سلطانیسم فرهنگی -۶

اکبر گنجی
اکبر گنجی

پیامدهای انقلاب فرهنگی

 

2-2- علی خامنه ای در مقام رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی : علی خامنه ای عضو شورای انقلاب بود،. شورای انقلاب،اگر برنامه ریزی کننده ی تعطیل کردن دانشگاه ها نبود، تائید کننده ی آن بود. علی خامنه ای وقتی رئیس جمهور شد، رئیس شورای عالی انقلاب گردید. او در یکی از سخنرانی هایش،خاطراتش از تراژدی  انقلاب فرهنگی را بیان کرده است.  سلطانی که تمامی حوادث و رویدادها را جنگ خیر(خودی ها) و شر(دشمنان) به شمار می آورد،تعطیل کردن دانشگاه ها را هم تهاجم پاک ها (دانشجویان مسلمان)، به نجس ها ( گروهک های الحادی ) قلمداد می کند. انقلاب فرهنگی از نظر او، تطهیر کردن دانشگاه ها از ملحدان نجس بود. می گوید:

“ یک نمونه‏اش، همین قضایای دانشگاه تهران بود که گروهک های الحادی آمدند دانشگاه تهران را تصرّف کردند و از اتاقها و سالنها و مراکزش به‏عنوان اتاق های جنگ، انبارهای سلاح و مرکز توطئه علیه اصل انقلاب و علیه نظام استفاده کردند! فضا را قُرق هم کردند؛ یعنی یک حالت ارعابی نه فقط در مسؤولان آن روز - مسؤولان آن روز، دولت موقّت بودند که اصلاً جان و توان و دل و جگرِ ورود در این میدان ها را نداشتند؛ آنها که هیچ! - که حتّی در دل بسیاری از افراد انقلابی هم ایجاد کرده بودند. در محیط خود دانشگاه تهران، اینها بیشترین رعب را ایجاد کردند. من یادم نمی ‏رود که در یکی از سخت‏ترین آن روزهایش، اتّفاقاً خودم در دانشگاه بودم و یک برنامه هفتگی داشتم. در مسجد دانشگاه تهران، آن روز طبق معمول، روز برنامه بود. آمدم، دیدم دانشگاه خلوتِ خلوت است. به مسجد آمدم؛ شاید بیست نفر، سی نفری در مسجد بیشتر نبودند. وقتی وارد مسجد شدم، چند نفر آمدند و گفتند: آقا! زود از این‏جا بروید! گفتم مگر چه شده؟! معلوم شد که بله، دانشگاه را قُرق کرده‏اند و از زدن و کشتن و این چیزها هم اصلاً ابایی ندارند! چه کسانی در مقابل اینها ایستادند؟ خود دانشجویان. اوّلین، یا یکی از اوّلین نشانه‏های بروز فعّالیت مؤثّرِ بسیار کارساز جوشش دانشجویی، در همین قضیه بود. دانشگاه نیمه تعطیل بود، اما دانشجویان - یعنی یک مجموعه انقلابی محض - همه زنده و فعّال آمدند و داخل دانشگاه ریختند و آن‏ جا را تطهیر کردند . این قضیه، مربوط به سال پنجاه و هشت است که آن را عرض می ‏کنم. این یکی از نمونه‏هاست”[60].

پاکسازی از نجاست فیزیکی کفایت نمی کرد و نمی کند. باید اذهان را هم از نجاست اندیشه های متفاوت(دگراندیشی)پاک کرد. اولی کنشی است که در کوتاه مدت دست یافتنی است، اما دومی کنشی  بلند مدت و دائمی است. آیت الله خامنه ای در سال 1364 در دیدار با کارشناسان روابط عمومی شورای عالی انقلاب فرهنگی، انقلاب فرهنگی را پیراستن و پالایش ذهنی از فرآورده های مضر و مخرب فرهنگ غربی قلمداد می کند. خطاب به آنان می گوید:

