سخن گفتن از انجمن حجتیه و نقش آن در ایران امروز، هم سخت است و هم راحت؛ از یک سو میتوان با شبیه سازی دولت مستقر با این انجمن و برخی عقاید موعد گرای آن، دولت فعلی را “نئو حجتیه “دانست. از سوی دیگر جدایی دین وحکومت در تفکر حجتیه بسیار برجسته است؛ تفکری که به “دین فردی” اعتقاد دارد وتاسیس حکومت اسلامی را فقط در محدوده اختیارامام معصوم میداند؛ حال آنکه این تفکر با فلسفه سیاسی گردانندگان جمهوری اسلامی در تضاد است.در چنین شرایط ناروشنی، نزاع تازه ای بین سه جریان رخ داده که ماجرای انجمن حجتیه را با ابهام بیشتری رو به رو میکند. سه جریانی که از خاستگاه های فکری مختلف می آیند.
داستان از مصاحبه حسین شریعتمداری با همشهری جوان شروع شد که در آن گفته بود: “مبارزه انجمن حجتیه با بهاییت در زمان شاه یک خط انحرافی بود واین جریان با حکم امام خمینی فعالیت هایش متوقف شد.”
در پاسخ به وی، روز 28 شهریور، مهدی خزعلی که پدرش زمانی نماینده آیت الله خمینی در انجمن حجتیه بوده، به دفاع از انجمن برخاست. وی در سایت شخصی اش نوشت: “هیچ سندی مبنی بر برخورد آیت الله خمینی با انجمن وجود ندارد واتفاقا انجمن بسیار هم در خط امام بوده است؛ نمونه آنکه این انجمن بسیار شهید در جنگ تقدیم انقلاب کرده است.”
پس از آن نشریه راه توده در واکنش به گفته های مهدی خزعلی، مصاحبه ای از احمد طاهرزاده با مجله چشم انداز را چاپ کرد که در آن به سابقه شیخ محمود حلبی از قبل از نهضت ملی شدن صنعت وتاسیس وتشکیل انجمن پرداخته شده بود.راه توده نیز به این نتیجه رسید که برخورد با انجمن حجتیه، خط آیت الله خمینی بوده است.
این مطلب واکنش مهدی خزعلی را در پی داشت؛ او با نگارش یاد داشتی به هر دوی این گرایش ها پاسخ داد. در بخشی از جوابیه او آمده بود: “پاسخ راه توده به اینجانب تئوری توطئه حزب توده علیه انجمن را تقویت می کند. مطالب ذیل قابل توجه است: اولاً: نوشته اند که “امام دستور کنار گذاشتن انجمنی ها را صادر فرمودند!” این دستور کجاست؟ چه بسیار مسئولین نظام که سابقه ی انجمن را در کارنامه ی خود دارند، نظیر سر لشگر سلیمی، دکتر علی اکبر ولایتی، پرورش و ده ها مسئول فاضل و اندیشمند دیگر. ثانیاً: به نوشته های آقای عماد باقی استناد کرده اند، در حالی که عماد باقی از کتاب خود “حزب قاعدین زمان” تبری جسته و ضمن اقرار به اشتباهات، از انجمن حلالیت طلبیده است. در واقع او بعدها متوجه شد اطلاعات او نادرست بوده و فریب حزب توده را خورده است. ثالثاً: راه توده نوشته است که طاهر احمدزاده در یاداشتی به امام متذکر شده است که “انجمن به فراماسونری و اینتلیجنت سرویس وابسته است!” این یک اعتراف زیباست چرا که گرایش طاهر احمد زاده به گروه های چپ و مارکسیستی در اغاز انقلاب بر کسی پوشیده نیست. به گمان اینجانب، طاهر احمدزاده، عماد باقی و سعید امامی…در باره این انجمن تندروی کردند و هر کدام چوب ظلم و تعدّی را خورده اند، این چوب خداست، که باید شریعتمداری هم منتظر آن باشد.”
