او در شرایط سختی زندگی کرد و در این شرایط به فرهنگ ایران کمک کرد. فرهنگ ایران در این سالهای آخر خیلی زیر ضربه است و درسی که او به ما داد بیش از همیشه اهمیت پیدا میکند…
آخرین دیدار با پیر ترجمهی ایران
سید رضا سیدحسینی، مترجم و پژوهشگر تأثیرگذار ادب معاصر ایران و چهرهی ماندگار سال 1381 پیش از ظهر جمعه 11 اردیبهشت ماه از دنیا رفت. او در جریان ترجمه دقیق نیز یکی از جریانسازترین مترجمان بوده و نمونه آثار وی برای اهل ترجمه مثالزدنی است.
سیدحسینی متولد 22 مهر 1305 در اردبیل و زادهی عشقی عجیب بود. عشق پسر رعیت به دختر ارباب. کودکی و نوجوانی او با عشق خواندن کتابهای مختلف گذشت تا آنجایی که به گفتهی خودش کتابی در کتابفروشی محلشان نمانده بود که او نخواندهباشد. در نخستین سالهای نوجوانی، علاقه به کارهای فنی وی را برآنداشت تا در رشتهی پست و تلگراف تحصیل کند و از این رو پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی، به مدرسهی پست و تلگراف تهران رفت و مشغول تحصیل در رشته ارتباطات دور شد. سپس برای تکمیل مطالعات خود به پاریس رفت و در مدرسهی عالی ارتباطات ادامهی تحصیل داد و مدتی نیز در دانشگاه U.S.C آمریکا به تحصیل فیلمسازی پرداخت.
اما فعالیت رضا سیدحسینی در عرصهی ترجمه به پیش از سفر او به تهران باز میگردد. او از 16 ـ 17 سالگی ترجمه را آغاز کرد. زبانی که در آن سالها بر آن تسلط داشت، زبان مادریاش یعنی ترکی بود و مقالههای ترکی قفقازی و استانبولی روزنامهی “وطن یولوندا” که از شهریور 1320 در باکو منتشر میشد را برای مجلهی “جودت” ترجمه میکرد. البته کار ترجمه برای مجلهی “جودت” تنها به آن مقالات محدود نشد. یکی از داستانهایی که او برای “جودت” ترجمه کرد، داستان ”نغمهی شاهین” ماکسیم گورکی بود. سیدحسینی برای ترجمهی این داستان خط سیریلیک را یاد گرفت.
سیدحسینی در همان سالها و در اردبیل آموختن مقدماتی زبان فرانسه را آغاز کرد. این آموزش مقدماتی پایهای شد برای همکاری او با عبدالله توکل پس از سفر به تهران. آنها متنهای دوزبانهی ترکی و فرانسه را با هم ترجمه میکردند و همین باعث شد تا پیشرفت سیدحسینی در زبان فرانسه روز به روز بیشتر شود. همکاری با توکل، روحیهی انجام کار تیمی را هم در سیدحسینی تقویت کرد و در فضایی که ترجمه عموماً عملی انفرادی محسوب میشد کار گروهی ترجمه را به سیدحسینی آموخت.
همچنین سیدحسینی فراگیری عمیقتر زبان فرانسه و فارسی را علاوه بر محضر عبدالله توکل، نزد اساتیدی همچون پژمان بختیاری و دکتر ناتل خانلری نیز ادامه داد.
دوستی و کار مشترک توکل و سیدحسینی از تهران به کرمانشاه کشیده شد، توکل در آنجا به سربازی رفت و سیدحسینی از طرف اداره مخابرات به آنجا منتقل شد. همانجا سربازیاش را گذراند و ازدواج کرد.
او که این بار به همراه خانوادهی کوچکش به تهران بازگشت، در اداره مخابرات و رادیو و تلویزیون کار میکرد و مبانی نقد فلسفه هنر و ادبیات را در آموزشکده تئاتر تدریس میکرد و در کنار آن نویسندگی و ترجمه را هم ادامه می داد.
سیدحسینی از سال 1326 تا سال 1329 کتابهای “بیستوچهار ساعت از زندگانی یک زن” (اشتفن تسوایک)، “زن بازیچه” (پیر لوییس)، “دختر چشم طلایی” (بالزاک)، “مالک سانفرانسیسکو” (اشتفن تسوایک)، “درِ تنگ” (آندره ژید) و “مکتب زنان” (آندره ژید) را به همراه عبدالله توکل ترجمه کرد.
