با نظر تولستوی مخالفم….
سایمون که یکی از محبوب ترین نمایشنامه نویسان آمریکاست به مدت چهل سال نگرانی ها، ترس ها و ناراحتی های تماشاگران را تسکین می دهد و از سویی دیگر کاری می کند که آنها به ضعف های شخصیتی خود بخندند.تصویرهایی که او از بیم های فردی و مشکلات خانوادگی ارائه می کند نمونه مبالغه شده ای از واقعیت های فردی و اجتماعی است. سایمون وقتی حقیقت زندگی را جست وجو می کند، تماشاگر را از خنده به گریه می برد و برمی گرداند.او بیش از هر نمایشنامه نویسی در برادوی تئاتر به روی صحنه برده و این مسئله او را به ثروتمندترین نمایشنامه نویس تاریخ تئاتر جهان تبدیل کرده است.نیل سایمون در اولین اثر زندگینامه ای اش با نام بازنویسی ها (۱۹۹۶) به مرگ همسر اول او «جوان» جوان می پردازد. آنها تجربه بیست سال زندگی مشترک را با هم داشتند. سایمون اخیراً با بوک پیچ درباره آخرین کتابش «نمایش ادامه دارد» گفت وگو کرده است.
چرا زندگی تان را به دو جلد تقسیم کرده اید؟
واقعاً بعد از مرگ جوان نمی توانستم ادامه دهم چون نمی خواستم مرگ او را عادی قلمداد کنم. این کتاب اولین تلاش من برای نوشتن متنی به نثر و طولانی بود. این بار که چیزهای بیشتری در مورد ویرایش می دانستم کار آسان تر پیش می رفت.
آسان تر از نظر حسی یا از نظر تکنیکی؟
از هر دو جنبه. وقتی شروع به حرف زدن می کنید بهتر است تا آخر بروید. کتاب اول، داستان عاشقانه ای درباره عشق من به تئاتر و جوان بود. کتاب دوم چند قدم جلوتر می رود و درباره بهایی است که برای نوشتن تمام نمایشنامه هایم پرداخته ام.
از به یاد آوردن خاطرات دردناک بیشتر متعجب می شوید یا خاطرات لذت بخش؟
خاطرات نوشتن همیشه دردناک است، چرا که باید موقعیت های تاریکی را طی کنید. اما چنین تجربه ای به شما این شانس را می دهد تا بفهمید چه کسی هستید نه اینکه آدمی که فکر می کردید، خواهید شد. لذت بخش ترین خاطرات، یادآوری شروع روابطی است که فکر می کردید تا ابد پایدار خواهد ماند. یادآوری لحظات آغاز نوشتن نمایشنامه ها هم جذاب است. موقع شروع به نوشتن جوری تمام فکر و ذکرتان را معطوف به آن می کنید که یک بچه تازه متولد شده مورد توجه خانواده است. وقتی که ازدواج یا نمایشنامه ای به سرانجام نمی رسد واقعاً ناامیدکننده است.
به نظر می رسد که جوان، همسر دومتان مارشا میسن و دیگر اعضای خانواده منبع الهام آثار شما بوده اند؟
من به تازگی نوشتن سی و یکمین نمایشم را تمام کرده ام و فقط پنج تا از آنها مثل پابرهنه در پارک براساس زندگی مشترکم نوشته شده است. بقیه آثارم زاییده ذهن و خلاقیتم هستند.
تولستوی گفته بود که نویسنده تمام شخصیت های آثارش را در سال های پیش از دوازده سالگی اش می بیند.
می خواهم این اجازه را به خودم بدهم و با نظر تولستوی مخالفت کنم.
او نظر خودش را گفت؟
درست. اما من قبول ندارم بخش مهمی از شخصیت هر کس در سال های پیش از دوازده سالگی شکل می گیرد اما در تعداد محدودی از آثارم از شخصیت های دوران کودکی ام استفاده کرده ام. در نمایش هایی مثل ساحل برایتون، یادآوری ها و… بیشتر آثار خوب من تحت تاثیر تجربیات دوران بزرگسالی ام نوشته شده اند.
در کتاب «نمایش ادامه دارد» گفته اید که تمام عمرتان منتظر نوشتن گمشده در یانکرز بوده اید.
شاید این صادقانه ترین نمایشی است که تا به حال نوشته ام. بهتر از همیشه به عمق داستان نقب زدم. خط اصلی داستان را از خودم در می آوردم اما سعی می کردم شخصیت ها را دنبال کنم همان کاری که در نمایش های نیمه زندگی نامه ای ام انجام می دادم. در نمایش گمشده در یانکرز هیچ کس را نادیده نگرفتم.
به نظر می رسد تمام وقت می نویسید.
مثل خیلی های دیگر پنج روز هفته را کار می کنم و دو روز هم از تعطیلات استفاده می کنم. به طور پیگیر کار می کنم و هیچ مسئله ای نمی تواند مرا از نوشتن بازدارد.
وقتی که امسال با خانواده ام چهار هفته برای تعطیلات به اروپا رفته بودم هر روز صبح ساعت شش صبح از خواب بیدار می شدم تا روی نمایش ضیافت شام کار کنم، اما نمایش دیگری در لس آنجلس شکل گرفت. نمی خواهم داستان را لو بدهم اما نمایش درباره ضیافتی شام با شرکت شش مهمان است این نمایش در واقع کالبدشکافی پیوندها و گسست های آنهاست.