هم چپ سکولار هم چپ مذهبی
انجمن حجتیه جریانی است که هم از چپ در رقابت های اوایل دهه 60، هم از دوستان وبرادران روحانی وانقلابی خود، ضربه خورده ولی هر بار باچهره متفاوتی به صحنه بازگشته و بازتعریف شده است.دهه 60 آنها نماینده اسلام آمریکایی بودند، دردهه 70 نماینده اسلام قشری و در دهه 80 نزدیک به مصباح یزدی ومحمود احمدی نژاد. محتشمی پور منتقد دهه 70 و80 انجمن حجتیه است؛ دورانی که این انجمن فعالیت رسمی نداشت. عماد الدین باقی منتقد دهه 60وزمانی که این انجمن رسما بود. هر چند وی چند سال بعد در مصاحبه ای با ایسنا در این مورد این انجمن اظهار داشت: “فکر میکنم در فضای پس از انقلاب و جو مسلط آن زمان، به شدت تحت تاثیر انقلاب بودم و در راستای دفاع مطلق از انقلاب و نفی هر جریان مخالف انقلاب، به دور از داوری منصفانه و با ادبیاتی تند، غیراخلاقی و غیرعلمی کتاب «در شناخت حزب قاعدین» رانوشتم که البته شور و حال جوانی نیز در این قضاوت شتابزده و احساسیام بیتاثیر نبود”.
بیست سال پس از انتشار کتاب “در شناخت حزب قائدین زمان” عمادالدین باقی نویسنده کتاب با خودانتقادی نسبت به نگارش آن کتاب افزود: “پس از دوران فشار و سرکوب انقلاب اسلامی اکنون نظرات این گروه به اثبات رسیده است. نظراتی که می گوید هرگاه نهاد دین به نهاد سیاست وارد شده است، هم خودش دچار آسیبدیدگی شده و هم آسیب رسانده است.”
تاریخ انجمن حجتیه، تاریخ دین ورزانی است که بیشتر از تحقق حکومت اسلامی در زمان شاه به فکر حفظ سنت های دینی بودند و آن طور که خود مدعی اند به غلط ”قاعدین زمان” معرفی شدند. حجتیه ای ها خود را قربانی چپ گرایی و رسوخ آن در افکار مذهبی در دهه 60 میدانند.
در هر حال صحبت از انجمن حجتیه در ایران، در هر دوره ای که باشد، بی دردسر نیست. از سویی این انجمن حق فعالیت رسمی ندارد و از سویی حضور آن در همه جا مشهودست؛ به ویژه پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد ویارانش که بحث “انتظار” بالا گرفت. این انجمن اگرچه در حوزه قدرت فاقد جایگاه رسمی است اما کیست که از نفوذ وابستگان و تفکر آن در پشت پرده وهدایت جریان های کلان سخن نگوید.
انجمنی همزاد کودتا
تاریخ انجمن حجتیه در روزی نوشته شد که کودتای 28 مرداد به پیروزی رسید ومحمود حلبی، که از طرفداران ملی شدن نفت بود، سرخورده از بهایی شدن رفیق نزدیکش به فکر کار تشکیلاتی بین متدینین افتاد و تصمیم به ایجاد انجمنی ضد بهائیت که بعد از انقلاب انجمن حجتیه خوانده شد گرفت.بهایی شدن سید عباس علوی ـ چنان بر حلبی تاثیر گذاشت که همه کژی ها وناراستی های جامعه وسیاست را از بهاییت دانست.طرح اولیه حلبی، آموزش گروهی از طلبهها برای انجام این وظیفه بود، ولی طرحش از سوی مراجع تقلید آن زمان، علی الخصوص آیت الله بروجردی مورد موافقت قرار نگرفت. اما به روایت مجله توقیف شده شهروند “شیخ محمد حلبی از عزم خود عقب نشینی نکرد و با مهاجرت به تهران، هسته اولیه تشکیلات مورد نظر خود را بین بازاریان مسلمان تهران تشکیل داد. وی در سال 1335 اقدام به تشکیل انجمنی با عنوان انجمن خیریه حجتیه مهدویه کرد. شیخ محمود در سال 32 مدعی شد که امام زمان شیعیان را امر فرموده گروهی برای مبارزه با بهائیت تشکیل بدهند.”
سعید حجاریان دراین خصوص نوشته است: “برای دو سال، شاه با انجمن و محمود حلبی و اطرافیانش کنار آمد و حتی به آقای فلسفی نیز این امکان داده شد تا در رادیو به تبلیغ علیه بهائیت بپردازد. اما در پی تخریب حضیرهالقدس توسط نیروهای انجمنی در سال1334، شاه از برخورد خشن انجمنیها با رایا ینجمنی کرد و از همین روی بود که آنها به اجبار، سمت و سوی فرهنگی به فعالیتهای خود دادند و بیشتر به سراغ تاثیرگذاری در مدارس و نفوذ در آموزش و پرورش رفتند و برای خود در آنجا پایگاه درست کردند و به مرور زمان گسترش نیز یافتند.”
