ما توی بند سیاسی زندان رجایی شهر که محل تنبیهیهای بند ۳۵۰ اوین و بعضی از تبعیدیهای دادگاه انقلابه، حدود ۹۰ نفریم. اینجا رو بهش میگن سالن ۱۲ بند ۴ زندان. توی این سالن یه راهروی ۴۰ متری به عرض ۳ متره که هر طرف ۱۷ تا اتاق ۲ در ۳ قرار داره که مشرف به راهرو هستن. بعدشم یه طرف ۵ تا دوش و یه سکوی ظرفشوئیه، و روبروش توالتها، و چن تا شیر آب و مایع صابون.
انتهای راهرو هم یه اتاق ۵ در ۱۰ هس که ۲۴ نفر توش زندگی میکنیم؛ ۱۲ تا تخت ۳ طبقه که یه طبقش محل نگهداری اثاث دونفره. توی سایر اتاقا هم که همون سلولای دههی شصته ـ که تعدادی از شهدا توش محبوس بودن و دیواراش با آدم حرف میزنن و خاطرهی اعدام حداقل پنجهزار نفری تابستون ۶۷ رو واسهی من زنده میکنن ـ دو نفر روی یه تخت فلزی سه طبقه زندگی میکنیم؛ البته توی معدودی از اتاقا هم سه نفر هستن.
درای آهنی این اتاقا رو درآوردن و تا پیرارسال، بعضی اتاقا نصفه ملافه یا یه تیکه پارچه بجای در آویزون کرده بودیم. اما دو سال پیش بچهها پول گذاشتن رو هم و یه طاقه پارچهی پردهی شکلاتی رنگ خریدیم و دادیم زندونیای عادی که کارگاه خیاطی دارن، واسمون به شکل قشنگی فرمش دادن و یه ظاهر زیبا و متحدالشکل به راهرو دادیم. البته یکی از زندونیای سیاسی خیّر که استاد دانشگاه بود و بعد انتخابات ۸۸ به سه سال حبس محکوم شد، چن تا فرش ماشینی کرم رنگ خرید و راهرو مفروش شد. این همون راهروایه که واسه مدتی خوشگل موند و یه عکس هم ازش تو سایتا منتشر شد و برنامهی بیست و سی تلویزیون هم گفته بود که زندونیای سیاسی تو یه جایی در حد هتل ۵ ستاره زندگی میکنن. البته با سه چار تا از بچهها طی نامهای سرگشاده، جوابی دندونشکن بهشون دادیم که انعکاس خوبی داشت.
چن وقته یکی از مهندسای صنایع نظامی که آدمیه اهل ذوق و ادبیات و چار ساله زندانیه، همت کرده و یه جفت مرغ عشق نر و ماده خریده و قفسشونو آویزون کرده تو راهرو، و این زوج همش با هم حرف میزنن و جیکجیک میکنن. جالبتر از اون، اسمیه که بچههای بند سیاسی روی این دوتا پرنده گذاشتن: جودی و کتی!
این دوتا توی قفسی که واسشون ساخته شده، صبح تا شب در حال جیکجیک و مذاکره هستن؛ بعضی وقتا ناراحتن و به تیپ و تاپ هم میزنن، بعضی وقتا هم خوش و خرمّن و در صلح و آرامش، ولی هدف هردوشون صلحه و آشتی بین قفسسازان؛ خلاصه عالمی دارن با هم این جودی و کتی، و به راهروی بند ما زندگی و زیبایی تزریق میکنن، و بقدری با ماها و راهرو سازگار شدن که روزی چن ساعت یکی از بچههای حزب دموکرات کردستان ـ که وارد شانزدهمین سال حبسش شده ـ در قفس رو واز میکنه و این دو مذاکرهکنندهی ارشد در فضای راهرو به پرواز در میان؛ و ما پرواز را بهخاطر میسپاریم. شب هم که میشه با کمک اون رفیق کرد و یکی از بچههای بهایی، وارد اتاق مذاکرات (قفس) میکننشون.
راستی اینو یادم رفت بگم که ما روزی چار ساعت هم اجازه داریم از یه حیاط ۲۰ در ۴۰ متری بهعنوان هواخوری استفاده کنیم. همین مقدار هم سهم القاعده هس که اونا هم تعدادشون تقریبا قدّ ماس؛ اکثرا با ریشایی بسیار بلند و سبیلای تراشیده و تعدادیشون با لباس کردی و قلیلی هم بلوچ و جنوبی، تک و توکی هم از سایر شهرای اهل سنت.
توی این حیاط آسفالته، یه باغچهی کوچیک ولی باصفا، یه زمین فوتبال گل کوچیک، یه زمین والیبال خوب با تورش، ده دوازده تا وسایل فلزی آمادگی جسمانی ـ که توی خیلی از پارکها هم نصب شده ـ و یه فضایی به عرض یه متر، دور تا دور حیاط واسهی راه رفتن و دویدن هس که خودش غنیمته؛ با منظرهی زیبای کوههای اطراف کرج که مظلومانه از پشت سیمای خاردار زندون دیده میشن، به اضافهی چندین دستگاه و آنتن تولید پارازیت که روی پشت بوم نصبه و واسهی مقابله با موبایله که اصلنم سرطانزا نیس!
بگذریم، اینو میخواسم بگم که روزی چن ساعتم جودی و کتی رو با قفسشون میآریم تو حیاط که اونام مث ما هوایی بخورن؛ بهخصوص وقتی بچهها قفسشونو میذارن توی اون باغچهی کوچولو، کلی آواز میخونن و احساس تو باغ و بستان بودن میکنن؛ طفلکیا نمیدونن که این فقط یه احساسه و از واقعیت آزادی و پرواز تا بیکران، خبری نیست.
خلاصه اینم از حضور سمبلیک دو مذاکرهکنندهی مهم، بین زندانیان سیاسی عقیدتی؛ کوپلی که نگاه سران و مقامات بسیاری از کشورهای جهان به اوناس.
بازم بگو زندان بدجائیه! برو حالشو ببر!
کیوان صمیمی، عضو شورای فعالان ملی ـ مذهبی، مدیرمسئول نشریه توقیف شدهی “نامه”، عضو شورای ملی صلح، عضو کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه، و عضو کمیته دفاع از حق تحصیل، از فردای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ در بازداشت بسر میبرد.
صمیمی به ۶ سال زندان و محرومیت مادام العمر از فعالیتهای سیاسی محکوم شده است.وی که از سال گذشته به زندان رجایی شهر تبعید شده، سالها نیز در زندان رژیم شاهنشاهی محبوس بوده است.