چرا هر روز 2000 کلمه می نویسم؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

بروم سر اصل قضیه. دیروز مطلبی نوشتم درباره اظهارات احمدی نژاد در سفر گیلان، زاویه ‏دید خوبی پیدا کرده بودم، اما وقت کافی برای پرداختن به نوشته را پیدا نکردم. در نتیجه ‏طنزی خنک و بی مایه و طولانی و خسته کننده از آب درآمد. آن را منتشر کردم. یکی از ‏دوستان اعتراض کرد و چند نفری این اعتراض را تائید کردند که نوشته دیروز یعنی “با ‏آلزایمر به گذشته بنگر” مطلب خسته کننده و نامربوطی بود. برایم سووالاتی پیش آمد که حدس ‏می زنم برای شما هم پیش آمده باشد. به همین دلیل امروز به جای طنز نوشتن در مورد این ‏سووالات حرف می زنم و به آنها پاسخ می دهم.‏

پرسش: برای چه طنز روزانه می نویسی؟

پاسخ: یک عادت است میان من و گروهی خواننده، یا بهتر است بگویم یک توافق پنهان میان ‏من و مخاطب. آنها می خواهند طنز روزانه بنویسم و من هم می نویسم، حتی مقدار نوشته هایم ‏هم تا حد زیادی تحت کنترل آنهاست؛ مثلا نوشته های کوتاهی را که ده سال قبل می نوشتم اگر ‏بنویسم، خوانندگانم اعتراض می کنند. این را بارها از آنها پرسیدم و بارها پاسخش را گرفتم. ‏البته این موضوع دوطرفه است، فقط خواننده نیست که در من این تکلیف را ایجاد می کند، ‏یک ارتباط دوسویه است. من به این نوع کار عادت کردم، آنها هم تقریبا همین عادت را ‏پذیرفته اند…..‏


پرسش: فکر نمی کنی اگر به جای کار روزانه، کار هفتگی بکنی نوشته هایت موفق تر، عمیق ‏تر و بامزه تر می شود؟

پاسخ: نه، فکر نمی کنم. البته قاعدتا باید همین طور باشد، ولی نیست. یعنی طبیعی است که ‏اگر نویسنده به جای روزی 1200 کلمه، هفته ای 1200 کلمه بنویسد، باید کارش عمیق تر، ‏پرداخت ادبی اش بهتر، سوژه هایش جالب تر و شوخی هایش شیرین تر باشد، مثل اینکه ‏غلظت یک شربت را بیشتر کنی، طبیعی است بامزه تر می شود. ولی باید بگویم اینطور ‏نیست. براساس واکنش خوانندگان در مورد من این اتفاق نمی افتد، یعنی اگر هفته ای یک ‏مطلب بنویسم احتمالا کیفیت آن از وقتی هفته ای پنج مطلب می نویسم پائین تر خواهد بود. ‏اصلا طنز روزانه داستانش با طنز هفتگی فرق می کند. قبلا هفتگی می نوشتم و کارهایم اتفاقا ‏خوب نمی شد، اصولا من نمی توانم تعیین کنم که کدام کارم خوب بشود….‏

پرسش: یعنی خواننده محکوم است تمام نوشته های آشغال تو را هم بخواند؟

پاسخ: هیچ اجباری وجود ندارد، شاید اگر یک سردبیر جدی داشتم که جلوی مطالب متوسط و ‏اشغال مرا می گرفت، خواننده تحت این فشار نبود، اما حالا هم خواننده می تواند مطلب را ‏آغاز کند، اگر دوست نداشت ولش کند، هیچ اجباری در کار نیست. نویسنده موظف است ‏خواننده را بکشاند به متن، اگر نتواند تقصیر خودش است….‏

پرسش: چرا سردبیر ها مطالب متوسط و آشغال تو را حذف نمی کنند که کارت بهتر بشود؟

پاسخ: فکر می کنم می ترسند. جدی می گویم. و برای خودم متاسفم. من در ده سال گذشته به ‏اکثر سردبیرهایی که باسواد بودند اجازه داده ام که مطالب بی مزه را حذف کنند، مطلبی را ‏منتشر نکنند و یا حتی سانسور کنند، اما معمولا این کار را نمی کنند. گاهی اوقات از اسم من ‏می ترسند، گاهی گول ظاهر مطلبم را می خورند، گاهی تعداد خوانندگان من آنها را می ‏ترساند و همین باعث می شود که سردبیر از اصلاح مطلب من بترسد، و این به ضرر من ‏است. دلم می خواهد یک سردبیر که وقت داشته باشد و احاطه داشته باشد و مجذوب نشود پیدا ‏کنم و کمی زیر دستش تربیت شوم…..‏


پرسش: آیا این وضع در ایران هم به این شکل بود؟

پاسخ: نه، در ایران وضع فرق می کرد. از یک طرف از نظر زبانی و فنی نظارت بهتری ‏روی کار وجود داشت، برای همین کارهای ضعیف آدم اصلاح می شد، اما از نظر محتوایی ‏سانسور فشار می آورد، همیشه باید نگران عواقب سانسور می شدی، همین موضوع حتی ‏روی کیفیت هم اثر می گذاشت….‏

پرسش: فکر نمی کنی در بیرون از ایران به دلیل آزادی بیشتر کیفیت اثر بالاتر می رود؟

پاسخ: نه، اینطور نیست. معمولا طنزنویسان ایرانی وقتی بیرون می آیند کارشان ضعیف تر ‏می شود، ممکن است شجاعانه تر بشود، اما کیفیت زبانی کار از دست می رود. تقریبا به این ‏مطمئنم.‏

