زمستان که میرسد، شهر یخ می زند. شاید همان زمانی که دختران تازه بالغ در حیاط مدرسه به صف ایستاده اند و زیر لب از کنجکاوی های نوجوانی تعریف میکنند. همان زمستانی که در خیابانی نزدیک مدرسه، در فرورفتگی دیوار یک خانه، بدن دختر نوجوان کارتن خوابی با سمفونی جیغ های دختران در زنگ تفریح مدرسه به خواب میرود و دیگر بیدار نمیشود. دختر بی گذشته و بی آینده دراین کوچه و آن کوچه راه میرود. خانه ندارد و میترسد. پناهگاهی هم ندارد. در عوض چند کارتن دارد تا شب قصر یخی اش را با آن بسازد و خواب سپید برفی ببیند. …..
اما خبر که پخش میشود یخ نیست. بعضی خبرها آدم را داغ میکند بخصوص آنکه خبر درباره همین دخترها باشد. سه شنبه، ۱۴ آبان معاونی در سازمان رفاه و مشارکت اجتماعی شهرداری تهران با خبرنگار ایلنا گفت و گو میکند. او خبر از کاهش سن کارتن خوابهای دختر میدهد. دخترانی که در ۱۶، ۱۷ سالگی سقفی بالای سر ندارند و در خیابان های نا امن، بی خانمانی را تجربه میکنند. دختران بی امید و حتما پر از آرزو. دخترانی که حتما هر شب با آرزوی داشتن اتاقی ولو کوچک اما امن، گرم می شوند و به خواب میروند تا فردایی سردتر را تجربه کنند.
معاون سازمان رفاه و مشارکت اجتماعی شهردار تهران که رضا جهانگیریفرد نام دارد میگوید آمار دقیقی از این دختران نوجوان در دست ندارد اما این روزها شاهد حضور این دختران نوجوان و جوان در شهر است؛ دخترانی که بسیاری از آنها به دام اعتیاد افتاده و از خانواده طرد شده اند و جایی به جز آوارگی در خیابان ندارند. او میگوید آنچه اهمیت دارد این است که کارتن خوابها جوان شده اند.
اما در این میان آنچه او به عنوان یک مقام مسئول از آن سخن نمیگوید نقش شهرداری، بهزیستی و ارگان های ذیربط در احداث مراکزی است که میبایست به چنین دختران بی پناهی سر پناه بدهند، به آنها حرفه و کار بیاموزند، آنها را درمان کند و به گونه ای برنامه ریزی کنند که هیچ انسانی شب، بر خاکی نخوابد که زیرش طلای سیاه جریان دارد ولی مردمان و صاحبان اصلی خاکش در فقر و اعتیاد و بی خانمانی به سر می برند.
چندی پیش توحید علیزاده، یک استاد جامعه شناسی در همین زمینه گفته بود که تجمع اکثر کارتن خوابها در کلان شهر تهران است؛ شهری که با جاذبه هایش جذب میکند و بدون امید انسانها را در خود رها میکند. افرادی که با مشکلاتی نظیر اعتیاد، مصرف الکل، بیماری ذهنی، گسیختگی خانواده، بیماری جسمی و سوءتغذیه مواجه اند و تعدادی از آنان نیز به علت سرما و تغذیة ناکافی و بیماری، جان خود را از دست می دهند.
