بازخوانی اعترافات 5 سال پیش

حسین باستانی
حسین باستانی

بنا بر اعلام تلویزیون، امشب قرار است فیلم “اعترافات” هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش به نمایش گذاشته شود. 5 سال پیش، تقریبا در چنین روزهایی، تلویزیون ایران اقدام مشابهی را در مورد یک زندانی دیگر، سیامک پورزند، انجام داد؛ که بازخوانی فیلم “اعترافات” وی، می تواند به ما کمک کند تا امشب، با سابقه ذهنی روشن تری آخرین محصول تیم های اعتراف گیر تلویزیونی را نگاه کنیم.

این بازخوانی، می تواند تلگری باشد تا قربانی 5 سال پیش پروژه اعتراف گیری را، که هنوز در چنگ بازجویان خود گرفتار است، از یاد نبریم، و هشداری باشد بر سرنوشتی که، در صورت تعلل مدافعان حقوق بشر، ممکن است در انتظار اسرای جدید محافل اعتراف گیری باشد. بدون مقدمه بیشتر، به 5 سال پیش بر می گردیم.

اعترافاتی که در مرداد ماه 81، سیامک پورزند را مجبور به بیان آنها در جلوی دوربین تلویزیون کردند، نمونه ای مثال زدنی از میزان حقیقی بودن این گونه اعترافات بود. تناقضات منطقی نهفته در متن اظهارات تحمیلی به پورزند در جریان مصاحبه تلویزیونی، به حدی خیره کننده بود که بیننده از راضی شدن اعتراف گیرندگان به پخش مصاحبه در حیرت می ماند.

از باب نمونه، پورزند در جایی از مصاحبه می گفت: “بنده جزو طرفداران مصدق بودم… و از طرفی هم از طرفداران شاه!” و در ادامه، در جایی دیگر، یکی از فعالیت های هدایت شده از سوی خارج در دوران “پیش از انقلاب” را مطرح کردن “دگراندیشان” می دانست. وی همچنین اعتراف می کرد که پیش از انقلاب، هدف وی و همفکرانش ترویج فرهنگ غرب بوده و سپس در پاسخ به سوال خبرنگار تلویزیون که “فعالیت شما در جهت اشاعه فرهنگ غرب در جامعه اسلامی و انقلاب به چه صورت بود؟” توضیح می داد: “بنده برای تجلیل از هنرمندان قدیمی برنامه ریزی می کردم… اولین برنامه ای که ترتیب دادم تجلیل از بنان، قوامی، عبادی، حسین تهرانی، بهاری که از چهره های مشخص موسیقی ایران بودند”… در چنین فرازهایی از فیلم پورزند، وی به وضوح مجبور شده بود مطابق “مزه دهان” اعتراف گیرندگانی سخن بگوید که دنیا را به دو دسته، آدم های “ارزشی” (خودشان و همفکرانشان) و آدم های “غیرارزشی” (اعم از مصدق و شاه و غربی ها و موسیقیدانان و دگراندیشان و …) تقسیم بندی می کردند، و برایشان مهم نبود که مثلاً شاه علیه مصدق کودتا کرده یا “دگراندیشان” قبل از انقلاب “انقلابیون” بوده اند، یا افراد عاقل برای اشاعه فرهنگ غرب از هنرمندان سنتی وطنی (مثل استاد بنان!) تجلیلی نمی کنند.

اعترافات اجباری سیامک پورزند در خصوص فعالیت هایش در سال های پس از انقلاب، در مواردی ناظر بر اشارات محیرالعقولی بود که نشان از نوع نگاه بازجویان به مقوله تکنولوژی بود. مثلا وی می گفت: “امکاناتی فراهم شد که [برای توطئه علیه نظام] ماشین حروفچینی کامپیوتری و تکثیر اوراق و ماشین چاپ به ایران بیاید… ولی این دستگاه ها که به فرودگاه مهرآباد تهران آمده بود، به علت اینکه گیرنده اش فوت کرده بود، تحویل داده نشد!” (گویی تنها راه دسترسی به ماشین حروفچینی کامپیوتری و تکثیر اوراق! در مملکت ما این است که خارجی ها آنها را مستقیماً با هواپیما بفرستند)

