دادخواه وکیل در بند۳۵۰؟

تقی رحمانی
تقی رحمانی

تبارش به صفویه می رسد. روحانی بلند پایه از صفویه؛ خانواده ای با قدمت چند صد سال با شجره نامه معتبر؛خلاصه اینکه یکی ازاجدادش را نادر شاه از اصفهان تبعید کرد، چون روحانی منتقد با سیاست های نادری همراه نبود. اما زمانی که نادر شاه فوت کرد، این روحانی با سلام و صلوات مردم واردشهر شد.

محمد علی دادخواه چنین تباری دارد. با این تبار شاهنامه را از حفظ بودن، جشن سده را برگزار کردن و کتاب پر تیراژدر باره هفت سین نوشتن، از حقوق بشر دفاع کردن و ایرانی مسلمان بودن نشان از عمق آگاهی وی در انتخاب باورهایش می دهد.

او وکیلی است قانوندان که با زبان حماسی و با لبخند سخن می گوید. تسلط او بر شعر، که شاهکار زبان فارسی است باعث می شود با حلاوت بیشتر حق را بیان کند. کمتر حقوق دانی را می توان سراغ گرفت که با توان دادخواه بتوانداز راهروهای حقوقی در ایران بدون گزک رفت و آمد کند؛ آن هم در سیستمی که گاه قاضی هم مدعی العموم است و همزمان باز جو و نماینده گروههای فشار. و همه به این علت که آن نقش های متفاوت را قبل ازرسیدن به مقام قاضی سالها انجام داده است.

زمانی که امنیتی ها قصد آن کردند که برای او پرونده بسازند در دفتر وی تریاک و اسلحه کشف شد! از وکیل مدافع حقوق بشر پرسیدند که این اسلحه چی است؟ به این قصد که او اسلحه را بدست بگیرد تا اثر انگشت اش بر کلت ثبت شود. با این همه او چنین نکرد اما قاضی پرونده با او چنین کرد و داد خواه به نا روا ترین شکل محکوم شد.

اما این همه ماجرا نبود؛ قصد معامله با وی را داشتند. اعتراف علیه کانون مدافعان حقوق بشر و خانم عبادی که بله این زن هزار عیب ونقص دارد.

دادخواه پا سخ منفی داد. چرا که آنچه که در باره کانون و عبادی کرده بود و شنیده بود، همه برخلاف آنی بود که امنیتی ها می گفتند. فرصت دادند که فکر کند؛ اما قبول نکرد، پس باید به زندان برود که خلاصه رفت.

حالا بند ۳۵۰ اوین پذ یرای حقو قدانی مبرز است که شاد است و خوش خلق و شاهنامه خوب می خواند و به نهضت آزادی علاقه فراوان دارد. توان آن را دارد که انرژی مثبت در فضا پخش کند.

 

یک کانون و این همه ماجرا؟

حال همچنان سئوال این است که یک کانون چند نفره مدنی و این همه بلا و مکافات چرا؟ داستان این است که سیستم قضایی در ایران با انتقام از کانون مدافعان حقوق بشر نشان می دهد و هر بار تاکید می کند که مستقل نیست ومطابق مصالح ملی تصمیم نمی گیرد؛ در عوض به دستور امنیتی ها برای همه اعضای کانون فاجعه و تراژی می آفریند. ولی اعضای این کانون تراژدی را به حماسه تبدیل کرده اند، آن هم بدون ادعا. هیچکدام حاضر نشده اند به دروغ در باره کانون اعتراف کنند. پس باز می گردیم به سئوال: از چه چیز کانون انتقام می گیرند؟

از صدای حقوق بشر بودن کانون؟ از ضد جنگ بودن کانون؟ از دفاع از حقوق متهم بوسیله کانون؟

این گونه پیدا ست که این هزینه دادن را پایانی نیست.

سیف زاده، سلطانی، دادخواه ونسرین ستوده مرتبط با کانون همه درزندان و پراکنده در تبعید. خبر نگار کا نون در تبعید نا خواسته یعنی تاجیک ؛ نر گس محمدی در میان زندان وبیمارستان و رئیس کانون در تبعید و مصادره اموال ؛خلاصه یک کانون و این همه فشار نوبراست.

حالا نقال شا هنامه در زندان است، روزگار اما می گذرد. باید دید روزی را که وی با سلام و صلوات به پست وکا لت باز می گردد. اگر چنین شود و سنت شود که آزادگان را ارج نهند و بلند گردانند، آنگاه است که جامعه ما وارد دور جدیدی از سنت حسنه دموکراسی می شود که محترم و مبارک است.