اما بی خانمانی چیست ؟ چه کسی بی خانمان است و در چه شرایطی افراد، بی خانمانی را بر خانه خود ترجیح میدهند و سر به خیابان میگذارند و یا در چه شرایطی قرار میگیرند که بی خانمانی بر آنها تحمیل میشود؟ یک تعریف ساده از بی خانمانی میگوید : هر کسی که محل اقامت ثابتی برای شب ندارد بی خانمان است. طبق تعریف مرکز آمار کانادا دو سطح مختلف برای بی خانمانی وجود دارد: “بی خانمانی مطلق و بی خانمانی نسبی”. بی خانمانی مطلق به نداشتن هیچ سقفی، حتی موقت، گفته می شود. بی خانمانی نسبی هم به سکونت در پناهگاه ها، خانه های نیمه استاندارد وخطرناک، اقامت در منزل دوستان یا اماکن موقتی یا حتی ماشین گفته می شود. برخی دیگر هم بی خانمان ها را کسانی تعریف کرده اند که به صورت مطلق یا دوره ای یا موقتی بی سرپناه اند و نیز کسانی که در آینده ای نزدیک، در معرض خطر زندگی در خیابان هستند.
اما در شهر تهران چند گرمخانه برای بی خانمانها وجود دارد؟ چه امکانات بهداشتی و یا کار آفرینی برای این افراد پیش بینی شده و چرا سن بی خانمانی در میان دختران جوان کاهش پیدا کرده است؟
واقعیت این است که سال ۱۳۸۴ بعد از مرگ چند کارتون خواب و خبری شدن مشکلات کارتن خوابها بالاخره شهرداری تهران دست به کار شد و ۲ گرمخانه در فصل های گرم و ۳ گرمخانه در فصل های سرد سال احداث کرد و به ارایه خدمات اجتماعی به افراد بی خانمان و در راه مانده پرداخت. اگرچه هیچگاه آمار دقیقی از کارتن خوابها موجود نبود و تا کنون هم وجود ندارد اما بنا بر تحقیقی که در شهرداری تهران انجام شد ۸۰ درصد آنها دچار سو مصرف مواد مخدر بوده و معتاد هستند و اعتیاد هم تنها دامن مردان را نگرفته وهم اکنون زنان جوان بسیاری در دام اعتیاد گرفتارند. رضا جهانگیری راد در اظهار نظر دیگری در همین راستا میگوید: زنان زودتر از مردان در برابر اعتیاد ضربه میخورند و از خانواده طرد میشوند، از این رو در هر سن و سالی به بیخانمانی مبتلا میشوند.
این نظر در حالی ارائه می شود که بیشتر اوقات در میان خانواده های ایرانی اگر دختری یک بار از خانه فرار کند یا به دام آسیبهای اجتماعی گرفتار شود به دلیل آبرو دیگر حاضرنیستند آن دختر را در خانه پذیرا شوند و همین موضوع موجب افزایش کارتن خوابی دختران جوان شده و بدون شک روسپیگری و فحشا و اعتیاد را برای آنها به دنبال دارد. چندین سال پیش در کانون اصلاح و تربیت با دختر جوانی به نام میترا سامورایی گفت و گو کردم که به قول خودش توی کار “بچه فنج ها” بود. بچه فنج ها دختران ۱۲، ۱۳ ساله ای بودند که او شکار میکرد. میترا میگفت که شوهر داشته و یک پسر هم دارد و اولین اشتباه موجب شد که شوهرش هیچوقت او را به خانه راه ندهد. او میگفت بچه بود و کم سن و سال و محل کار شوهرش بندر عباس بود و او خیلی برای مادرش دلتنگی میکرد. میترا از خانه فرار میکند ولی سر از ناکجا آباد در می آورد و شوهرش او را طلاق میدهد و هیچوقت بچه را هم به او نشان نمیدهد.
در کلام آخر باید گفت، کارتن خوابی اگردارای زوایای پنهان متعددی است، اما به هر دلیل که رخ داده باشد یک پدیده اجتماعی است که توجه جدی مسئولان جامعه را می طلبد. هیچ متغیر فردی یا اجتماعی دلیل قانع کننده ای نیست که یک دختر جوان یا زنی و مردی مسن شب بدون سرپناه باشند. کارتن خوابی نشانه ای از بیماری یک شهر است؛ بیماری ای که اگر درمان نشود هر روز بیش از بیش چهره اش را نشان خواهد داد و رنگ یک معضل اجتماعی به خود خواهد گرفت.