“در پنجاه و چند سال اخیر در کشور ما تلاش زیادی شده بود برای این که بخش‍ های مضر و تباه‍ گری از فرهنگ غربی را در ملت ما و در ذهنیت جامعه ما نفوذ بدهند. یکی از هدف‍های انقلاب فرهنگی پیراستن و پالایش ذهنی جامعه از آن تزریق شده های مضر و مخرب است … ما باید دانشگاههایمان را به مفهوم حقیقی کلمه “اسلامی” کنیم که اگر دانشگاه‍ها اسلامی شد، زمینه ی بسیار مناسبی برای اسلامی شدن فرهنگ کلی جامعه به وجود می‍ آید…اسلامی کردن را دارای دو بخش می دانیم یکی اسلامی کردن به معنای عمیق و همه جانبه که در دراز مدت حاصل می شود دیگری اسلامی کردن چهره ی دانشگاه‍ها به این معنا که فرهنگ اسلامی و ارزش اسلامی در جوّ دانشگاه، فضای زندگی در دانشگاه و رفت و آمد در دانشگاه حاکم باشد. این خود یک مساله مهمی است که می ‍تواند ما را به آن هدف دراز مدت برساند”[61].

هدف انقلاب فرهنگی،اسلامی کردن دانشگاهها، خصوصا، علوم تجربی انسانی بود. آنها در گام اول دانشگاهها را تعطیل کردند. پس از پاکسازی دانشگاه ها از اساتید و دانشجویان مخالف، دانشگاه ها بازگشایی شد. علی خامنه ای در همین دیدار، راه مقابله ی با فرهنگ غربی را، “تهاجم فرهنگی” مسلمان ها به فرهنگ غرب معرفی می کند. اصل مهمی که علی خامنه ای بدان باور دارد و آن را راهنمای خود قرار داده، این است:” در همه ی میدان ها بهترین دفاع، هجوم است “. بدینترتیب دو نوع تهاجم فرهنگی وجود دارد: اولی که تهاجم غربیان است،رذیلت اخلاقی قلمداد می شود، اما دومی که کار ما مسلمان هاست،فضیلت اخلاقی به شمار می رود:

“برای احیای فرهنگ اسلامی و پالایش صحیح این فرهنگ احتیاج داریم به این که یک مدتی سخت گیرانه با مظاهر فرهنگ غربی چه در زمینه های ذهنی و چه در زمینه های عینی مبارزه کنیم. بلکه به آن فرهنگ تهاجم کنیم. در همه میدان ها بهترین دفاع، هجوم است. کسی که هجوم می کند در حقیقت از حیثیت و موجودیت خود دفاع می کند و ما در زمینه ی فرهنگی برای این که بتوانیم در برابر تهاجم سیل آسای فرهنگ غربی که از صد سال پیش شروع شده یا زودتر و همچنان ادامه دارد بایستیم و مقاومت کنیم و آنها را پس بزنیم. ما احتیاج داریم به این که به آن مظاهر غلطی که از آن فرهنگ بر ما تحمیل کردند بتازیم. احتیاج به یک تهاجم فرهنگی داریم و فکر می کنم یک کاری است که به یک سیاست گذاری همه جانبه و پخته و سنجیده احتیاج دارد و شورای عالی انقلاب فرهنگی بهترین جایگاه و بهترین مرجع هست که بتواند یک چنین سیاست گذاری را بکند”[62].

تمامی عرصه های حیات جمعی، قلمرو جنگ است. دانشگاه ها باید جنگجویانی برای مقابله تربیت کنند.پنج ماه بعد، به مناسبت سالگرد تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، بنیاد فرهنگ غربی(مدرنیته) را غلط به شمار می آورد که استعمارگران و عمال خائن انها وارد ایران کردند و بافت فرهنگی ما را از انسجام در آوردند. تبادل فرهنگ های مختلف بشری را تجزیه ی فرهنگی قلمداد کردن،از نگاه خاصی به این موضوع حکایت می کند.اسلام از طریق اعراب وارد ایران شد و طی قرن های گذشته با فرهنگ ایرانیان ترکیب گردید و محصول آن فرهنگ موجود ماست. این فرهنگ ایرانی- اسلامی؛ با فرهنگ جدید غربیان در حال ترکیب شدن است. در واقع،جهان امروز و فرهنگ های بشری موجود، چل تکه اند.مانند سالادی هستند که از همه ی سبزی ها در آن استفاده شده است. اما علی خامنه ای نگاهش به فرهنگ،نگاه کسی است که از مرزهای جغرافیایی کشورش در برابر تهاجم نظامی دیگران، که قصدشان اشغال خاک است،دفاع می کند. می گوید:

