دانشگاه ایرانی محل رشد ارمان گرایانی بوده است که معمولا صادقانه و شجاعانه در صحنه ها حاضر شده اند و از دل همین دانشگاه ها نظریه پردازانی ظهور کرده اند که در پارادایم ذهنی خود گاه غوطه ور بوده و گاهی نیز هنر نمایی کرده اند و در نهایت دانشگاه محل عرضه دستاورد هایی بوده که از مبارزان چریکی تا اکادمیسین های تجدید نظر طلب را در خود جای می دهد.
تمامی این ها نشان می دهد که دانشگاه زمینی دارد فراگیر که با وجود تمام نقد های وارد بر آن، منطقه مشترکی می سازد تا هر فردی یا هرگروهی بتوانند خود را در آن عرضه کنند.
شانزدهم آذر سال 1332 دانشگاه یک صدا فریادی بود بر سر معامله نفت و اسلحه که طناب دموکراسی را نیز در ایران پاره کرده بود، اعتراض دانشجویان در دانشگاه در دخالت عنصر خارجی و کودتا علیه یک دولت قانونی (با تمام انتقادات وارد بر آن دولت) و تحمیل یک دولت رانتی ـ نظامی با گلوله پاسخ داده شد که این روش از پاسخگویی، ایران را در مسیر یک مبارزه فرسایشی منتهی به یک انقلاب رهایی بخش و توده ای و در پس آن سیزدهم آبان و اشغال سفارت امریکا قرار داد.
از 16 آذر سال 1332 تا پیش از انقلاب دانشگاه در پارادایم های ارمانی زیست می کرد و مدینه فاضله ای از برابری، سوسیالیزم و عدالت رامی خواست؛ این آرمان خواهی در دوران بعد از انقلاب با تضاد بین خواسته ها و دستاورد های یک انقلاب در اواخر دهه شصت دانشگاهیان را به متفکرانی انتزاعی تبدیل کرد. آنها بیشتر رویکرد آکادمیک داشتند و جامعه را در ورای واقعیت ها تقسیم بندی می کردند؛ بدون توجه به این موضوع که از ابتدای نهضت مشروطه تا به حال خواسته های عمومی در جهت عدالت خانه، پارلمان و عایده نفت برای ملت و برگزاری انتخابات آزاد بوده است.
روشنفکران بر آمده از دانشگاه در ایران در دو سوی انقلاب حزب تشکیل داده اند و دانشگاه از آنها تاثیر گرفته اما همین تاثیر گیری باعث شده تادانشگاه نتواند مطالبات خود را تحققی بروز دهد؛ به عنوان مثال فریاد های کلی دانشگاه با وجود بر حق بودن کلی و پر ابهام بوده است و لذا به صورت دائم در دور اعتراض و سرکوب گرفتار شده است؛یعنی اعتراضات بر حق دانشجویان به علت مشخص نبودن خواسته ها با سرعت سرکوب شده و تمام دستاورد ها در میانه راه رها شده است. دانشجویان در 1332خواسته های مشخصی داشتند؛ آنها به براندازی یک دولت قانونی اعتراض کردند، دولتی که معتقد به گفتمان آزادی و استقلال بود و در خود گفتمان معامله برای حفظ ایران را نداشت و برای اولین بار رانت و دولت امنیتی کنار رفته بود.
بعد از آذر 1332 چه آرمان گرایان پیش و چه اکادمیسین های پس از انقلاب برای اهداف رهاورد عینی نداشته و تنها شعار اسلام در مسیر جامعه بدون طبقه توحیدی را به اسلام عقلی و نقلی تبدیل کرده اند. هر دو گروه ناب خواه بوده اند بدون آنکه تحققی بیاندیشند. علت نیز آن است که بعد از آذر 32 تمایل دانشجویان و روشنفکران از “چگونه حکومت کردن به سمت چه کسی حکومت کند” تغییر فاز پیدا کرد در حالی که محتوای اعتراض آذر ماه 1332 بر نوع تغییر حکومت کردن از یک حکومت میانه دموکراتیک به راست نظامی بود. این نوع از نگاه نشان می دهد که بعد از سرکوب 32 معایب میدان مبارزه جدی تر از حد معمولی است که تا به حال به آن پرداخته اند.
