بروم سر اصل قضیه. دیروز مطلبی نوشتم درباره اظهارات احمدی نژاد در سفر گیلان، زاویه دید خوبی پیدا کرده بودم، اما وقت کافی برای پرداختن به نوشته را پیدا نکردم. در نتیجه طنزی خنک و بی مایه و طولانی و خسته کننده از آب درآمد. آن را منتشر کردم. یکی از دوستان اعتراض کرد و چند نفری این اعتراض را تائید کردند که نوشته دیروز یعنی “با آلزایمر به گذشته بنگر” مطلب خسته کننده و نامربوطی بود. برایم سووالاتی پیش آمد که حدس می زنم برای شما هم پیش آمده باشد. به همین دلیل امروز به جای طنز نوشتن در مورد این سووالات حرف می زنم و به آنها پاسخ می دهم.
پرسش: برای چه طنز روزانه می نویسی؟
پاسخ: یک عادت است میان من و گروهی خواننده، یا بهتر است بگویم یک توافق پنهان میان من و مخاطب. آنها می خواهند طنز روزانه بنویسم و من هم می نویسم، حتی مقدار نوشته هایم هم تا حد زیادی تحت کنترل آنهاست؛ مثلا نوشته های کوتاهی را که ده سال قبل می نوشتم اگر بنویسم، خوانندگانم اعتراض می کنند. این را بارها از آنها پرسیدم و بارها پاسخش را گرفتم. البته این موضوع دوطرفه است، فقط خواننده نیست که در من این تکلیف را ایجاد می کند، یک ارتباط دوسویه است. من به این نوع کار عادت کردم، آنها هم تقریبا همین عادت را پذیرفته اند…..
پرسش: فکر نمی کنی اگر به جای کار روزانه، کار هفتگی بکنی نوشته هایت موفق تر، عمیق تر و بامزه تر می شود؟
پاسخ: نه، فکر نمی کنم. البته قاعدتا باید همین طور باشد، ولی نیست. یعنی طبیعی است که اگر نویسنده به جای روزی 1200 کلمه، هفته ای 1200 کلمه بنویسد، باید کارش عمیق تر، پرداخت ادبی اش بهتر، سوژه هایش جالب تر و شوخی هایش شیرین تر باشد، مثل اینکه غلظت یک شربت را بیشتر کنی، طبیعی است بامزه تر می شود. ولی باید بگویم اینطور نیست. براساس واکنش خوانندگان در مورد من این اتفاق نمی افتد، یعنی اگر هفته ای یک مطلب بنویسم احتمالا کیفیت آن از وقتی هفته ای پنج مطلب می نویسم پائین تر خواهد بود. اصلا طنز روزانه داستانش با طنز هفتگی فرق می کند. قبلا هفتگی می نوشتم و کارهایم اتفاقا خوب نمی شد، اصولا من نمی توانم تعیین کنم که کدام کارم خوب بشود….
پرسش: یعنی خواننده محکوم است تمام نوشته های آشغال تو را هم بخواند؟
پاسخ: هیچ اجباری وجود ندارد، شاید اگر یک سردبیر جدی داشتم که جلوی مطالب متوسط و اشغال مرا می گرفت، خواننده تحت این فشار نبود، اما حالا هم خواننده می تواند مطلب را آغاز کند، اگر دوست نداشت ولش کند، هیچ اجباری در کار نیست. نویسنده موظف است خواننده را بکشاند به متن، اگر نتواند تقصیر خودش است….
پرسش: چرا سردبیر ها مطالب متوسط و آشغال تو را حذف نمی کنند که کارت بهتر بشود؟
پاسخ: فکر می کنم می ترسند. جدی می گویم. و برای خودم متاسفم. من در ده سال گذشته به اکثر سردبیرهایی که باسواد بودند اجازه داده ام که مطالب بی مزه را حذف کنند، مطلبی را منتشر نکنند و یا حتی سانسور کنند، اما معمولا این کار را نمی کنند. گاهی اوقات از اسم من می ترسند، گاهی گول ظاهر مطلبم را می خورند، گاهی تعداد خوانندگان من آنها را می ترساند و همین باعث می شود که سردبیر از اصلاح مطلب من بترسد، و این به ضرر من است. دلم می خواهد یک سردبیر که وقت داشته باشد و احاطه داشته باشد و مجذوب نشود پیدا کنم و کمی زیر دستش تربیت شوم…..
پرسش: آیا این وضع در ایران هم به این شکل بود؟
پاسخ: نه، در ایران وضع فرق می کرد. از یک طرف از نظر زبانی و فنی نظارت بهتری روی کار وجود داشت، برای همین کارهای ضعیف آدم اصلاح می شد، اما از نظر محتوایی سانسور فشار می آورد، همیشه باید نگران عواقب سانسور می شدی، همین موضوع حتی روی کیفیت هم اثر می گذاشت….
پرسش: فکر نمی کنی در بیرون از ایران به دلیل آزادی بیشتر کیفیت اثر بالاتر می رود؟
پاسخ: نه، اینطور نیست. معمولا طنزنویسان ایرانی وقتی بیرون می آیند کارشان ضعیف تر می شود، ممکن است شجاعانه تر بشود، اما کیفیت زبانی کار از دست می رود. تقریبا به این مطمئنم.