وی در عرصهی مطبوعات نیز فعالیتهایی داشته که مهمترین آنها سردبیری مجلهی “سخن” در دههی 30 و سرپرستی مجلهی “تماشا” در دههی 50 است.
او در دههی 30 کتابی در زمینه روانشناسی با عنوان ”پیروزی فکر” اثر اوریزون اسوت ماردن را ترجمه کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت به طوری که بیش از بیست بار تجدید چاپ شد و هنوز هم میشود.
تألیف کتاب “مکتبهای ادبی” نیز یکی دیگر از مهمترین فعالیتهای سیدحسینی در دههی 30 بود. چاپ اول این کتاب در فروردین ماه 1334 توسط انتشارات نیل وارد بازار کتاب شد. مقدمهی چاپ نخست “مکتبهای ادبی” توسط دکتر میترا به رشتهی تحریر درآمده بود. دکتر میترا در مقدمه مکتبهای ادبی از ارزش والای این کتاب سخن به میان آورده و گفته: «ارزش کار مؤلف، با همهی محدودیتها و ناتمامیهای موجود، وقتی به خوبی آشکار میشود که به یاد بیاوریم با وجود اینکه ترجمه و انتشار آثار نویسندگان غربی، که هر یک از ایشان کم و بیش به یکی از مکتبهای ادبی وابستهاست، به نحو روزافزونی در کشور ما رواج گرفته است. خوانندهی فارسیزبان از خصوصیات مکتبهای ادبی بیاطلاع ماندهاست و هیچگونه ملاک سنجش و درک درست از کتابی که مطالعه میکند ندارد. گذشته از خوانندهی عادی، نویسندگان و هنرمندان ما هم اطلاع چندانی از سبکهای ادبی و هنری مرسوم ندارند. جای شگفتی نیست اگر یکی از نویسندگان و محققان دانشمند ما ناتورالیسم را توصیف زییابیهای طبیعت دانستهاست، حال آنکه نویسنده ناتورالیست ابتذال و زشتیهای زندگی را مایهی آثار خود قرار میدهد! همین نکتهی تلخ کافیست که بپذیریم که مؤلف کتاب حاضر به کار بسیار ارزشمند و پراجری دست زدهاست.»
این کتاب تاکنون به 40 زبان دیگر ترجمه شدهاست.
از جملهی مهمترین فعالیتهای سیدحسنی در اوایل دههی 60، ترجمهی دو اثر “ضدخاطرات” و “امید” از آندره مالرو است که از شاهکارهای ادبیات فرانسه هستند. ترجمهی “ضد خاطرات” با اصرار ایرج گرگین مدیرمسئول مجله “تماشا” و امتناع سیدحسینی به شخص دیگری به نام واهبزاده سپرده شدهبود که پس از مدت کوتاهی رها شد و ناتمام ماند. گرگین مجدداً به سیدحسینی اصرار کرد و با وساطت اشخاص دیگری بالأخره با ترجمهی آن به صورت پاورقی برای مجلهی “تماشا” موافقت کرد. ترجمهی این کتاب به کندی پیش میرفت و عملاً برای سیدحسینی غیرممکن شدهبود که به پیشنهاد علیرضا حیدری (مدیر انتشارات خوارزمی) برای کتاب کردن پاورقیها و وارد شدن ابوالحسن نجفی بخش اول که ترجمهی واهبزاده بود مورد بازنگری قرار گرفت و در نهایت سیدحسینی “ضدخاطرات” را به همراه ابوالحسن نجفی ترجمه و در سال 1362 منتشر کرد. در آن زمان سیدحسینی به داشتن پشتکار شهرت داشت و نجفی به داشتن دقت و وسواس و نتیجهی این کار مشترک یکی از درخشانترین ترجمههای ادبیات فرانسه در تاریخ ترجمهی ایران شد.
ترجمهی “امید”، دیگر اثر آندره مالرو نیز سه سال سیدحسینی را درگیر خود کردهبود و در سال 1363 منتشر شد.