اعضای هیأت مدیره و هیأت مؤسس انجمن حجتیه در مشهد و تهران، عبارت بودند از “شیخ محمود حلبی، محمد صالحی آذری، سیدحسین سجادی، محمدحسین سجادی، محمدحسین عطار، غلامحسین حاج محمد تقی باقر، سیدرضا آل رسول، مهندس هوشمند، دخانچی، هاشمی، دکتر عبد خدایی، نماینده مردم مشهد و دکتر محمدمهدی پورگل… اینان به طور معمول جلساتی را در منازل یکدیگر با دیگر هواداران انجمن برگزار میکردند.” (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 5327، تاریخ 29/11/60 شماره 59ـ13)
بر اساس همین سند “سازمانی که حلبی تشکیل داد در بین طبقه متوسط مذهبی به طور مداوم رشد میکرد تاجایی که در ابتدای دهه ۱۳۵۰ در سراسر ایران و تعدادی از کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند گسترش یافت. انجمن حجتیه در این سالها با تاسیس مهمترین مدارس اسلامی مانند علوی و نیکان پایه گذار تعلیم و تربیت نسلی شد که بعدها اکثریت مدیران ارشد جمهوری اسلامی را تشکیل دادند.مدرسه علوی زیر نظر شیخ علیاصغر کرباسچیان، معروف به علامه اداره میشد. مدرسه علوی در سال 1335 تأسیس شد. به خاطر مدیریت خاص شیخ علی اصغر علامه و جو مذهبی مدرسه، بیشتر خانوادههای سنتی و منتسب به اقشار دینی تهران، سعی میکردند فرزندان خود را برای تحصیل به این مرکز آموزشی بفرستند. به همین دلیل است که در فهرست فارغالتحصیلان مدرسه مذکور، نامهای بسیاری از چهرههای مطرح بعد از انقلاب منجمله کمال خرازی، محمود قندی، عبدالکریم سروش، محمد نهاوندیان، غلامعلی حداد عادل، نژادحسینیان، محمدتقی بانکی، کلاهدوز، جواد وهاجی، مهدی ابریشمچی، علیرضا تشید، خاموشی به چشم می خورد.”
نکته جالب توجه اینکه در بین اعضای انجمن حجتیه برغم ماهیت مذهبی آن، کمتر افراد روحانی پیدا میشدند. شیخ جعفر شجونی که امروز از مشهورترین حامیان احمدی نژاد است وآن زمان در انجمن حجتیه حضور داشت در این باره گفته است: “خود آقای حلبی راضی نیست که معممین وارد انجمن بشوند.”(آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده محمدتقی فلسفی، شماره بازیابی 1051، صفحه 2 و 3)
حجتیه و دیگر سازمانهای اسلامی
یکی از اعضای رهبری حجتیه که نمیخواهد نامش فاش شود به “روز” میگوید: “رشد چشمگیر سازمان که به هیچ وجه با میزان تهدید بهائیت تناسب نداشت باعث شد تا برخی مراجع خاص که با تشکیل سازمانهای اسلامی سودای زعامت بر تشکیلات مسلمانان در کشور و بازگشت به دوران طلایی زعامت انحصاری آیت الله بروجردی را داشتند نسبت به حرکات انجمن واکنش نشان دهند. نمونه بارز این گونه برخورد در رفتارهای آیت الله شریعمتداری و آیت الله خمینی قابل رویت بود.”
در اواخر دهه ۱۳۴۰ نسل دوم نوآموزان حجتیه وارد دانشگاهها شدند و در پی مدرن و استاندارد کردن فعالیت های انجمن برآمدند. به این ترتیب ابتدای دهه ۱۳۵۰ دوره اصلاحات سازمانی در داخل انجمن بود که به تخصصی شدن و تقسیم کار درآن منجر شد.
بعد از فوت آیت الله حکیم، حجتیه ای ها به سوی مرجعیت ایت الله خویی گرایش پیدا کردند؛ این در حالی بود که انقلابیون به آیت الله خمینی گرایش داشتند؛ این گرایش بعد از انقلاب برای انجمن مساله ساز شد. این عضو انجمن حجتیه در این مورد میگوید: “آیت الله خمینی چندسال بعد در حالی که از رشد انجمن حجتیه و اقتدار ان در محافل مذهبی سنتی ناخشنود بود اجازه صادرشده مبنی بر خرج وجوهات شرعیه برای تقویت انجمن را لغو نمود.”