پرسش: نوشته های طنز طولانی خواننده را اذیت می کند، چرا سعی نمی کنی کوتاه و مختصر بنویسی؟
پاسخ: شیوه طنز نویسی من در حال حاضر و در روزآنلاین اقتضای کوتاه نویسی نمی کند. مثل اینکه مشتری های من وقتی سراغ دکان روزآنلاین می آیند، منتظرند که حتما چلوکباب و گوجه فرنگی و سماق و دوغ و سبزی و سایر مخلفات بخورند، مشکل شان با پیتزا یا ساندویچ فسقلی حل نمی شود. این یک عادت و شیوه است و نوعی ارتباط، انگار آنها ده دقیقه وقت شان را برای خواندن مطلب می گذارند، با سه دقیقه مطلب، انگار که هفت دقیقه از حق شان را خورده ام.
پرسش: ولی خیلی ها معتقدند کارهای قدیمی تو که کوتاه تر بود خیلی بهتر بودند….
پاسخ: ممکن است بعضی از آنها اینطور باشند، ولی نه در مورد همه آنها، من آن کارها را گاهی نگاه می کنم، متوسط کارهای سالهای 77 تا 81 من خیلی ضعیف تر از کارهای فعلی من است، منتهی به دلایل مختلف آدمها فکر می کنند بهتر است، شاید بخاطر تازگی آنها یا وجود حس شجاعت یا تلاطم سیاسی آن روزها
پرسش: چطور می شود یک طنز خوب و جذاب از کار در می آید و طنز دیگری لوس و بیمزه می شود؟
پاسخ: خیلی بستگی به آن انرژی دارد که پشت طنز نهفته است، مثلا وقتی من به احمدی نژادی متلک می گویم که عامل مهم ترین مشکلات مردم است، طبیعی است آن انرژی فشار و نفرت آزاد می شود، اما وقتی یک شوخی با علی دائی می کنم که ممکن است هزار بار بامزه تر از شوخی ام با احمدی نژاد باشد، آن شوخی به دلیل علاقه مردم به یک قهرمان ملی مانند علی دائی واکنش منفی ایجاد می کند. وقتی کسی که در راس قدرت است، دروغی می گوید که شنیدنش در مردم احساس خشم ایجاد می کند، یک طنز بموقع، سریع، دقیق و مشخص، حتی اگر متوسط هم باشد اثری بسیار سریع می کند. مثل یک متلک یا یک شوخی کلامی بموقع.
پرسش: چرا این همه در مورد احمدی نژاد می نویسی؟
پاسخ: برای اینکه اصل مشکل و گرفتاری اصلی ماست. خیلی از آدمها نمی خواهند به روی شان بیاورند، چون باید پاسخ بدهند که چرا او رئیس جمهور است و پاسخی برای این ندارند، تحریمی ها در این مورد مشکل دارند. حاضرند مملکت نابود شود و آدرس عوضی به مردم بدهند و سالها اشتباه شان را تکرار کنند، اما حاضر نیستند یک بار بگویند اشتباه کرده اند.
پرسش: چرا جدی می نویسی؟ خیلی ها از نوشته های جدی و سیاسی ات خوششان نمی آید و این موضوع روی کشش آنان به سوی طنز هم اثر می گذارد….
پاسخ: یک مدتی ویرم گرفته بود که کشور را نجات بدهم. چنان با انرژی مقاله می نوشتم که خودم هم فکر می کردم خیلی کار مهمی است، البته اثر آن نوشته ها در کوتاه مدت بسیار بیشتر از طنزهایم بود، شاید بخاطر اینکه هر ماه یکی دوبار بیشتر اتفاق نمی افتاد. حتی مدتی هم شده بود مثل فشار دادن دکمه کامپیوتر سریال لاست که برای نجات جهان هر 108 دقیقه یک بار باید دکمه را فشار می دادم. راستش را بخواهید هنوز هم معتقدم باید دکمه را فشار داد و می دانم که اگر این کار را نکنیم مملکت هوا می رود، ولی دیگر به اینکه حتما من باید این کار را بکنم اعتقاد ندارم، شاید ترجیح می دهم مدتی گلف بازی کنم….
پرسش: بالاخره چی؟ می خواهی جدی بنویسی یا نه؟
پاسخ: بله، گاهی اوقات خواهم نوشت، اتفاقا نوشته های جدی من مشکلی برای برقراری رابطه با مخاطب ندارد. آنچه مشکل دارد این است که مخاطب من دوست ندارد من بروم تبلیغات انتخاباتی بکنم. دوست دارند سربه سر نامزدها بگذارم و آنها را دست بیندازم و مسخره کنم، اما دوست ندارند که موضع گیری صریح بکنم. البته این موضع بعضی از خوانندگان است. خیلی هاشان که هم باشگاهی هستند، مشکلی ندارند، حتی خوششان هم می آید. البته جالب است، وقتی که از خاتمی طرفداری می کنم، بیست نفر با من مخالفت و پنجاه نفر از من طرفداری می کنند، اما وقتی علیه خاتمی چیزی بگویم، دویست نفر جورابم را بادبان می کنند….