پس از آن سیدحسینی با بازگشت به صدا و سیما حدود یک دهه از فعالیت در عرصهی ترجمه باز ماند. او مدیریت شبکهی دوم سیما و معاونت امور بینالملل را در آن دوران تجربه کرد. تمام اینها مقدمهای شد برای همکاری او با مؤسسهی سروش و تدوین مجموعه شش جلدی “فرهنگ آثار”. سیدحسینی سرپرست و عضو اصلی تألیف و ترجمهٔ مجموعهٔ 6 جلدی “فرهنگ آثار” بود. کار گروهی و پرهزینهای که همانند بسیاری از پروژههای دیگر یک روز برقرار بود و روز دیگر متوقف میشد. این پروژه با مرحوم محمد قاضی، مرحوم عبدالله توکل، مرحوم مصطفی رحیمی و مرحوم محمد جعفر پوینده و ابوالحسن نجفی و احمد آرام آغاز شد اما دلخوریهایی پیش آمد و توکل کار را نیمهتمام گذاشت. قاضی نیز تنها مدخل نویسندگانی را ترجمه کرد که آثاری از آنها به فارسی برگردانده شدهبود و در نهایت مجموعهی این شش جلدی با دلسوزی و سختکوشی مهشید نونهالی و اسماعیل سعادت به سرانجام رسید و به آرامترین و بیسروصداترین شکل ممکن چاپ شد. اگرچه مؤسسهی سروش کوچکترین اقدامی برای معرفی گستردهی اثری که نزدیک به 10 سال وقتش را گرفته بود، نکرد اما “فرهنگ آثار” یکی از برجستهترین فعالیتهای دوران کاری رضا سیدحسینی است.
از سیدحسینی تاکنون ۳۴ جلد کتاب منتشر شدهاست که میتوان به ترجمههایی از آندره مالرو، مارگریت دوراس، یاشار کمال، ناظم حکمت، ژان پل سارتر، آندره ژید، آلبرکامو، توماس مان، ماکسیم گورکی، بالزاک، جک لندن، چارلی چاپلین و… اشاره کرد اما او از برخوردهای وزارت فرهنگ و ارشاد با نویسندگان و مترجمان نیز ناراضی بود و میگفت: «چرا باید کسی بعد از سالها کار، اثری به ارشاد بفرستد و پسربچهای آنجا تشخیص بدهد کار شمای پیرمرد قابل چاپ نیست؟»
نشان شوالیه از پالم آکادمیک فرانسه در سال ۲۰۰۰ از جوایز جهانی این مترجم در حوزه ادبیات است.
در 28 اردیبهشت 1385 بزرگداشت 80 سالگی رضا سیدحسینی به همت علی دهباشی و مجلهی بخارا، در خانه هنرمندان ایران برگزار شد و در آن چهرههایی نظیر محمد محمدعلی، کامران فانی، بابک احمدی، اکبر گنجی، محمد بهارلو، هوشنگ مرادی کرمانی، بهاءالدین خرمشاهی، هوشیار انصاری فر، مهشید نونهالی، مدیا کاشیگر و جواد مجابی حضور داشتند.
علی دهباشی در آن مراسم با اشاره به یک عمر تلاش بی وقفه رضا سیدحسینی در حیطه ترجمه گفتهبود: «با ترجمههای سیدحسینی بود که نسل ما به ادبیات، بیشتر شناخت پیدا کرد و علاقهمندیهایش را رشد داد. هنوز هم یکی از کتابهای مهم نقد ادبی یعنی “مکتبهای ادبی” به عنوان مرجع مهمی برای محققان است.»
احمد سمیعی گیلانی نیز در این مراسم بعد از تمجید از تلاش رضا سیدحسینی در گردآوری شش جلد فرهنگ آثار گفتهبود: «قهر و دعوا و معارضه استاد هم دلپذیر است. او با هر کس مناسبتی انسانی و رابطهای عاطفی و خالی از تصنع برقرار می کند. سیدحسینی یک انسان به معنی واقعی است و ویژگیهایش او را از روشنفکران مردمگریز و ادا و اصولی متمایز میکند.»
رضا سیدحسینی اواخر خردادماه سال گذشته به دلیل ضعف عمومی بدن و همچنین درد شدید پا مدتی در بیمارستان بستری شده بود.
به گفتهی دلشاد سیدحسینی، خواهر رضا سیدحسینی، او پس از اینکه سال گذشته از بیمارستان مرخص شد، همواره حال مساعدی نداشت و طبق گفتهی پزشکان، یک بخش ریهاش کاملاً دچار عفونت شدهبود.
وی از 15 فروردینماه امسال به دلیل تب شدید و عفونت ریه به بیمارستان ایرانمهر منتقل و در بخش مراقبتهای ویژه(ICU) بستری شد و پیش از ظهر جمعه 11 اردیبهشت، در سن 83 سالگی، درگذشت.