“بنیادهای فرهنگی جامعه و نمودهای آنها، در هر کجا که یافت بشود یک کل همخوان و هماهنگ را تشکیل می دهد. تجزیه ی فرهنگی از چیزهایی است که یک جامعه را به سردرگمی و سرگشتگی و اختلال می کشاند و یکی از چیزهایی که ما از تهاجم فرهنگ غربی به کشورمان و جوامع اسلامی متحمل شده ایم، همین است. غیر از این که بنیادهای فرهنگی غربی غلط بود ، با طبیعت انسانی نا هماهنگ بود و علاوه بر این که بسیاری از این بنیادها، سیاسی انتخاب شده بود وبخصوص آن قسمتی که به جوامع اسلامی تزریق می شد به وسیله ی طراحان استعمار دست چین شده بود که همان موارد به کالبد فرهنگ ما تزریق شود، علاوه بر همه ی  اینها ، اگر فرض کنیم که آن چه هم از غرب می آمد فی نفسه سالم بود و عیبی نداشت و با ساخت زندگی یک عده انسان متناسب بود و خائنانه هم وارد نشده بود این عیب بزرگ را ایجاد می کرد که در بافت فرهنگی ، انسجام را به هم می زد، چون انتقال فرهنگی یک چیز زورکی و مبتنی بر خروج از طبیعت کار فرهنگی نمی تواند باشد… انقلاب فرهنگی یک چیزی همه جانبه و ذوابعادی خواهد بود”[63].

از نظر رهبران انقلاب،دانشگاه مهمترین پایگاه نفوذی فرهنگ و تمدن  غرب بود. فرهنگی که فاقد دین،معنویت، آخرت و اتصال به عالم است. این فرهنگ،واجد تمام رذائل اخلاقی است(یعنی آنچه از نظر خامنه ای رذیلت محسوب می شود)، اما فضیلتی در آن موجود نیست.فرایند مدرنیزاسیون در ایران،غربی سازی کشور، تهی کردن آن از معنا و مستعمره سازی بود.  دانشگاه برای پیش برد اهداف استعماری در ایران تأسیس شد. مارکسیست هایی که در دانشگاه ها مستقر بودند، به معنای واقعی کلمه، چپ های آمریکایی بودند. انقلاب فرهنگی علیه آنان بود.تحلیل پسینی خامنه ای از تراژدی انقلاب فرهنگی،آن را حرکتی علیه استعمار و آمریکایی شدن قلمداد می کند.  می گوید:

“دانشگاه ها، پدیده هایی هستند که از آغاز، “ناقص” با “سمت گیرنده غلط” متولد شده اند. از همان آغاز که دانشگاه در این مملکت به وجود آمد، با قصد و هدفی ایجاد شده که با هدف های انقلاب و اسلام و جهت گیری های کلی جامعه ی ما اصلاً متناسب نیست. با فرض تأسیس دانشگاه محض خاطر اهداف بشر دوستانه، باز دانشگاه شکل منطبق بر اهداف اسلامی منعقد و متولد نشده زیرا تمدن غربی ، انسان منهای دین، علم منهای اتصال به عالم بالا، جسم منهای روح ملکوتی، دنیای منهای دین و منهای آخرت را فرض کرده و برای آن طراحی کرده است… آن انگیزه ای که مدارس جدید و دانشگاه را در مملکت ما بوجود آورد چه بود؟  یک الگوی غربی یعنی پیشرفت علمی به شکل غربی آن ، مشوق اصلی بود… آن روزی که دانشگاه یا دانش جدید به مملکت ما می آمد، آنهایی که این کار را طراحی می کردند پیشروان این امر و تحلیل گران اصلی آن در کشور ما، متوجه این هم بودند که تأسیس این دانشگاه و ادامه ی کارش در جهت همان هدف های استعماری باشد…پس حرکت انقلاب ما، حرکت جامعه ما به سوی آن چنان هدف هایی است. آن هدف ها نمی تواند با یک سیستم دانشگاهی غربی به صورت صد در صد تأمین بشود… از اول انقلاب، دشمنان ما، روی دانشگاه ها بنا کردند به سرمایه گذاری کردن. آن چپ های دانشگاه که در این جا سنگر گرفته بودند ممکن است یک قشرشان واقعاً چپ بودند و چپ گرا، اما شک نداریم که بعضی از مهمترین نمودها و عناصر و جریان هایشان متصل بودند به جریان های آمریکایی و می خواستند دانشگاه را از دسترس انقلاب دور نگه دارند و کاری که در دانشگاه انجام گرفت… یک حرکت خوبی انجام گرفت و انقلاب فرهنگی به معنای خاص خودش از آن روز آغاز شد که حالا هم ادامه دارد و بایستی ادامه پیدا کند”[64].

