پیوسته و برای تظاهرات به سمت سفارت سابق امریکا در خیابان طالقانی حرکت کنند.
خیابان کریم خان در مرکز تهران از ساعت ۸ صبح مملو از نیروی انتظامی بود که لباسهای ضد ضربه سر تا پای آنان را پوشانده بود و مجهز به باتوم، شوکر، گاز اشک آور و سایر تجهیزات ضد شورش بودند.
صدها اتوبوسی که این نیروها را به صحنه درگیری احتمالی منتقل کرده بودند به صورت دیواری فلزی شرق تا غرب خیابان طویل کریم خان زند را از دو طرف رفت و برگشت، از پیاده روها جدا کرده بود و هزاران تن از مردمی که از خیلی زودتر به محل آمده بودند، فقط اجازه داشتند در پیاده روها و آرام و بی صدا تردد کنند.
ورودی ها و خروجی های خیابان کریم خان زند بر روی خودروهای شخصی و غیر نظامی بسته بود و مغازه ها کرکره های خود را پایین کشیده بودند. در میانه خیابانهای جنوبی کریم خان که به خیابان طالقانی – محل برگزاری تظاهرات حکومتی – منتهی می شد، خیابانهای فرعی با فنس های انتظامی بسته شده بود و دهها گروهان نیروی بسیج و انتظامی آماده بودند تا از ورود راهپیمایان جنبش سبز به محوطه امن تظاهرات حکومتی ممانعت کنند.
خودروهایی، با انواع نوشیدنی و خوردنی در این کوچه ها متوقف شده بودند، آماده پذیرایی از مامورانی بود که معلوم بود خیلی قبل از طلوع آفتاب به محل آورده شده بودند. مدعوین تظاهرات حکومتی از مسیرهای جنوبی با اتوبوس و مینی بوس به محل آورده می شدند و مسیر حرکتی آنان را از مسیر حرکت جنبش سبز جدا کرده بودند.
در خیابان کریم خان زند و میدان ۷ تیر اما، مردم زیادی در حال تردد بودند و اجازه توقف به کسی داده نمی شد. هنوز حدود یک ساعت به زمان حضور مهدی کروبی در میان تظاهر کنندگان مانده بود که هزاران تن از طرفداران وی و جنبش سبز با سر دادن شعارهایی توانستند میدان ۷ تیر را از تسلط ماموران خارج سازند و شروع به سر دادن شعارهای جنبش کنند. در چشم به هم زدنی، تمامی ضلع غربی میدان ۷ تیر مملو از جمعیتی بود که شعار “ زندانی سیاسی، آزاد باید گردد “، سر می دادند. تسلط مردم بر میدان، دیری نپایید و هزاران لباس شخصی به همراه ماموران نیروی انتظامی با حملات بی امان و وحشیانه به سوی مردم حمله بردند و اغلب تظاهر کنندگان را از ناحیه سر و صورت مضروب کردند. با وجود استفاده از شلیک کپسول های گاز اشک آور، اسپری های فلفل، باتوم های معمولی و الکتریکی و شوکرهای برقی مردم به راحتی صحنه را ترک نکردند و به دادن شعارهای خود ادامه دادند.
شعارهایی نظیر “ کروبی قهرمان، امید نسل جوان “، ما منتظر کروبی هستیم “، ” مرگ بر روسیه “ و ” درود بر موسوی، سلام بر کروبی “ به همراه شعار محوری ” یا حسین، میرحسین “ و “مرگ بر دیکتاتور” به رغم اعمال خشونت وسیع، همچنان در پیاده روهای خیابان اصلی و خیابانهای فرعی به گوش می رسید.
تعدادی زیادی از مردم در حمله اول مجروح شده و عده ای از پسران جوان بازداشت شدند. جنگ و گریز میان جوانان معترض که به آرامی شعار می دهند، با نیروهایی که به تدریج آنان را تا مناطق شمالی تر هدایت می کرد، ادامه یافت. تماسهای تلفنی حاکی بود که نیروهای ضد شورش ماموریت داشتند تا پراکنده کردن و منصرف ساختن تظاهرکنندگان آنان را تا خیابانهای تخت طاووس و عباس آباد و حتی دورتر تا میدان آرژانتین عقب بزنند.