آن هم در حالیکه در تبصره دوّم مادّه دوّم اساسنامه انجمن حجتیه آمده بود: “انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیّت هر نوع دخالتی را که در زمینه های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت می گیرد، بر عهده نخواهد گرفت.”
حجتیه و دوران انقلاب
پس از انقلاب در واقعه 17 شهریور 57، باور حجتیه ای ها ظاهرا عوض شد و از فردای آن روز حلبی اعلام کرداعضای انجمن در سراسر کشور باید در تظاهرات شرکت کنند.
محمّدرضا حکیمی به نقل از یک عضو رهبری انجمن دراین مورد گفته است: “فردای 17 شهریور آقای حلبی به خانه ما آمد در حالی که رؤسای انجمن هم حضور داشتند و در آنجا گفت که “عقیده من عوض شده و اکنون مطمئن شده ام که دست چپی ها در کار نیست و لاجرم باید ما هم در این حرکت شرکت کنیم.”
اما این عضو انجمن در تو ضیح شرایط اوایل دهه 60 میگوید: “ایت الله خمینی در بدو ورود امام ناگزیر به اقامت در مدرسه متعلق به انجمن حجتیه شده بود، اما هنگامی که با شعار هواداران این انجمن برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی رو برو شد عملا تاب نیاورد و رسماً علیرغم نظر مراجع مهم تقلید بر سلامت و لزوم حمایت از انجمن حجتیه حکم به تعطیلی و توقف سراسری انجمن داد تا از آن پس هواداران وی در شعارهای خود بگویند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی رو نگهدار”.
به گزارش شهروند، روایت دیگری هم هست که می گوید: “در ابتدای انقلاب طرفداران انجمن حجتیه شعار “مهدی بیا، مهدی بیا” را سر میدادند ولی طرفداران آیت الله خمینی میگفتند “خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دارد”. آنچه مهم بود در دوران بعد از انقلاب ثقل و تمرکز انجمن حجتیه از بهاییت به مارکسیسم چرخید.زمینه های طبقاتی هم که از قبل از انقلاب در بین نیروهای انجمن بود وعموما به قشر متوسط مذهبی وبازاری تعلق داشتند، خواه نا خواه آنها را به تقابل با چپ گرایی می کشاند. چه میر حسین موسوی، چه کیانوری وچه طبری. اما در زمانه ای که “مبارزه با امپریالیسم جهانی” ارزشی فرادست در جامعه بود وسیاست های کشور هم چپ گرایی را ترویج می کرد، این تمرکز بر چپ برای انجمن دردسر ساز شد وهمه سابقه اختلاف های قبل از انقلاب در پرونده ای به نام “اسلام آمریکایی” جمع شد.انجمن حجتیه شد نماینده اسلام آمریکایی وطرفداران اقای خمینی با این عنوان انجمنی ها را طرد کردند. عاقبت آیت الله خمینی ضمن سخنانی در۲۱ تیرماه ۶۲ گفت: یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی میآید؟ حضرت صاحب میآید که معصیت را بردارد.ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید….”