پورزند در شمار “افشاگری” های امنیتی خود ادعای مشخص هم داشت که تریبون های محافظه کار ترجیح دادند به سرعت از کنار آنها بگذرند. مثلا او گفت: “با دلیل و برهان ثابت می کنم، «تمام» کسانی که پشت دستگاه تلویزیون و رادیو می نشستند، حقوق بگیر ساواک و دربار بودند، همه آنها وابسته اند الان به دستگاه ها و سیستم های ضد انقلابی که علیه جمهوری اسلامی ایران هستند. ” از آنجایی که طیف عظیمی از کارکنان رادیو و تلویزیون زمان شاه هنوز هم در این سازمان شاغل بودند، اگر اعترافات پورزند صحیح بود، یعنی صدا سیمای جمهوری اسلامی که اعترافات پورزند را برای اثبات نفوذ ضد انقلاب در مطبوعات پخش می کرد، خود بزرگترین محل اجتماع حقوق بگیران ساواک و درباره و وابستگان به دستگاه های ضد انقلاب بود. موضوع، وقتی جالب تر می شود که سایت اینترنتی انصار حزب الله عبارت زیر را به نقل از اعترافات پورزند نقل می کرد که البته صدا و سیما در هنگام پخش اعترافات نامبرده این عبارت را سانسور می نمود: “در سازمان صدا و سیما عوامل داشتم که از طریق آنها هر برنامه ای که می خواستم پخش می شد!”

جالب بود که به خاطر تناقضات منطقی بی شمار تحمیل شده بر پورزند در جریان “اعترافات”، حتی جملاتی بر زبان این زندانی مظلوم جاری می شد که نشان می داد وی، چند تحلیل مختلف تلقین شده توسط بازجویان را (مثلا تحلیل اوضاع افغانستان را با تحلیل کنفرانس برلین و تحلیل توطئه های رسانه ای) قاطی کرده و یکجا ارائه می کند: “در کنفرانس برلین دیدیم حرکات و رفتارشان را، والا محور آن چیزی است که در افغانستان گذشته است و از طریق رسانه ها هدف دارندکه ایجاد یأس، تفرقه، بلوا ولنگاری کنند!” و کار به جایی می رسید که مصاحبه شونده را بعضاً مجبور به بیان “مستقیم” مطالبی می کردند که از هرگونه “ظرافت” تهی بودند: “جوان های که در مطبوعات و محافل فرهنگی و هنری [دوره اصلاحات] بودند، توجهشان جلب شده بود و خود به خود تیمی به وجود آمده بود که از این روزنامه و روزنامه دیگر می رفتند، مثل روزنامه جامعه، آزاد ایرانیان، گزارش روز و در سایر روزنامه ها، غیر از کیهان جمهوری و رسالت!” (یعنی دقیقاً و تصادفاً غیر از همان سه روزنامه ای که بیشترین استقبال را از اعترافات “آزادانه” پورزند انجام داده بودند).

در جریان گفت و گو، گاهی اوقاتً مشارکت” خبرنگار” تلویزیون در خصوص آنچه باید گفته می شد تا بدانجا گسترش می یافت که نتیجه، به “دیکته گفتن” شبیه می شد. به این پاراگراف از گزارش واحد مرکزی خبر صدا و سیما توجه کنید: “خبرنگار سوال کرد، جناب آقای پورزند شما به عنوان یک نویسنده خبرنگار و ژورنالیست یکسری فعالیت هایی را که در طول چند سال داشتید بفرمایید خصوصاً پس از انقلاب در کارهایی که انجام می دادید چقدر موفق بودید؟ آیا خیلی موفق بودید؟ پورزند پاسخ داد، مؤثر بود، خیلی مؤثر بود. خبرنگار پرسید که آیا اذعان می کنید که با توجه به اینکه خودتان گفتید در جریان فعالیت هایی که داشتید یکی از اهداف مهمتان به فساد کشاندن جوانان بوده. آیا این قضیه را اذعان می کنید که خیلی از جوانان را به فساد کشاندید؟ وی پاسخ داد: طبیعتاً شرایطی که چند سال در مملکت به وجود آمده بود همه حاصل آن مسائل بود. رسانه های خارجی همه کمک می کردند. خبرنگار پرسید من چون خبرنگار هستم (!) می خواهم این سوال را مطرح کنم آیا در جریان کارها و فعالیت هایی که داشتید واقعا از صمیم قلب اظهار ندامت و پشیمانی نمی کنید؟ وی پاسخ داد: چرا دقیقاً با تمام وجود.”