یگان های موتورسوار نیروی انتظامی و لباس شخصی های بسیجی، ماموریت تاراندن جمعیت را داشتند اما عده از تظاهرکنندگان که به پایداری شیخ اصلاحات بر وعده اش مبنی بر حضور در میدان ۷ تیر باور داشتند در خیابانهای فرعی اطراف میدان ۷ تیر ماندند و از این خیابان به آن خیابان، به یک بازی فرسایشی با نیروهای انتظامی مشغول شدند.
ساعت ۱۰صبح بار دیگر فریادهای مرگ بر دیکتاتور در حوالی تقاطع خردمند در خیابان کریم خان بلند شد و در آنی مردم خود را به آن نقطه رساندند. عده از دانشجویان دانشگاه امام حسین در ضلع جنوبی این محل به سر دادن شعارهای حکومتی مشغول بودند اما درگیری میان آنان و طرفداران جنبش سبز رخ نداد. با اینحال صدها موتور سوار نیروی انتظامی و بسیج با یورش به سوی مردم و در پیاده روها به ضرب و شتم مردم پرداختند.
حالا دیگر زمان رسیدن شیخ اصلاحات بود چرا که ساعتها زمان ۱۰:۳۰ را نشان می داد. خبری از شیخ نشد اما گزارشها حاکی بود که شیخ به رغم تدابیر بسیار شدید امنیتی در میدان ۷ تیر حاضر شده و توسط عده ای از رجاله های حکومتی با شلیک مستقیم کپسول گاز اشک آور، کمی هم مجروح شده و وی را مجبور به بازگشت کرده اند.
این خبر به نظر دقیق می آمد چرا که به عنوان یک تظاهرکننده ناشناس می توانستی مرتب تغییر مسیر دهی و در میان معترضان حضور داشته باشی اما چنانچه شناسایی می شدی مطمئنا همواره عده ای مزاحم مانع از حضور مجدد می شدند.
ساعت ۱۱ صبح جنگ و گریز در خیابان کریم خان زند همچنان ادامه دارد و مراسم رسمی و حکومتی نیز در مقابل سفارت سابق امریکا آغاز شده است. به نظر می آمد که نیروهای عمل کننده در کریم خان زند از این وضعیت راضی هم بودند که جمعیت را در همین خیابان سرگرم نگاه دارند تا مراسم رسمی بدون دردسر برگزار شود. از شب گذشته برخی از سایت های اینترنتی اعلام کرده بودند که میر حسین موسوی نیز در خیابان طالقانی به تظاهر کنندگان خواهد پیوست و بنابر این عده ای تلاش داشتند تا با گذشتن از سد نیروهای انباشته شده در خیابان فرعی خود را به این نقطه برسانند اما گویا یگان های موتور سوار با تجمع در مقابل خانه میرحسین، مانع از خروج وی از منزل شده و وی را محبوس کرده اند. به آرامی و همچون یکی از شهروندان سر به راه، به سوی تظاهرات حکومتی حرکت کردم. خیابان ایرانشهر جنوبی به سمت طالقانی، دقیقا ضلع غربی سفارت سابق امریکاست.
در جای جای خیابان نیرو مستقر است و معلوم است که این حجم نیرو برای آرام نگاه داشتن تظاهرات دولتی تمهید شده تا در مقابل خبرنگاران خارجی که صرفا به این محل آورده شده اند، نشان دهند که گویی هیچ اتفاقی در خیابانهای تهران روی نداده و انگار که در مقابل خوردنی های رنگ و وارنگی که در حاشیه مراسم رسمی توزیع می شد، در طرف معترضان هیچ باتومی بر سر کسی نمی خورد و کسی از تنفس گاز اشک آور و فلفل نفسش نگرفته بود.
در حالیکه در خیابان کریم خان و ۷ تیر عده ای از ماموران فقط به دنبال شهروند - خبرنگاران آماتوری بودند که با دوربین های کوچک و موبایل مشغول فیلمبرداری بودند و دهها تن از آنان بازداشت شدند و موبایل های آنان ضبط شد، در بخش حکومتی صدها روزنامه نگار داخلی و خارجی اجازه داشتند با دوربین های مستقر و مجهز از آیین تکراری و کسالت باری که به مدد بادکنک های رنگی و… برای کودکان دانش آموز تحمل کردنی شده بود، تصویر برداری کنند.