به نظر می رسد که ایراد اصلی در بعد از آذر 32 آن است که ظرف آرمان و عقاید در ایران نا مشخص شد؛ به عنوان مثال اگر ما امروز دموکراسی می خواهیم مشخص نمی کنیم که چگونه باید به این دموکراسی مطلوب (سوسیالیستی، لیبرالیستی، مذهبی و غیر آن ) رسید. در واقع ایراد اول عدم تفکیک خواسته ها و عقیده ها می باشد زیرا با قبول هر ارمانی روشن فکران باید بپذیرند که دموکراسی در سایه یک دولت قانو ن مند به دست می اید، دولتی که انتخابات را حق مردم بداند و راه تحقق دولت قانون مند هم طبقه متوسط مولد میباشد. و طبقه متوسط نیز جامعه مدنی قوی می خواهد.
در حالی که عدم تفکیک عقیده -آرمان با راه تحقق باعث گردیده است که بعد از یک قرن همچنان دولت حاکم در ایران نفتی، بوروکراتیک و نظامی باشد. برای روشن شدن این بحث شاید مثال واضح تری بتواند کمک کننده باشد.
چند روز از قبل شانزدهم آذر امسال بیانیه های صادر شده از سوی گروه های مختلف سیاسی (دریک مطالعه تطبیقی) نشان می دهد تفسیر ارائه شده از شانزدهم آذر تنها یک قرائت نوستالوژیک از یک گذشته ارمانی با تلفیق خواسته های ایدئولوژیک است که در بر دارنده تلفیق آرمان و عقیده است، در حالیکه در هیچ کدام از آنها استخراجی از دستاورد های مورد نیاز برای زمان حال صورت نگرفته است. در برخی تنها شعار قابل برداشت، درخواست براندازی نظام حاکم است و برخی حامل مطالباتی کلی می باشند و گفتمان ساز نیستند. در حالی که جنبش سبز به عنوان یک جنبش مدنی و ملی در هر لحظه نیازمند مشخص شدن چهار چوب مبارزات است؛ بایستی نوع مطالبات را برای عموم تشریح کرد و مطالبات حاشیه ای را به صورت اقناعی برای دیگران توضیح داد و همه را قانع کرد. هر چند در اینجا نقش رهبری منسجم درجنبش عیان تر می شود.
با تمامی نقد ها و موارد ذکر شده موجود باید پاسخ در خوری برای سوال طرح شده در ابتدای نوشتار نیز پیدا کرد.
چگونه در شانزدهم آذر حاضر شویم؟
دانشگاه محل تبادل گفتمان های مختلف است که در صورت بر داشته شدن تیغ سانسور از روی آن می تواند از چپ کارگری تا راست حزب الله را در خود نمایندگی کند، لذا نمی توان محیط دانشگاه را گلخانه ای و ان را مجبور کرد که تنها یک شعار و مطالبه مشخص را بخواهد. تجربه نگه داری مصنوعی سازمان های دانشجویی مثل انجمن های اسلامی نشان داد که در صورت برداشته شدن فضای حداقلی، پتانسیل بزرگی آزاد می شود؛ این پیش بینی دور از دسترس نیست که اگر سازمانی مثل بسیج را هم در محیط آزادو غیر گلخانه ای رها کنند نحوه رفتار آن با شرایط اسف بار فعلی تفاوت بسیار کند.
با وجود چنین استعدادی در دانشگاه احتمال اینکه در شانزدهم آذر منطقه ای خاکستری ایجاد شود که در آن هر نوع شعاری(حتی شعار های خشونت زاو مرگ طلب) داده شود محتمل است. هر چند شعار های دانشگاه در سیزدهم آبان بسیار نزدیک تر به محتوای اصلی جنبش سبز بوده است، ولی از سوی دیگرمی دانیم رادیکالیسم متصاعد از سوی حاکمیت و برخورد های بدون توجیه، زمینه رادیکالیزم را، چه در دانشگاه و چه خارج آن بالا خواهد برد و کار را به مرحله ای می رساند که جنبش سبز وارد یک بازی باخت ـ باخت با حاکمیت شود.