بسیاری از سیاستمداران در آن زمان مخاطب این سخنان را گروه حجتیه دانستند. این گروه نیز در همان زمان بیانیه ای صادر کرد و در این خصوص توضیح داد. انجمن حجتیه در بیانیه خود آورد: “در پی این فرمایش، شایع شد که طرف خطاب و امر مبارک این انجمن است. اگر چه به هیچ وجه افراد انجمن را مصداق مقدمه بیان فوق نیافته و نمییابیم و در ایام گذشته، بخصوص از زمانی که حضرت ایشان با صدور اجازه مصرف انجمن از سهم امام علیهالسلام، این خدمات دینی و فرهنگی را تأیید فرموده بودند، هیچ دلیل روشن و شاهد مسلمی که دلالت بر صلاحدید معظمله به تعطیل انجمن نماید، در دست نبود معذلک در مقام استسفار برآمدیم؛ البته تماس مستقیم میسر نگشت لکن با تحقیق از مجاری ممکنه و شخصیتهای محترمه موثقه و بنا به قرائن کافیه، محرز شد که مخاطب امر معظمله، این انجمن میباشد. لذا موضوع به عرض موسس معظم و استاد مکرم حضرت حجتالاسلام والمسلمین آْقای [محمود]حلبی دامت برکاته رسید. فرمودند:در چنین حالتی وظیفه شرعی در ادامه فعالیت نیست. کلیه جلسهها و برنامهها باید تعطیل شود.”[کیهان]
از این به بعد فعالیت این انجمن با توجه به توان مخفی کاری حجتیه ای ها با افسانه در هم پیچید؛ پس از آن هم در درون حکومت ودولت، جنبشی برای تصفیه وابستگان به حجتیه از نهادهای آموزشی، دانشگاهی و سیاستگذاری در سراسر ایران ایجاد شد. به غیر از چپ مذهبی، حزب توده هم در آن دوران هر گونه حرکتی را که علیه اهداف خود می دید به انجمن حجتیه نسبت می داد؛ همان طور که در سطوح عالی روحانیت و حاکمیت هم هر وقت در مسائل اجتماعی – اقتصادی تفاوت برداشت پیش می آمد، مخالفان متأثر از “حجتیه” نامیده می شدند. توده ای ها هم چنین نظری در مورد انجمن داشتند:“به وسیله انجمن حجتیه و سایر نیروهای ماسک دار ضد انقلابی، که زیر پوشش «اسلام قشری» فعالیت می کنند، در سراسر کشور جو شدید کمونیسم ستیزی و شوروی ستیزی و دشمنی آشکار با احزاب و سازمان های دگر اندیش انقلابی، رایا ی حزب توده ایران، دامن زده می شود…” (نور الدین کیانوری، اتحاد نیروهای انقلابی ضامن پیروزی نهائی، انتشارات حزب توده، بهمن ۱۳۶۱، ص ۲۴)
حجتیه ای ها هم اگر چه در ظاهر تشکیلاتی رسمی نداشتند اما به صورتی سازمان یافته به مخالفان جواب می دادند و علیه آنان فضاسازی می کردند. به توده ای ها می گفتند عامل شوروی ودر پاسخ می شنیدند عامل انگلیس.
فلسفه حکومت از نظر حجتیه
انجمن حجتیه، ایجاد حکومت اسلامی را تنها با حضور مهدی، امام دوازدهم شیعیان، میسر و در عین حال نظریه ولایت مطلقه فقیه را مردود میدانست و بر این اعتقاد بود ـ هست ـ که ولایت مطلقه فقط به امام معصوم تعلق دارد؛ به همین علت بین اعضاء این انجمن و افرادی که به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند اختلافهای زیادی به وجود آمد. البته اعضای این انجمن می گویند حجتیه به ولایت فقیه اعتقاد دارد و از مراجع تقلید تبعیت میکند، اما بحث بر سر حدود اختیارات فقیه است و نه اصل آن.
این عضو موثر حجتیه به روز می گوید: “ولایت فقیه مورد نظر انجمن در عرصه احکام ثانویه بود نه احکام ابتدایی؛ با این صورت برپایی حکومت جزو احکام ابتدایی است و طبق نظر انجمن فقط کاری را شامل می شود که باید معصوم آن را انجام دهد.”
اومی افزاید: “بر خلاف تبلیغات انجام شده وسخنرانی اقای خمینی در سال 62 علیه انجمن حجتیه، اینان به هیچوجه معتقد نیستند که باید گناه و ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینه قیام امام مهدی فراهم شود. بلکه اعتقاد بر این است که راه گشایش از فتنهٔ غیبت، خواست و ارادهٔ الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست و دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به ساحت مقدس امام عصر، مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را به دعای برای ظهور آن حضرت توجه داد.”
وی در ادامه بیان می گوید: “فلسفه نوعی بدعت است و ورود فلسفه یونان به اسلام از طرحهای خلفای بنی عباس برای مقابله با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و دستگاه سازی در مقابل مبانی اندیشهٔ دینی ناب تشیع بود”.
گفتنی است این بخش از دیدگاه های انجمن حجتیه(در مورد فلسفه) امروز هم توسط محمدرضا حکیمی و شاگردان وی که غالباً نیز از اعضای سابق انجمن حجتیه هستند و تحت عنوان “مکتب تفکیک” شناخته میشوند، ارائه و تبیین می شود.