در حصار انبوهی از نیروهای امنیتی که از چند روز پیش عهد کرده بودند نگذارند صدای مخالفان در مراسم رسمی شنیده شود، عده ای متفاوت از مردم در این نقطه گرد آمده و به سخنان حداد عادل گوش می دادند. چهره تجمع کنندگان در این محل نشان می داد از چند خیابان آن طرف تر اصلا اطلاعی ندارند چرا که نه ترس و واهمه ای در چهره آنها بود و نه احساسی از خستگی فیزیکی اما تا جایی که به راحتی می شد حس کرد، هزاران دانش آموز بی توجه به آیین و سخنرانی مشغول خوردن و شیطنت های کودکانه بودند. معلوم بود که نیروهای امنیتی کاملا موفق شده اند تا نگذارند پای هیچ یک از طرفداران جنبش سبز به این محل برسد. سخنرانی پایان یافته بود و سرگروهها به طور منظمی مردم را به سمت خودروهای جمعی پارک شده در خیابانهای اطراف قبل از کریم خان هدایت می کردند.
از پشت تریبون گوینده ای از رفتگران شهرداری خواست دهها تن زباله ( شامل بسته بندی های خوراکی و نوشیدنی ) و تراکت ها و اقلام تبلیغاتی را که از سوی کودکان در جای جای خیابان رها شده بود، جمع آوری کنند و خیابان را به حالت عادی در آورند.
چند خبرنگار خارجی یک دختر بچه چادری را که چفیه ای بر گردن داشت مرتب مقابل پرچم نقاشی شده امریکا بر روی دیوار سفارت قرار داده و از زوایای مختلف عکس می گرفتند. چندین دوربین فیلمبرداری هم مشغول مصاحبه و گفت و گو با شرکت کنندگان بودند. اوضاع ناراحت کننده ای بود نه به این دلیل که تظاهرات حکومتی در کمال آرامش برگزار شده بود، بلکه به این دلیل که قرار بود گزارش های نوشتاری و تصویری که تظاهرات جنبش سبز را پوشش می داد در فضای رعب و و حشت و بدون تجهیزات اختصاصی پوشش داده شود و در این سوی صدها خبرنگار آزادانه مشغول تهیه گزارش هایی از این مراسم تکراری بودند.
اگر کسی مثل خبرنگار خبرگزاری فرانسه که از خبرنگاران سابق ایرنا بود جرات می کرد تا نوک قلم و دوربین خود را از مراسم حکومتی به سوی دیگر متوجه کند، بازداشت می شد. شنیدم خبرنگار خبرگزاری فرانسه در همین حوالی در حالی که سعی داشت از جبهه دولتی به جبهه مردمی سرک بکشد، بازداشت شده است.
از خیابان مفتح جنوبی و از مقابل ورزشگاه امجدیه که اکنون پر بود از نیروهای ضد شورش به سمت میدان ۷ تیر بازگشتم و الان ساعت حدود ۱۱:۳۰ دقیقه بود. سراسر خیابان را تا میدان هفت تیر لباس شخصی های بسیج و نیروی انتظامی در قرق خود داشتند و به میدان که نزدیک می شدی، گهگاه چهره های گر گرفته آشنا را می دیدی که اشک چشمان آرایش صورتهایشان را ریخته بود و یا سر و صورت خونین خبر از ادامه درگیری می داد.
گزارش های همکاران به صورت تلفنی از مقابل دانشگاه تهران حاکی بود به رغم ممانعت صدها پلیس ضد شورش برای پیوستن دانشجویان دانشگاه تهران به مردم، درهای دانشگاه بسته شده و به کسی اجازه خروج داده نمی شد.
از خیابان آزادی و کارگر شمالی هم خبر درگیری مردم با پلیس ضد شورش می رسید. میدان ۷ تیر همچنان شلوغ بود. در جای جای میدان مردم منتظر ایستاده بودند و ماموران گویی خسته از درگیری به تماشای آنان مشغول بودند. هر از چندگاهی که فریادهایی از گلوهای خشکیده و گاز خورده به هوا بلند می شد، عده ای موتور سوار به آنها حمله کرده، آنها را به خیابانهای اطراف پراکنده می ساخت.