حاکمیت می خواهد اشتباهات خود را تکرار کند. یکی از این موارد سرکوبی حضور میلیونی جنبش سبز بود زیرا هر چه حضور پر شور تر باشد، احتمال انحراف از اصول یک مبارزه مدنی کمتر می شود لذا پیشنهاد به جریان حاکم آن است که حق قانونی دانشجویان را که برگزاری مراسم شانزدهم آذر می باشد ونیز تجمعات مردم را به رسمیت بشناسد؛ این نحوه برخورد باعث خواهد شد که موج تحقیرشدن افراد به سمت پرخاش حرکت نکند.
موثر ترین عرصه برای حضور در شانزدهم آذری که با یک جنبش مدنی پیوند خورده آن است که بین نیروهای موجودبا مطالبات رنگارنگ فاصله ایجاد نشود؛ هر چه شعار ها مدنی تر باشد همه حاضران را بهترمی توان جذب کرد. به عنوان مثال تا هر جا شعار ها بروی فصل سوم قانون اساسی تمرکز داشته باشد میزان منطقه مشاع آن برای همه بیشتر می شود اما هر جا شعار ها جنبه رهایی بخش بگیرد و یا اینکه به گسترش خشونت طلبی دامن بزند، نمی تواند فرا گیر شود و باعث می شود جناح حاکم نیز برای اعمال ناروای خود متحد تر شود و توجیه پیدا کند.
جلوگیری از اوانتاریسم و رد رادیکالیزم
ریشه آوانتاریسم در آماتور بودن نیروها نهفته است؛ غالب هواداران جنبش سبز از حداقل اموزش های لازم برای یک مبارزه مدنی بی اطلاع هستند، تمامی آنها تنها دور نمایی از مبارزات هند و افریقای جنوبی را دارند که آن هم به صورت اجمالی به دست آنها رسیده است. این آماتوریسم میتواند آوانتاریسمی را رشد دهد که در دل آن رادیکال بودن رشد می کند، لذا بالاترین مسئولیت در این بخش بر عهده رهبران این جنبش است؛رهبران اخلاقی و قرار دادی این جنبش مدنی باید توجه داشته باشند که به هر ترتیب تمام کسانی که در این تجمعات حاضر می شوند دوباره می خواهند به زندگی عادی خود باز گردند؛ آنها گاهی با خانواده های خود در میدان حاضر می باشند لذا رهبری باید به صورت مشخص و دائمی به هواداران این جنبش ابعاد مبارزه را تذکر بدهد و خود نیز مطالبات و شعار ها را فراتر از ظرفیت جنبش سبز نبرند زیرا این جنبش با امید به پیروزی در میدان حاضر است و هر استراتژی نا صحیح ممکن است کل دستاورد های آن را به انحراف بکشاند.
در نهایت باید گفت تنها تفسیر مطابق با ابعاد جنبش سبز، رد گفتمان اعتراض به پرخاش و جایگزینی گفتمان اعتراض و مدارا مداری است؛ مدارا مداری که در دل آن صبوری و مقاومت نهان است زیرا دور اعتراض، پر خاش و سرکوب به دموکراسی منتهی نمی شود، فریاد اعتراض منتهی به پر خاش با وجود برحق بودن به دموکراسی نمی رسد. ضمن آنکه هدف این جنبش آن نیست که پر خاش کند، هدف این جنبش مواردی است که به ایران الزام دموکراسی خواهی را می دهد، زیرا تجربه نشان می دهد اعتراض به تحقیر های مکرر و سرکوب های مداوم رژیم پهلوی دموکراسی آور نبوده است، از این منظر می توان به تمام دستاورد های 56 ساله جنبش دانشجویی بعد از 1332ونیز روشنفکران به سود مبارزات مدنی جنبش سبز نقد منصفانه وارد کرد. توسعه گفتمان اعتراض و پر خاش حتی می تواند به جایی برسد که راست، چپ را حذف کند و چپ، ملی ها را و در نهایت حکومتی نظامی وارد شود و همه را حذف کند.