مراسم تشییع و خاکسپاری
پیکر رضا سیدحسینی روز یکشنبه 13 اردیبهشت با حضور جمع کثیری از نویسندگان، مترجمان، هنرمندان، محققان و علاقهمندان به فرهنگ و ادب فارسی از مقابل تالار وحدت تشییع شد.
در ابتدای مراسم تشییع پیکر سیدحسینی صدای ضبطشدهی او که شامل قسمتهایی از مصاحبههای وی در مورد زندگیاش بود پخش شد و پس از آن مدیا کاشیگر که از یک ساعت پیش از آغاز مراسم در تالار وحدت حضور پیدا کردهبود و بخشی از کارها را هماهنگ میکرد با قرار گرفتن در پشت تریبون درگذشت سیدحسینی را تسلیت گفت و اظهار داشت: «برای من خیلی سخت است راجع به سید حرف بزنم، هم دوستم بود، هم استادم بود و هم خیلی بالاتر از همهی اینها بود. از جمعه که این اتفاق افتاد خیلی چیزها به ذهنم میآید. اما فکر میکنم بیشترین جملهاش که در ذهنم تکرار میشود آن است که هر وقت میخواست حرف بزند با آن شروع میکرد: “به نام حکیم سخن در زبان آفرین”»
او در سخنان کوتاهش به فعالیتهای سیدحسینی اشاره کرد و هر کدام از کارهای او را شایستهی جاودانه شدن دانست: «او واقعاً هم استاد سخن بود، هم استاد زبان بود، هم سخن فارسی را تحول داد و هم زبان را. سید مترجم خیلی بزرگی بود. مترجم بودنش کافی بود که جاودانه بماند. با “مکتبهای ادبی” مؤلف شد، “مکتبهای ادبی”اش کافی بود که جاودانه بماند. سالها سردبیر سخن بود، در آنجا چندین نسل از نویسندگان، شاعران و پژوهشگران ایرانی را تربیت کرد، همین کافی بود که جاودانه بماند و انگار این همه کافی نبود، “فرهنگ آثار” را کار کرد که باز به تنهایی کافی بود که جاودانه بماند و اگر هیچ کدام از این کارها را هم نمیکرد فقط حضورش کافی بود که جاودانه بماند.»
سپس بابک احمدی با حضور در پشت تریبون با صدایی بغضآلود گفت: «به همهی شما تسلیت میگویم. هرگز صدای مهربانش از یادم نمیرود وقتی که در مراسم ختم دوست عزیزش، هوشنگ طاهری، قصیدهی خاقانی را خواند “صبحگاهی سر خونین جگر بگشاییم”. نه او میدانست و نه هیچ کدام از ما که سالهای آخر زندگیاش را در اندوه رفتن پسرش میگذراند. آن قصیده، قصیدهی بزرگ زبان فارسی است که خاقانی برای پسر نوجوانش که مرده گفتهبود. همین کافی است که رفتن سید را برای ما یکی از سختترین حوادث کند. برای تک تک ما و بهطور خاص برای من که او همیشه هوای من را داشت، مواظبم بود و در حقم پدری کرد. رفتن سید برای من غیرقابل تحمل است، سخت است ولی توصیه میکنم به جای اینکه به سنت مألوف ایرانی گریه کنید، ناله کنید و از رفتنش اظهار تأسف و تألم کنیم و به تدریج از یاد ببریم، درس بزرگی که به ما داد را برجسته کنیم. او در شرایط سختی زندگی کرد و در این شرایط به فرهنگ ایران کمک کرد. فرهنگ ایران در این سالهای آخر خیلی زیر ضربه است و درسی که او به ما داد بیش از همیشه اهمیت پیدا میکند. مرگ هر بزرگ و هر کسی یک درسی برای ما دارد، آن که سانسور میکند میرود، آنکه سانسور میشود میرود. رؤسا میروند، زیردستها هم میروند. همه رفتنیاند. ادیان ایران خیلی به ما یادآوری میکنند ولی ما آدمهای امروزی باید درس اصلی را که سید به ما داد از یاد نبریم. باز تأکید میکنم در این شرایط دشواری که داریم از نظر فرهنگی در آن به سر میبریم این درس بزرگ میشود. سید دو عنصر خیلی بزرگ در کارش بود که فکر میکنم درس به نسل جوان است. یکی عشق و علاقهاش به فرهنگ و حرفهای نگاه کردنش به کار چندان که در شرایطی که در غم پسر خم