حجتیه ومکتب تفکیک
یکی از فعّالیّت های انجمن حجتیه، چه در زمان حیات محمود حلبی (تا سال 1376) و چه پس از آن پرداختن به معارف تفکیکی بوده است. شاگردان و یاران حلبی و اعضای این انجمن در کتاب “طلایه دار آفتاب” نبودنِ زمینه مساعد، وجود بحران های اجتماعی، اشتغال به مبارزه با بهاییّت… را از دلایل مهجور شدن و عملی نشدن نشر معارف مکتب تفکیک می دانند و می گویند: “در اوّلین فرصتِ حصول فراغتِ نسبی و فراهم شدن زمینه و وجود ذهن های آماده، آرام آرام امکانِ نشرِ آن آموزه ها فراهم شده و این امکان پیش آمد که استاد(محمد رضا حکیمی)، آرام آرام، آن مطالب نورانی را که سالیانِ سال در سینه نگاه داشته و از آن کمتر سخن گفته بود، بیان کرده، ارزش معارف والای اهل بیت علیهم السلام را در مقایسه با آراء و افکار بشری به طور تطبیقی آشکار سازد.”
اما این عضو در سایه حجتیه میگوید: “شخص حلبی ترجیح می داد به جای عنوان حساسیت برانگیز مکتب تفکیک از عنوان «معارف الاهیّه» به جای این گرایش فکری جدید استفاده شود.”
حجتیه پس از خمینی
گفته می شود پس از مرگ آیت الله خمینی در سال ۱۳۶۸ و حضور آیت الله خامنه ای در جایگاه رهبر جمهوری اسلامی که سوابق آشنایی قدیمی تری با اعضای حجتیه، که غالباً همشهریان وی بودند، داشت، فعالیتهای این گروه دوباره آغاز شد.سید علی خامنه ای در دوران ریاست جمهوری خود (سال 1360) هم در مورد حجتیه در یک سخنرانی گفته بود: “به نظر من در میان افرادی که در انجمن حجتیه هستند عناصری انقلابی، مؤمن، صادق، دلسوز برای انقلاب، مؤمن به امام و ولایت فقیه و در خدمت کشور و جمهوری اسلامی پیدا می شوند، همچنان که افرادی منفی، بدبین، کج فهم، بی اعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پیدا می شوند. پس انجمن از نقطه نظر تفکر سیاسی و حرکت انقلابی یک طیف وسیعی است و یک دائره محدودی نمی باشد.”
محمدرضا حکیمی در مصاحبه ای خصوصی در سال 70گفته بود “انجمنی ها معتقدند که باید حیثیّت بر باد رفته انجمن توسّط شخص مقام معظّم رهبری[خامنه ای] اعاده شود و نیز عدّه ای که سنگ مزار آقای حلبی را شکسته اند باید بروند و از روح ایشان عذرخواهی کنند.”
مهدی خزعلی هم معتقد است رابطه آیت الله خامنه ای با انجمن خوب است. وی در سایت شخصی اش در این مورد نوشت: “انجمن حجتیه توسط عالم ربانی، فقیه عالیقدر حضرت آیت الله حاج شیخ محمود حلبی تاسیس شد و آن بزرگوار از ذخائر معنوی شیعه و از منتظران شایسته حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه بود، حتی برای دفن آن بزرگ حضرت آیت اله خامنه ای شخصاً دستور مساعدت صادر فرمودند. بعد از معظم له آقای مهندس سجادی کسی است که اخیراً رهبر انقلاب او را گرم در آغوش گرفته است و شخص دوم انجمن آقای مهندس مادرشاهی مشاورعالی آیت اله خامنه ای دردوران ریاست جمهوری بوده است و خدمات این بزرگواران به اسلام و انقلاب بر کسی پوشیده نیست.”
ابوالقاسم خزعلی هم که سالها در مقام متهم ردیف اول وابستگی به حجتیه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی قرار داشته چند سال پیش در مصاحبه ای گفته بود: “کسانی را که من در این انجمن میشناسم، البته مایلند راجع به مقابله با بهائیت فعالیت هم انجام دهند و البتّه وزیر اطلاعات (آقای یونسی) گفته است که ما نیز حاضریم این ها را بپذیریم.”
اینگونه موضع گیری های خزعلی باعث شد تا بالاخره علی اکبر محتشمی پور صراحتاً بنیاد غدیر به مدیریت وی را “کانون توطئه علیه امام و گسترش تفکر حجتیه”بخواند؛ امری که خزعلی حاضر به پذیرش آن نیست وهمیشه ادعا کرده “علیرغم ارادت فراوان به برخی افراد انجمن هرگز به عضویت در آن در نیامده است”.