پرسش: نوشته های طنز طولانی خواننده را اذیت می کند، چرا سعی نمی کنی کوتاه و ‏مختصر بنویسی؟

پاسخ: شیوه طنز نویسی من در حال حاضر و در روزآنلاین اقتضای کوتاه نویسی نمی کند. ‏مثل اینکه مشتری های من وقتی سراغ دکان روزآنلاین می آیند، منتظرند که حتما چلوکباب و ‏گوجه فرنگی و سماق و دوغ و سبزی و سایر مخلفات بخورند، مشکل شان با پیتزا یا ساندویچ ‏فسقلی حل نمی شود. این یک عادت و شیوه است و نوعی ارتباط، انگار آنها ده دقیقه وقت شان ‏را برای خواندن مطلب می گذارند، با سه دقیقه مطلب، انگار که هفت دقیقه از حق شان را ‏خورده ام. ‏

پرسش: ولی خیلی ها معتقدند کارهای قدیمی تو که کوتاه تر بود خیلی بهتر بودند…. ‏

پاسخ: ممکن است بعضی از آنها اینطور باشند، ولی نه در مورد همه آنها، من آن کارها را ‏گاهی نگاه می کنم، متوسط کارهای سالهای 77 تا 81 من خیلی ضعیف تر از کارهای فعلی ‏من است، منتهی به دلایل مختلف آدمها فکر می کنند بهتر است، شاید بخاطر تازگی آنها یا ‏وجود حس شجاعت یا تلاطم سیاسی آن روزها


پرسش: چطور می شود یک طنز خوب و جذاب از کار در می آید و طنز دیگری لوس و ‏بیمزه می شود؟

پاسخ: خیلی بستگی به آن انرژی دارد که پشت طنز نهفته است، مثلا وقتی من به احمدی ‏نژادی متلک می گویم که عامل مهم ترین مشکلات مردم است، طبیعی است آن انرژی فشار و ‏نفرت آزاد می شود، اما وقتی یک شوخی با علی دائی می کنم که ممکن است هزار بار بامزه ‏تر از شوخی ام با احمدی نژاد باشد، آن شوخی به دلیل علاقه مردم به یک قهرمان ملی مانند ‏علی دائی واکنش منفی ایجاد می کند. وقتی کسی که در راس قدرت است، دروغی می گوید که ‏شنیدنش در مردم احساس خشم ایجاد می کند، یک طنز بموقع، سریع، دقیق و مشخص، حتی ‏اگر متوسط هم باشد اثری بسیار سریع می کند. مثل یک متلک یا یک شوخی کلامی بموقع. ‏

پرسش: چرا این همه در مورد احمدی نژاد می نویسی؟

پاسخ: برای اینکه اصل مشکل و گرفتاری اصلی ماست. خیلی از آدمها نمی خواهند به روی ‏شان بیاورند، چون باید پاسخ بدهند که چرا او رئیس جمهور است و پاسخی برای این ندارند، ‏تحریمی ها در این مورد مشکل دارند. حاضرند مملکت نابود شود و آدرس عوضی به مردم ‏بدهند و سالها اشتباه شان را تکرار کنند، اما حاضر نیستند یک بار بگویند اشتباه کرده اند. ‏

پرسش: چرا جدی می نویسی؟ خیلی ها از نوشته های جدی و سیاسی ات خوششان نمی آید و ‏این موضوع روی کشش آنان به سوی طنز هم اثر می گذارد…. ‏

پاسخ: یک مدتی ویرم گرفته بود که کشور را نجات بدهم. چنان با انرژی مقاله می نوشتم که ‏خودم هم فکر می کردم خیلی کار مهمی است، البته اثر آن نوشته ها در کوتاه مدت بسیار ‏بیشتر از طنزهایم بود، شاید بخاطر اینکه هر ماه یکی دوبار بیشتر اتفاق نمی افتاد. حتی مدتی ‏هم شده بود مثل فشار دادن دکمه کامپیوتر سریال لاست که برای نجات جهان هر 108 دقیقه ‏یک بار باید دکمه را فشار می دادم. راستش را بخواهید هنوز هم معتقدم باید دکمه را فشار داد ‏و می دانم که اگر این کار را نکنیم مملکت هوا می رود، ولی دیگر به اینکه حتما من باید این ‏کار را بکنم اعتقاد ندارم، شاید ترجیح می دهم مدتی گلف بازی کنم….‏


پرسش: بالاخره چی؟ می خواهی جدی بنویسی یا نه؟

پاسخ: بله، گاهی اوقات خواهم نوشت، اتفاقا نوشته های جدی من مشکلی برای برقراری ‏رابطه با مخاطب ندارد. آنچه مشکل دارد این است که مخاطب من دوست ندارد من بروم ‏تبلیغات انتخاباتی بکنم. دوست دارند سربه سر نامزدها بگذارم و آنها را دست بیندازم و ‏مسخره کنم، اما دوست ندارند که موضع گیری صریح بکنم. البته این موضع بعضی از ‏خوانندگان است. خیلی هاشان که هم باشگاهی هستند، مشکلی ندارند، حتی خوششان هم می ‏آید. البته جالب است، وقتی که از خاتمی طرفداری می کنم، بیست نفر با من مخالفت و پنجاه ‏نفر از من طرفداری می کنند، اما وقتی علیه خاتمی چیزی بگویم، دویست نفر جورابم را ‏بادبان می کنند….‏