شدهبود ـ او که در مقابل ظالمترین آدمها هم خم نشدهبود ـ اما کار کرد و یک شاهکاری مثل “فرهنگ آثار” را با کمک دوستان بزرگوار و دانشمندش تهیه کرد. این برای ما درس است. در آن سن تا روز آخر کار کرد. آخرین باری که من او را دیدم یک کتابی را میخواست که کار کند. کتابی در مورد رتوریت. اصرار میکرد که حتماً آن را برای من پیدا کن میخواهم ترجمه کنم. در حالی که بر روی تخت خوابیده بود و ما دیگر امیدی به زنده ماندنش نداشتیم. درس دومی که به ما داد این است که فرهنگ یک لذت شخصی نیست. یک لذت در اتاق مطالعه نیست. فرهنگ برای مردم است. برای دیگران و در خدمت دیگران و ملت است. او این کار را کرد. از جوانی برای دیگران زندگی کرد. کمتر کسی را من در زندگی دیدم که هستن یا هستی برای دیگران بودهباشند. تنها دغدغهی خاطرش این بود که دیگران را پیش ببرد، دیگران را ارتقاء دهد. این کار بزرگی بود که او موفق شد و این چیزی است که از یاد خیلی از ما رفتهاست. خیلی از ما دیگر فقط فرهنگ را وسیلهای برای بالا رفتن مقاماتمان کردیم. او به ما یاد داد و این درس بزرگی است به نسل جوان که فرهنگ یک ابزار رهایی است. یک ابزار خلاصی آدمها از زور و استبداد و اختناق است. بدون اینکه بخواهد کار سیاسی کند بخش اعظم زندگیاش در خدمت فرهنگ گذشت. کمتر کسی به اندازهی او به کتاب خدمت کرد به همین دلیل ما در برابر او خاضعیم، یادش را گرامی میداریم و سعی میکنیم درسهایش را عملی کنیم.»
مهدی فروزان، مدیرعامل مؤسسه فرهنگی شهر کتاب دیگر سخنران این مراسم بود. او به معاشرت بیش از سی سالهی خود با استاد اشاره کرد و گفت: «بالأخره روز وداع با سیدحسینی فرا رسید و روز دردناکی است. ما دیگر آن خندهها و آن چهره را نمیبینیم. امروز آمدهایم مشایعت کنیم پیکری را که یکی از میراثهای فرهنگ معاصر ماست. بسیاری از نویسندگان و اهل ادب ما، از طریق مکتوباتشان با جامعه ارتباط دارند ولی سیدحسینی حضور همیشگی در عرصههای فرهنگی داشت.»
او در بخشی از سخنانش گفت: «اگر در ادبیات، ما با آثاری به نام فتوتنامهها و آیین جوانمدری برخورد میکنیم دفتر زندگی سید یک کتاب فتوت و جوانمردی است. اگر فتوت چند رکن داشته باشد و یک رکنش صداقت و زلالی باشد، سید برخوردار بود. سید در همهی لحظاتش صادق بود. زمانی که در جلسات شورای عالی ویرایش که در صدا و سیما تشکیل میشد، زمانی که به عنوان عضو وابسته به فرهنگستان گاهی در جلسات آنجا شرکت میکرد، زمانی که در جلسات کتابخانه ملی یا هر محفلی شرکت میکرد، آدم در لحظهای که سید را میدید فکر میکرد با یک مجموعهای از تجربیات که امروز صادقانه در مقابل جمعی قرار گرفته روبهروست. اگر دومین رکن فتوت و جوانمردی مهربانی و گذشت و حوصله و بردباری با نزدیکان و دوستان باشد، سید برخوردار بود. یکی دیگر از خصوصیات سید بخشندگیاش بود. جایی وجود نداشت در ایران که بحث فرهنگی و محفل ادبی وجود داشتهباشد و سید حضور نداشتهباشد و هیچ جایی را رها نکرد برای آنکه آنچه را که میدانست و تجربه کردهبود در اختیار دیگران بگذارد.
من کتاب زندگی سید را از آثار جدید فتوتنامهها و آیین جوانمردی میبینم. این را جا دارد که جوانان ما و محققان بدانند. نقد ادبی سید و نقد آثارش جای خودش را دارد. امروز بیش از هر چیز ما به اخلاقی که دانشمند و اندیشمندی به عنوان یک نمونهی بارز از یک امر حقیقی ارائه میدهد نیازمندیم که آن را هم بشناسیم.»