همراه دولت احمدی نژاد؟
محتشمی پور در طول 5سال گذشته با همسان سازی انجمن حجتیه ودولت احمدی نژاد این بحث رامطرح کرده که موعد گرایی ومهدویت خاص دولت احمدی نژاد ومشایی در واقع “نئو حجتیه” است. وی حتی در بهمن 88در گفت وگو با سایت خبر آن لاین گفت: “من به طور مشخص میتوانم از جریان انجمن حجتیه نام ببرم که پشت سر تمام فتنههایی که رخ داده این انجمن را میبینم. این تفکر در دوره فعلی، در قالب برخی بنیادها و تشکلها با عناوین و اسامی دیگر فعال است و در بسیاری مراکز نفوذ دارد و از طریق برخی چهرهها و شخصیتهایی که در زمان امام اجازه مطرح شدن نیافتند و افکارشان دقیقا مخالف امام است عمل میکنند.”
البته محمود احمدی نژاد در همان سال نخست ریاست جمهوری اش هر گونه را بطه با این گروه را تکذیب کرد.به گزارش سایت ادوار نیوز او در دی ماه سال 1384 دردیداری که با زادسر داشت ودر پاسخ به سئوال او مبنی بر اینکه آیا با گروه حجتیه ارتباط دارد یا نه ؟ اعلام کرد: “انگ حجتیه ای به من نمی چسبد.”
احمدی نژاد حتی مدعی شد که این گروه با وی نیز برخورد می کنند: “برخوردهای آنها با بنده به این علت است که همه سخنرانی هایم را با اللهم عجل لولیک الفرج و الفرج والنصر و… آغاز می کنم و آنها می خواهند کسی جرات نکند در جامعه حرف از امام زمان بزند و قصدشان تخریب دولت در افکارعمومی است.”
تفکری خارج از دولت وقدرت؟
اما عضو بلند پایه انجمن حجتیه در مورد همسازی احمدی نژاد و این گروه می گوید: “تفکر انجمن در دایره خارج از قدرت شکل گرفته است ولی جریان احمدی نژاد بدون قدرت اصلا بقایی ندارد.”
وی در ادامه می افزاید: “اساس تفکر انجمن حجتیه، دین فردی وعدم مخلوط شدن امر دینی با امر سیاسی است ولی جریان دولتی اصلا قایل به دین دولتی نیست ودنبال دولتی کردن دین وتسلط امر سیاسی بر امر دینی است.”
وی همچنین می گوید: “در سالهای بعد از دوران ظهور و بروز احمدی نژاد، برخی اعتقادات خرافی وی نسبت به امام دوازدهم شیعیان باعث شد منتقدان او که سابقاً نیز گرایشات موسوم به خط امامی داشته اند تلاش کنند تا با دستاویز قرار دادن مخالفت های آیت الله خمینی با حجتیه، مبارزه با حجتیه را به دوران کنونی تعمیم دهند. از سوی دیگر با تمسک به خاطره جمعی در دهه 60 که افکار عمومی در همراهی با رهبر ایران به نفی این گروه پرداخت، در این روزگار با این همانی سازی نیز نفرت عمومی از احمدی نژاد را دامن بزنند.”
این گفته عضو انجمن حجتیه در حالی است که در کتابی که سال 1384، اندکی پس از نهمین انتخابات ریاستجمهوری دهم به قلم دکتر سید حسین سجادی، چاپ شد مطالبی آمده بود که نشان از همراهی با تفکر دولت داشت. نام این کتاب “دهه ظهور” است و سجادی در آن حوادثی خونین را در منطقه پیشبینی کرده؛ مانند وقوع کودتا در سوریه به فرماندهی “سفیانی” (ص 106)، جنگ او با شیعیان لبنان و سپس لشکرکشی به عراق (صص 101- 102) و پیوستن سوریه، به رهبری سفیانی، به جبهه آمریکا و سرکوب خونین حزبالله توسط آمریکا و اسرائیل و ترور ملک عبدالله، حاکم عربستان، به دست القاعده (صص 131- 132) و غیره که همه علائم ظهور است.