پانزده سال پس از انقلاب و پاکسازی دانشگاه ها از استاتید دگراندیش، خامنه ای هنوز از وضعیت دانشگاه ها راضی نبود. او  به صراحت به دانشجویان می گوید غیر مذهبی ها نباید فرهنگ غلط خود را در دانشگاه ها ترویج کنند و در آنجا موثر باشند. چگونگی کار را در سخنرانی علنی بازگو نمی کند. بیان چگونگی کار به جلسات محرمانه با نیروهای اطلاعاتی- امنیتی واگذار می شود. می گوید:

“در دانشگاه، هنوز انگیزه‌های ضدّ دینی کم نیست…هنوز هم بعضی از دست‌اندرکاران و استادان هستند که نسبت به دین و احساسات و ایمان و انگیزه‌های دینی و انقلابی، مسأله دارند. اینها باید نتوانند در دانشگاه اثر بگذارند. من نمی ‌گویم چگونه . اما اینها باید نتوانند محیط دانشگاه را با افکار و انگیزه‌ها و احساسات غلط خودشان، تحت تأثیر قرار دهند؛ چون این امر، مایه‌ ی بدبختی ملت است. مایه‌ ی سلطه ‌ی بیگانگان است. مایه‌ ی ناقص ماندن زندگی یک ملت است. دانشگاه باید یک محیط دینی باشد”[65].

اسلامی کردن دانشگاه ها، از طریق تک ساحتی کردن نظام دانشگاهی و طرد و حذف دگراندیشی و دگرباشی صورت می گیرد.

3-2- دانشگاه زیر سلطه : دانشگاه در چه  شرایطی می تواند وظایف خود را انجام دهد؟ دانشگاه برای انجام کارکرد رهایی  بخش خود باید از سلطه دولت، ایدئولوژی، سرمایه و دین آزاد شود. دانشگاه تحت سیطره ی  دولت و ایدئولوژی و دین، نه می تواند کاشف و پاسدار حقیقت باشد ونه می تواند ناقد دولت و سنت ودین وفرهنگ و مردم باشد. پس از انقلاب ،زمامداران بنیادگرای حاکم بر ایران تمام کوشش خود را مصروف نابودی استقلال  دانشگاه کردند. آنها پس از تعطیل کردن دانشگاه ها به نام انقلاب فرهنگی،از  روش های زیر استفاده کردند تا دانشگاه ها را به زیر سلطه ی  دولت و ایدئولوژی در آورند.  این سودا اگر چه صدمات فراوانی بر جامعه علمی ایران وارد آورد، ولی چیزی جز شکست نصیب آنها نکرد.