او در پایان سخنانش اظهار داشت: «سید متعلق به هیچ کس نبود، او متعلق به این مرز و بوم و فرهنگ و هنر ایران بود و در بزرگداشت و تقویت این فرهنگ کوشید و جان گذاشت.»
پس از خاکسپاری سید رضا سیدحسینی در کنار بیژن ترقی، در ردیف 88 قطعهی هنرمندان بهشت زهرا اسدالله امرایی، اردشیر رستمی، هوشیار انصاریفر، رضا طاهریان و مهشید نونهالی نیز سخنان کوتاهی را در وصف استاد بیان داشتند.
مهشید نونهالی در سخنانش گفت: «سیدحسینی یک دنیا عشق به فرهنگ مملکت، یک دنیا علم، یک دنیا حلم، یک دنیا پویایی، یک دنیا دلافسردگی و در عین حال یک دنیا شور زندگی بود که اگر همه اینها نباشد چطور بیپروا همه آن آموختهها را به نسلهای بعد منتقل کرد آن هم انتقالی که از صمیمیت و ژرفای مهربانی بود.»
از دیگر چهرههای حاضر در مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر رضا سیدحسینی، غلامعلی حدادعادل (رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی)، علیاکبر اشعری (رئیس سازمان اسناد وکتابخانه ملی)، محمدرضا شفیعی کدکنی، توفیق سبحانی، احمد سمیعی گیلانی، اسماعیل سعادت، فرزانه طاهری، مصطفی رحماندوست، علیاصغر اصغر محمدخانی، موسی اسوار، غلامحسین سالمی، اصغر الهی، لیلی گلستان، بیوک ملکی، ابراهیم حسنبیگی، کامران فانی، محمد جعفری قنواتی، هیوا مسیح، سهیل محمودی، جمال میرصادقی، جواد مجابی، سیدعلی آلداوود، مهدی غبرایی، اردشیر رستمی، قطبالدین صادقی، ایرج راد، بهمن فرمانآرا، مریم معترف و رؤیا نونهالی بودند.
آثار سید رضا سیدحسینی:
تألیف 1334: مکتبهای ادبی ترجمه 1326: بیستوچهار ساعت از زندگانی یک زن، اشتفن تسوایک (با عبدالله توکل) زن بازیچه، پیر لوییس (با عبدالله توکل) دختر چشم طلایی، بالزاک (با عبدالله توکل) مالک سانفرانسیسکو، اشتفن تسوایک (با عبدالله توکل( 1327: درِ تنگ، آندره ژید (با عبدالله توکل( مکتب زنان، آندره ژید (با عبدالله توکل) سه امتحان درباره نظریه میل جنسی، فروید 1330 تا 1332: انتقام کربلا (قیام مختار)، ضیاء شاکر تونیو کروگر، توماس مان زندانبان، ماکسیم گورکی رؤیای عشق، ماکسیم گورکی 1333 تا 1344: پیروزی فکر، اوریزون اسوت ماردن غوغای ژوئیه، ارسکین کالدول جاده تنباکو، ارسکین کالدول لایم لایت، چارلی چاپلین ـ روژه گرونیه 1345: طاعون، آلبرکامو رادیو؟ بسیار ساده است، با مهندس آزوین داستانهایی از نویسندگان بزرگ با قهرمانان کوچک 1346: قصههایی از نویسندگان بزرگ برای خردسالان 1347 تا 1358: مدراتو کانتابیله، مارگریت دوراس آمریکا زدهها، سرژ رضوانی آخرین اشعار ناظم حکمت (با جلال خسروشاهی) 1362: ضد خاطرات، آندره مالرو (با ابوالحسن نجفی) 1363: امید، آندره مالرو آن سوی کوهستان، یاشار کمال (با جلال خسروشاهی) اگر مار را بکشند، یاشار کمال (با جلال خسروشاهی) 1372 تا 1376: آبروباخته، جک لندن تولد (نمایشنامه) گاتی مرگ عزیز بیعار، لطیفه تکین (با جلال خسروشاهی) از چهار زندان، ناظم حکمت (با جلال خسروشاهی) 1377: پرواز کن پرندۀ کوچکم، نجاتی جومالی 1379: درباب شکوه سخن، لونگینوس در دفاع از روشنفکران 1382: در جستوجوی خرابکار، ادریس شرایبی