از دیدگاه سجادی، مشخصات “شعیب بن صالح”، شخصیتی که مانند “سفیانی” در روایات ظهور نام برده شده، چنین است: “طبق روایات شعیب بن صالح دارای ویژگیهای زیر است: جوانی است 1- گندم گون، 2- لاغر، 3- با محاسنی کم، 4- صاحب بصیرت، دارای یقین و ارادهای خللناپذیر.” (ص 106) این شخصیت احادیث که فرماندهی سپاه امام زمان را به عهده دارد، همچنین کسی است “با مشخصاتی گندم گون و یا سبزه با محاسنی کم پشت و متوسط القامه… رئیس و فرمانده نیروهای ایران است چون احمدینژاد.” (ص 54)
اندکی پس از انتشار کتاب سجادی، کتابی با عنوان “احمدینژاد و انقلاب جهانی پیش رو” هم در بیروت انتشار یافت که مضمونی مشابه را مطرح می کرد: “شادی فقیه، احمدی نجاد و الثوره العالمیه المقبلهشادی فقیه در این کتاب مطالبی مشابه با مندرجات کتاب سجادی را مطرح کرده است از جمله انطباق «شعیب بن صالح» بر احمدینژاد….”
عبدالله شهبازی مورخ سرشناس در این خصوص میگوید: “زمانی که کتاب “دهه ظهور” نوشته “دکتر سید حسین سجادی” را مطالعه کردم، با توجه به محل انتشار (مشهد) و مندرجات آن، تصورم این بود که نویسنده همان “مهندس سجادی” مشهدی سالهای چهل است که به عنوان یکی از گردانندگان اصلی انجمن حجتیه شناخته میشد. بعداً با مطالعه زندگینامه شیخ محمود حلبی، بنیانگذار و رهبر انجمن، در “ویکیپدیای فارسی” این حدس به یقین تبدیل شد. نویسنده زندگینامه فوق مهمترین شاگردان شیخ محمود حلبی را اینگونه معرفی کرده است: از شاگردان وی میتوان به سید حسین سجادی و سید حسن افتخارزاده سبزواری و اصغر صادقی و جواد مادرشاهی اشاره کرد…”
شهبازی همچنین معتقد است: “دکتر سید حسین سجادی، نویسنده کتاب «دهه ظهور»، همان «مهندس سجادی» دهه چهل است که بارها در جلسات سخنرانی او حضور یافتهام. آنگونه که شنیدهام، پس از فوت شیخ محمود حلبی، سجادی به عنوان رهبر اصلی انجمن حجتیه شناخته میشود.”
اما این عضو موثر انجمن به روز میگوید: “مهندس سجادی هم اکنون زعامت انجمن را عهده دار هستند اما ایشان نویسنده کتاب دهه ظهور نیست.نویسنده «دهه ظهور» قبل از انقلاب گرایش به انجمن داشت ولی پس از انقلاب جذب گروههای چپ مذهبی شد وهم اکنون از اعضای موثر جمیعت ایثارگران در مشهد است وبا انجمن هیچ رابطه فکری وتشکیلاتی ندارد.اتفاقا این همسان سازی انجمن با جریان دولتی پروژه ای است که برای بد نام کردن انجمن به کار گرفته میشود.”
از نظر حجاریان نیز “افراد حجتیه عموماً انسانهای تحصیل کرده، از طبقهی متوسط به بالا و خوش برخوردند و با گروه جدید ومدعی موعد گرایی که بنیادگرا، ارتجاعی و به شدت دشمنخو هستند، متفاوتاند”.
به هر رو چهارم مرداد ماه که روزنامه رسالت خبر از درخواست مجوز برای فعالیت مجدد از سوی انجمن حجتیه را درج کرد، رسانه های اصلاح طلب با این تیتر به استقبال خبر رفتند: “درخواست مجوز از دولت همسو”. خبر روزنامه رسالت ناقص بود چرا که روشن نمیساخت چه کسانی پای این تقاضا را امضا کرده اند، اما هر چه بود هنوز مجوزی صادر نشده ولی از سجادی وافتخارزاده وسید حسن ابطحی (پدرمحمد علی ابطحی)به عنوان رهبران انجمن یاد می شودو گویا مهندس سجادی زعامتش بیشتر است. تفکر محوری امروز انجمن به گفته موثران این انجمن همان دوری دین از حکومت وترجیح امر دینی بر امرسیاسی است. شاید بی ربط نبود که درسالهای آغازین دوم خرداد برخی فرماندهان سپاه نسبت به رواج اسلام سکولار به رهبری نهضت آزادی در بعد روشنفکری و انجمن حجتیه در بعد سنتی هشدار می دادند؛ همان تحلیلی که کماکان در لایه هایی از وزرات اطلاعات ودفتر رهبرجمهوری اسلامی گفته میشود رواج دارد.