ترکش 25 خرداد جان پناهنده ایرانی رادر آمریکا گرفت

محمدرضا یزدان پناه
محمدرضا یزدان پناه

» مرگ در سکوت و تنهایی و غربت

سایت های متعلق به جنبش سبز و فعالان حقوق بشر در آمریکا گزارش می دهند، یک جوان پناهنده ایرانی در این کشور به دلیل فقدان رسیدگی پزشکی و درمان جراحاتی که از راهپیمایی 25 خرداد 1388 در سرش باقی مانده بود، جان سپرد.

آنها می گویند علیرضا صبوری میاندهی، جوان 22 ساله ای که در جریان راهپیمایی 25 خرداد 1388 در مقابل پایگاه بسیج 117 گردان عاشورا مورد اصابت گلوله به سرش قرار گرفته بود، در یکی از شهرهای کوچک اطراف بوستن در ایالات متحده در “سکوت و تنهایی و غربت” درگذشت.

بر اساس نامه ای که از این جوان در اختیار “روز” قرار گرفته، علیرضا پس از آنکه برای کمک به حادثه دیدگان تیراندازی مقابل پایگاه بسیج به آنجا مراجعه می کند، نزدیک به 25 ضربه باتوم از نیروهای لباس شخصی می خورد و در نهایت گلوله ای که دکترها آن را “دو زمانه” توصیف کرده اند به وی اصابت می کند.

یکی از عکس های مربوط به حوادث پس از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری که در آن مردم پیکر نیمه جان مردی را که سر و صورتش به خون آغشته است، حمل می کنند، تصویر علیرضا صبوری است.

علیرضا یک ماه در کما بود و در این مدت چند جراحی سنگین بر روی مغز او انجام و پس از به هوش آمدن از بیمارستان مرخص شد. با وجود این او پس از آزادی تا زمان مرگ و به علت باقی ماندن ترکش های گلوله در مغزش، با مشکلات جدی در تکلم، راه رفتن، غذا خوردن و انجام امور روزانه مواجه بود.

او خود در نامه اش می گوید: “من در حالی شبانه از بیمارستان خارج شدم که نیمی از بدنم لمس و فلج بود. دو بار روی مغز و جمجمه ام عمل کردند. تا مدتها بعد از عمل جراهی قدرت تکلم و بلع نداشتم و غذا را بوسیله لوله وارد معده ام می کردند. چندین ماه فیزیوتراپی و کاردرمانی کردم تا توانستم راه بروم. حتی کنترل ادرار و مدفوع هم نداشتم و خانواده ام سونداژ و پمبرز برایم می گذاشتند. در عمل جراحی دوم تکه بزرگ تیر را در آوردند، اما هنوز در سرم ترکش های ریزی هست.”

 

عوارض همان ترکش‌ها

خواهر علیرضا صبوری به رسانه ها گفته است که او همراه با همسرش علیرضا را از ایران خارج کردند و با معرفی او به دفتر سازمان ملل خواستار آن شدند تا وی به آلمان برود و آنجا در کنار بستگانش به درمان خود بپردازد اما کمیساریای پناهندگان سازمان ملل با این درخواست مخالفت کرد و او را به آمریکا فرستاد.

خواهر علیرضا با اشاره به مدارک پزشکی مبنی بر اصابت گلوله به پیشانی برادرش افزوده است: “عوارض همان ترکشها که در سرش باقی بود و دو عمل جراحی مغز سنگین باعث مرگ زود هنگامش شد.”

آیدا سعادت از افراد مرتبط با علیرضا در این خصوص می گوید: “خانوادهٔ علیرضا برای این دو عمل به زندگی شون چوب حراج زدند و بالاخره به دلیل مشکلات امنیتی که بعد از بهبود نسبی براشون پیش اومد مجبور شدند علیرضا رو از ایران خارج کنند به امید این‌که هم بتونه به مداوا ادامه بده و هم این‌که مزاحمت‌های امنیتی مزید بر بدبختی‌های دیگه نشه.”

به گفته آیدا سعادت، “با وجود اینکه یکی از نزدیکان علیرضا در آلمان زندگی می‌کرد مسئولان کمیساریای عالی پناهندگان با انتقالش به آلمان مخالفت کردند و سرانجام او از امریکا سر در آورد و این اول مصیبت‌های علیرضا در بوستون امریکا بود. تا به امروز که حدود یک سال از انتقال علیرضا به امریکا می‌گذره او تنها با کمک تعدادی از ایرانیان مقیم بوستون روزگار می‌گذروند و در ‌‌نهایت هم به دلیل عدم رسیدگی پزشکی مناسب در سکوت و تنهایی دچار سکتهٔ مغزی شد و تمام.”

او می افزاید: “بررسی‌های اولیهٔ پزشکی سکته مغزی علیرضا رو تایید کرده و الان هم جسدش در پزشکی قانونی و در نوبت کالبد شکافی هست.”

لیلا ملک محمدی، خبرنگار در نروژ هم وضعیت علیرضا را اینچنین تشریح می کند: او مدت‌ها در کما بوده و سرانجام با تلاش تیم پزشکی این بیمارستان به هوش می‌آید ولی پزشک جراح او پس از دو بار عمل جراحی، موفق نمی‌شود جسمی را که در سر علیرضا هست، کاملا خارج کند.او تعادل روحی و جسمی خود را از دست داده و بارها در خانه و خیابان تشنج کرده بود. مادر وخواهران علیرضا، یازده ماه پس از بیست و پنج خرداد ۸۸، او را با مشکلات زیادی از کشور خارج و راهی ترکیه می‌کنند.در ترکیه او از سازمان ملل می‌خواهد او را به آلمان بفرستند؛ زیرا در آنجا خاله و دخترخاله‌ای دارد. اما سازمان ملل پروندهٔ او را به آمریکا می‌فرستد و او سرانجام رهسپار آمریکا می‌شود.زمانی که او در ترکیه بود خواهرش همراه با او به دفتر سازمان ملل می‌رود و می‌خواهد که موافقت کنند تا او همراه با برادرش و برای مراقبت از او به آمریکا برود که با این درخواست او موافقت نمی‌شود.علیرضا فرزند آخر خانواده بود و پنج خواهر بزرگ‌تر از خود داشت و تنها برادرش نیز از کشته شدگان جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق است.او در همهٔ جملاتش مادرش را یاد می‌کرد و می‌گفت برای دو بار عمل او خیلی اذیت شده است و هر چه در توان داشته گذاشته تا علیرضا بهبود پیدا کند؛ اما از پدرش دل خوشی نداشت و به گفتهٔ خودش، پدرش از وابستگان نظامی جمهوری اسلامی ست که گویا هیچ کمکی برای بهبودی او یا خروجش نکرده است.

تظاهرات 25 خرداد 1388 بزرگترین تظاهرات اعتراضی برگزارشده پس از انقلاب 1357 در تهران بود که میلیون ها تن از طرفداران میرحسین موسوی نامزد معترض به نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری در آن شرکت داشتند.

این تظاهرات در آرامش برگزار شد اما پس از اتمام آن، درگیری های حاشیه ای و تیراندازی موجب کشته شدن دست کم 7 تن از معترضان و زخمی شدن تعداد بیشتری از آنها شد.علیرضا صبوری میاندهی یکی از قربانیان آن تظاهرات بود.