روابط زمینه اصلی آثار شما هستند و شخصیت های شما که اغلب مشخصاً اهل نیویورک هستند به خوبی در کشورهای مختلف به روی صحنه می روند.
موضوع نمایش زوج ناجور، دشواری زندگی مشترک آدم ها با یکدیگر است. البته همه خوب می نویسند، به خصوص در اروپا، اما برای من تعجب برانگیز است که نمایش پسران آفتاب-البته من چک های حق التألیفم را می گیرم- در هر کجای جهان اجرا می شود. فکر می کنم آن دو کمدین پیر مشخصاً نیویورکی بودند.
نمایش های شما معمولاً به فیلم یا سریال تلویزیونی تبدیل می شود.
نه همیشه. من هرگز نمایشی را با چشمی به سینما نمی نویسم. من شخصیت ها را از خلال کلمات بهتر می توانم خلق کنم.
من ترجیح می دهم مستقیماً فیلمنامه بنویسم تا اینکه نمایشی را به فیلمنامه تبدیل کنم.
گفته اید که از چخوف تاثیر گرفته اید.
همیشه به تماشای تئاتر می روم و هر وقت آثار چخوف را می بینم تعجب می کنم که چطور این نمایش روسی زندگی را صد سال بعد در نیویورک برایم زنده کند. من به خاطر شخصیت آثار او و روابط آنها با همدیگر به آثار چخوف علاقه مندم.
در«نمایش ادامه دارد» داستان های زیادی از پشت صحنه می گویید اما درباره اجراهای خاصی حرف نمی زنید.
نمی خواهم زندگی یک نمایش را به اجرای خاصی محدود کنم. بازیگران اصلی شاید پس از شش ماه اول نمایش را ترک کنند و من می خواهم که نمایش حداقل سی یا چهل سال زنده بماند. نمایش را برای شخصیت ها می نویسیم برخلاف فیلم که در آن شاید از ما خواسته شود نقشی برای بازیگری خاص مثلاً مل گیبسون یا جولیا رابرتز بنویسیم. حتی اگر هنوز تهیه کننده با آنها برای بازی در فیلم به توافق نرسیده باشد. اما در نمایش هیچ وقت چنین کاری نمی کنیم.
آیا منشا نمایشی تازه برای شما، یک شخصیت، داستان یا زمینه خاصی است؟
ابتدا به ساکن بله. با شخصیت ها شروع می کنم اما می کوشم همزمان بفهمم که آنها وقتی با هم ارتباط برقرار می کنند در چه وضعیتی هستند. بعد از حدود بیست و پنج تا سی صفحه به این نتیجه می رسید که جهان آن قدر ثبات ندارد که بتوانید کل قصه را بنویسید. این بهترین احساس ممکن است. برای من معمایی حل نشده است که چطور نمایش صفحه به صفحه پیش می رود و اصلاً نمایش ها از کجا می آیند. احساس می کنم واسطه ای است که با خودکار بالای صفحه ایستاده است. قدرتی فراتر از من آن بالا ایستاده و به من می گوید که چه بنویسم. شاید کمی رمانتیک به نظر برسد اما نویسنده چنین احساسی دارد.
خودکار در دست؟
هر کسی به یک نوع نوشتن عادت دارد. من شیفته دفترچه یادداشت هستم. نمایش هایم را در دفترچه می نویسم هر بار فقط دو تا سه صفحه بعد پشت ماشین تحریر می نشینم و وقتی تایپ می کنم بازنویسی اش هم می کنم… این اولین بازنویسی است ! از کامپیوتر استفاده نمی کنم… من نیاز دارم که صفحه را در دستم ببینم.
نوشتن سخت تر می شود؟
اجرای نمایش ها دشوارتر می شود. اما فکر می کنم اگر نمایشی به معنای واقعی خوب داشتید به رغم حکمفرمایی مسائل اقتصادی در برادوی و رقابت نمایش های موزیکال و تئاترهای موفق بریتانیایی نباید ناامید شود.
موضوع ازدواج و جدایی در آثار شما همیشه مورد توجه قرار می گیرد. ضیافت شام با پایان «نمایش ادامه دارد» و سومین جدایی شما پیوند می خورد.
من مرد متعهدی هستم. هیچ وقت زندگی مشترک را رها نکرده ام. اگر جوان نمی مرد، هنوز هم با هم زندگی می کردیم. اما همان طور که ممکن است انسانی با نقص های ژنتیکی به دنیا بیاید، بعضی زندگی های مشترک هم اشکالاتی اساسی دارند که باعث می شود دوام نیاورند.
در سن هفتاد سالگی هنوز هم چه به طور عمومی و چه برای خودتان به زندگی مشترک اعتقاد دارید؟
من صرفاً به زندگی با یک زن علاقه ندارم. دوست دارم رابطه ای محکم ایجاد شود. تقریباً تمام تجربه های زندگی مشترک من با بچه همراه بوده است. بنابراین من واقعاً مرد خانواده هستم. حالا دارم با یک نفر زندگی می کنم… امیدوارم او آخرین تجربه ام باشد.
یک نمایش جدید، یک زندگی جدید. نمایش ادامه دارد. بله. منبع:سایت آفتاب