طبیعی بود که در چنین شرایطی، بعضی وقت ها که کمک مؤثری از سوی خبرنگار صورت نمی گرفت، زندانی فراموش می کرد که دقیقاً باید به چه چیزی اعتراف کند. مثلا وقتی که در پاسخ به این سوال که “شما احتمال نمی دادید طرح آزادی گروگان ها جریانی علیه نظام باشد؟” می گفت: “وقتی قرار بود گروگان ها آزاد بشوند طبیعتاً یک نوع حرکت ضد انقلابی بود و همراه با برنامه ایی که جنبه محرمانه داشت و این صد در صد می تواند علیه نظام باشد” و بعد با از دست دادن اعتماد به نفس خود می افزود: “نمی دانم این توضیح کافی بود یا نه؟” از آن هم گویاتر وقتی بود که خبرنگار می پرسید: “اینکه خانه خواهر شما جلساتی بوده صحت دارد؟” و پورزند که ظاهراً جواب را فراموش کرده بود، در جلوی دوربین، با نگاه از “وکیل تسخیری” استخدام شده توسط بازجویان کمک می خواست: “منزل خواهرم بود؟ من اولین بار است چنین چیزی را می شنوم. این نه دردادگاه مطرح شد نه در بازجویی ها!” و بدین ترتیب کار به جایی می رسید که مصاحبه شونده بعضاً برای کم و کسر نشدن پاسخ خود تقریباً به طور کامل سوال خبرنگار را تکرار می کرد. مثلا در این قسمت از فیلم اعترافات، به گزارش واحد مرکزی خبر: “خبرنگار سوال کرد، در محاکمه گفتید یکسری فعالیت داشتید، یکسری مقالات را وی [مهرانگیز کار] به شما می داد و شما چاپ می کردید. پورزند گفت: با توجه به ارتباط من با نشریات، من مقالات را به نشریاتی می دادم و آنها چاپ می کردند”… اگرچه حتی بعضی اوقات خود “خبرنگار” هم سوال های به شدت نامربوطی می پرسید که نشان از “توجیه شدن ناکافی” از سوی بازجویان داشت. مثلا وقتی خبرنگارخبرنگار اسم یک سازمان را با اسم یک شخص اشتباه می گرفت و می پرسید: “ نحوه ارتباط با عناصر سلطنت طلب از جبهه نجات و شخصی به نام درفش کاویانی را توضیح دهید!”…

احتمالاً به دلیل همین ویژگی های غیر طبیعی فیلم اعترافات پورزند بود که لازم می شد او در طول مصاحبه بارها قسم حضرت عباس بخورد که در جریان بازجویی شکنجه نشده است. برای مثال، او ناچار بود تاکید کند: “در دادرسی من کاملاً احترام، حرمت و اخلاق رعایت شده است. من صمیمانه عرض می کنم…” و بعد در پاسخ به این سوال که: “در جریان بازجویی ها و تحقیقات مقدماتی قبل از رسیدگی چطور؟” اصرار مجدد می کرد: “با نهایت محبت و احترام و بدون هیچ گونه مشکلی بنده خودم نوشتم و مطرح کردم و لازم نبود شکنجه بشوم یا مورد آزار قرار بگیرم.” باز وقتی از او پرسیده می شد: آ”یا آزاری در حین دستگیری به شما رسیده؟” این توضیحات را مورد تأکید قرار می داد که: “در چهار آذر پارسال منزل خواهرم بودم که آمدند و بدون مشکل و مساله ای مراجعه کردند!” سیامک پورزند در جای دیگر ناچار به بیان “استدلال محکمی” می شد که ظاهراً از نظر بازجویان خیلی متقاعد کننده بود: “نه کسی به بنده اجباری کرده و نه کسی به بنده زوردی گفته. آخر دلیل ندارد! حکم من صادر شده. من الان دارم موقعی این حرف ها را می زنم که که حکم من صادر شده. یک وقت بود که من این حرفها را می زدم که خودم را تبرئه کنم، خودم را بخواهم شیرین کنم اما حکم من صادر شده با نهایت رأفت!…” هم او در جای دگر، با طرح این استدلال ختم کلام را اعلام می کرد: “اگر من گناهکار نبودم که در زندان گرفتار نمی شدم و محاکمه نمی شدم. خب بودم دیگر! اینهایی که نوشتم کسی به نگفت بنویس!” اما از آنجایی که معلوم نبود حتی این نحوه اصرار برای موجه جلوه دادن روند بازجویی کافی باشد، پورزند در بخش جداگانه ای از مصاحبه، باز باید با اصرار می گفت: “می خواهم تشکر کنم از رفتاری که با من شده است. از هر جهت هیچ گونه مساله مشکل و ناراحتی نبود. [زندان] هم پزشک دارد، هم غذا و استراحت من الان با شخصی هم اتاق هستم به راحتی – در همین جمعی که نشستیم جلسه خیلی بازی بود!“… و این کمدی تا بدانجا ادامه می یافت که سرانجام به تراژدی می انجامید واشک این قربانی سالخورده را - که می گفت در زندان به شدت “تحت کرامت” قرار گرفته- در می آورد: “تأثر خاطر من از آنچه که انجام داده ام است [با حالت گریه] آیا من الان جرأت دارم حرفی بزنم؟ اگر جرأت دارم تقاضا می کنم مرا عفو کنند [با حالت گریه] نه اینکه من را عفو کنند و من بیایم همان کار بکنم نه اشتباه کردم. تحت کرامت قرار بگیرم. اشتباه کردم. الان هم کاملاً تحت کرامت بودم” … و قس علی هذا.

به راستی، کسانی که چنین سناریوهای مبتذلی را به اسم “مصاحبه تلویزیونی” به نمایش می گذارند و می اندیشند در حال “اثبات” اتهامات خود علیه دیگران هستند، چه برداشتی از “شعور متوسط” تماشاگران خود در داخل و خارج کشور دارند؟