تا پیش از ساعت ۱۱، اغلب جمعیت معترض را جوانان زیر ۳۰ سال تشکیل می دادند اما اکنون افراد مسن تر نیز کارهای اداری خود را رها کرده و به میدان آمده بودند. عده ای از تظاهر کنندگان در حوالی پل کریم خان به سردادن شعار الله اکبر و یا حسین میرحسین پرداختند. حمله ای صورت نگرفت و جمعیت تا سر خیابان حافظ بدون درگیری ادامه داد و اندک اندک جمعیتی زیادی به آنان پیوست اما بار دیگر نیروهای موتورسوار که اینک با موتورهای قویتری به میدان آمده بودند، وارد عمل شدند.
از برخوردهای خشن صبح معلوم بود مشابه شرایط بعد از خطبه های رهبری یعنی شرایط ۳۰ خرداد در خیابان جریان داشت. باتوم ها بی ملاحظه بر سر وصورت مردم می خورد و عده زیادی خونین و زخمی در خیابان سرگردان بودند. جمعیت از حوالی تقاطع حافظ یا کریم خان به سمت میدان ولی عصر و خیابانهای فرعی خیابان ولی عصر در حال فرار بود. تیراندازی هم شد و عده ای هم عمدتا زنان و مردان مسن زیر دست و پا ماندند. در میدان ولی عصر متصدیان یک خودروی اورژانس مشغول شست و شوی زخم سر جوانی بود که دستبند سبزی بر دستان داشت.
همسرم تماس گرفت و گفت که مکررا تلفن زنگ می زند و ماشینی صوتی اعلام می کند شرکت در هرگونه تجمعی برابر یک سری قوانین جرم بوده و مرتکب به مجازات می رسد ! معلوم است که شرایط در شهر پیچیده شده و بمب ۱۳ آبان، اگرچه صدایش در حوالی سفارت امریکا شنیده نشد اما در سراسر شهر ترکیده و از قرار جنبش به شهر حال و هوایی دیگر داده است. در بین آماده سازی این بخش از گزارش که آخرین بخش تظاهرات صبح محسوب می شود، یکبار دیگر تلفن زنگ می زند، اینبار به دقت گوش فرا می دهم: “مشترک گرامی!!! برابر اطلاعات رسیده شما در تظاهرات غیر قانونی شرکت جسته اید و چنانچه اخبار یا تصاویری به خارج از کشور مخابره کنید و الخ…. “. خوب خوشبختانه تا به امروز با حفظ نگاه انتقادی، ارتباطی با بیگانگان نداشته و ارتباطم صرفا با کسانی است که دل در گروی جنبش مردمی دارند و البته تا به آخر هم این رویه را حفظ خواهم کرد.برای هموطنانم می نویسم و برای ثبت در تاریخ. کارنامه ایرنا و خبرگزاری های داخلی مشحون است از انعکاس صدای کودتاچیان و فریاد هزاران مردم زجر دیده هرگز در آنها بازتابی نمی یابد.
بگذریم! جمعیت زیادی در میدان ولی عصر حضور دارد و فشار باتوم ها و گازهای اشک آوری که همه جا را فرا گرفته است مردم را به شمال میدان هدایت می کند. بر وبچه هایی که از جنوب میدان به جمعیت ملحق شده اند به نظر در وضعیت بدتری قرار دارند. عده ای از آنها از میدان فردوسی و بقیه از میدان انقلاب و خیابان آزادی به جمعیت ملحق شده اند. کتک خورده و خسته. همان قصه سرکوب و برخوردهای خشن و همان لباس های گلی و سر و صورت ورم کرده و گاه خونین.
با آغاز شعارهایی که بی امان و بی توجه به تشنگی و گرفتگی از حلقوم های خشکیده به بیرون می آمد، تکه پاره های جمعیت به سان رودهایی کوچک به هم پیوسته و به رودخانه ای طغیانگر تبدیل شد. به یکباره صداهایی به قوت و قدرت تظاهرات صبح برخاست.
خشونت ها عاجز از ربودن عقلانیت تظاهرکنندگان بود واین هم از عجایب جنبش قابل احترام سبز بود، چرا که هر از گاهی که عده ای قصد برانگیختن جمعیت با نام بردن از اشخاص و مرگ بر فلانی داشت، جمعیت شعار را تغییر داده و بدون مصداق شعار مرگ بر دیکتاتور سر می داد.
قصه سرکوب تظاهرات معقول جنبش سبز، داستانی تکراری و مظلومانه است. در خیابان ولی عصر عمدتا نیروهای لباس شخصی عمل کننده بودند و به همین دلیل بعضا افراد خودی را هم مورد ضرب و شتم قرار می دادند که صحنه های کمیکی از برخورد میان نیروهای حکومتی بوجود می آورد. جمعیت پراکنده شد و به سمت بالای پمپ بنزین زرتشت، فرار کرد اما فقط اندکی بعد، جمعیت باز به دسته های کوچک تقسیم شد و شعارهایی متفاوت تر به گوش رسید. در خیابان طویل ولی عصر، خیابانهای فرعی بسیاری وجود دارد که در این ساعت پذیرای اهالی محل بود که بدون همراهی در راهپیمایی مردم معترض با تظاهر کنندگان همنوایی می کردند.
گروههای پراکنده جمعیت به تقاطع فاطمی که رسید، عده ای به سمت فاطمی ادامه دادند و عده ای مقابل خبرگزاری ایرنا به سمت شمال حرکت کردند. از این ساختمانی که روزگاری بلندگوی خواسته های مردم بود دیگر رفتارهای معمولی نیز مشاهده نمی شود. در طول راهپیمایی امروز بارها و بارها ماموران تفنگ های نارنج انداز خود را به سوی مردمی که بر بام خانه ها یا قاب پنجره ها نظاره گر بودند نشانه رفتند و یا از آنها فیلم و عکس تهیه کردند، اما دریغ که از هیچ پنجره ای از ایرنا سری بیرون نیامده بود و این نشان می داد که مدیران اخیر ایرنا واقعا فضایی ایجاد کرده اند که خبرنگاران ایرنا حتی اجازه مشاهده این وقایع ملی را از پنجره ها نیز ندارند.
باری عده زیادی از مردم به سوی تخت طاووس حرکت کردند که ۳ ساعت پیش به آوردگاه پیش قراولان جنبش سبز و ماموران حکومتی بود و این را می شد از وضعیت خیابان حدس زد چرا که هزاران مامور نیروی انتظامی این خیابان را در قرق خود داشتند.
مردم اجازه داشتند به آرامی و بدون سر دادن شعار از پیاده روها تردد کنند ولی شعار ممنوع بود. کمی دیگر راهپیمایی با جمعیت و حالا دقیقا ابتدای عباس آباد در خیابان ولی عصر بودم؛ جایی که خیلی پیشتر توسط دولت کودتا برای جلوگیری از تردد رفت و برگشت معترضان یک طرفه شده بود. دیگر رمقی باقی نمانده بود.
سوار تاکسی شدم و به سمت ونک حرکت کردم. قبل از سوار شدن صدای شعارها بلند شده بود.پشت سر به جمعیت نگاه کردم باتوم ها بالا بود و بار دیگر حمله به جمعیت.
سراسر ولی عصر تا ونک خیابان حالت عادی ندارد. گله گله مردم در ابتدای خیابانهای فرعی به انتظار پیام آوران جنبش نشسته اند. تا حاضر شدن نهار رستوران و صرف آن در میدان ونک، حدود یک ساعتی وقت گذراندم. جمعیت به میدان ونک رسیده بود. عده ای به سمت ملاصدرا حرکت کردند از دور گروهانهایی از پلیس ضد شورش و لباس شخصی ها به سوی آنان حمله بردند. حالا ساعت۳:۳۰ دقیقه بود و به نظر می رسید اغلب مردم صحنه را ترک کرده اند اما بر خلاف تاکیدات مکرر رهبران جنبش مبنی بر اجتناب از افراط و تفریط، گویی عده ای قصد دارند امشب را در خیابان بگذرانند.
باید منتظر شد و دید. امشب قصد دارم با ماشین یک گشتی در خیابان بزنم. چنانچه ماجرا ادامه یابد گزارش آن را ذیل همین گزارش اضافه خواهم کرد و در غیر اینصورت فردا گزارش های موثق دیگران و بقیه شهرهای میهن را تقدیم خواهم کرد.
در گشت شبانه دیشب به مورد خاص برنخوردم. هنوز در میادین اصلی پلیس ها مستقر بودند. شهر آرام بود و طرفداران جنبش برای حضور سبزی دیگر به خانه های خود رفته بودند تا راه سبز امید را زندگی کنند.