1-3-2- پروژه انقلاب فرهنگی : با انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل و دگراندیشان و دگرباشان از دانشگاه اخراج گردیدند. آقای خمینی در فرمان نوروز 59 از استقلال دانشگاه سخن گفت. اما منظور وی اخراج مخالفان و اسلامی کردن دانشگاه بود، نه استقلال دانشگاه از سیطره ی دولت و دین.  نهاد دانشگاه ،مثل هر نهاد دیگری،خنثی و ظرف خالی نیست که هر چیزی در آن ریخته شود. این نهاد ،دارای هویتی از آن خود است ، که به هر جا وارد شود، فرایند مدرنیزاسیون- با همه ی تناقض ها و تضادها- را تسهیل خواهد کرد. هر قدر این نهاد از دگراندیشان و دگرباشان پاکسازی شود، تأثیر چشم گیری در ساختار و کارکرد این نهاد نخواهد داشت. هر استادی(هر قدر خودی، هرقدرمومن، هر قدر وابسته) را به زور دولت وارد دانشگاه کنند، قادر به دگرگونی این نهاد نخواهند شد. برای اینکه این نهاد برساخته شده تا علوم تجربی طبیعی و علوم تجربی انسانی جدید در آن تدریس شود. اگر چه این علوم برساخته ی غربیان است،اما غربی نیست. این علوم سکولارند، چون پس از گردآوری، که در آن مقام فرهنگ و ایدئولوژی و دین و هر چیز دیگری دخالت دارد،به داوری “تجربه” سپرده می شوند که معیاری غیر دینی است.

اساتید و دانشجویان ، همان لباسی را می پوشند ، که غربیان می پوشند. همان نوع غذاهایی را می خورند که دیگران می خورند. به همان شیوه ای غذا می خورند، که غربیان می خورند. از همان وسائلی (میز و صندلی، کتابخانه، کامپیوتر،موبایل، اینترنت و…) استفاده می کنند ، که غربیان استفاده می کنند. کلاس ها را به همان شیوه هایی اداره می کنند ، که غربیان اداره می کنند. اینها یک سبک زندگی ویژه است. این سبک زندگی گرچه تعارضی با دین ندارد، ولی دینی هم نیست. نظام ارزشی رژیم را پاس نمی دارد.برای همین است که با گذشت 30 سال از انقلاب، زمامداران  بنیادگرای حاکم بر ایران ،همچنان از سکولار و غرب زده بودن دانشگاهها سخن می گویند. تنها چاره ی این بی چاره گی، تعطیل کردن نهاد دانشگاه است. اما مسئله این است که حوزه های علمیه ی دینی هم به سرعت به دنبال این سبک زندگی مدرن اند. آنها هم مانند مورمون ها زندگی نمی کنند، بلکه از هواپیما،اتومبیل، موبایل، لپ تاپ،ایمیل،اینترنت، وبلاگ، سایت،ماهواره و میز و صندلی  استفاده می کنند. این کجا، و سبک زندگی زاهدانه ی گذشتگان کجا؟

2-3-2- پروژه اسلامی کردن علم : یکی از مهمترین اهداف انقلاب فرهنگی، اسلامی شدن معرفت بود.برای این منظور دفتر همکاری حوزه و دانشگاه در شهر قم ، زیر نظر آیت الله محمد تقی مصباح یزدی،  تأسیس شد.  سودای اولیه ناظر به تمام علوم بود .اما رفته رفته از ادعای تولید علوم  طبیعی تجربی اسلامی صرفنظر شد ، ولی پروژه ی تولید علوم اجتماعی اسلامی با جد یت تمام دنبال شد. این پروژه هیچ دستاوردی نداشت ، چون علوم اجتماعی اسلامی فاقد معناست. حتی چیزی به نام فلسفه ی اسلامی وجود ندارد.“فلسفه ی فیلسوفان مسلمان” محصول عدول از کتاب وسنت است. فلسفه یعنی تبعیت صرف از استدلال. علوم اجتماعی تجربی در مقام گردآوری (Context of discovery) متأثر از فرهنگ، ایدئولوژی،سیاق و محیط  و نفسانیات اند، اما در مقام داوری(Context of Justification)،تجربه داور نظریه ها و تئوری هاست، و این همان معیار عینیت بخش به علم است. از این رو، اگر مسلمان ها بخواهند علوم اجتماعی تجربی برسازند،تجربه داور مدعیات آنها خواهد بود، نه کتاب و سنت. کار دین، معنابخشی به زندگی  و پرورش انسان اخلاقی- معنوی است،نه  برساختن نظریه های تعلیل کننده و تبیین گرتجربی. این سودای ناممکن را باید کنار نهاد.

اگر چه پروژه اسلامی کردن علوم تماماً شکست خورد،اما در متون درسی هر چیزی که با اسلام ناسازگار تلقی شود، ممنوع است. سالها صرف وقت و هدر دادن بودجه ی فراوان توسط دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، هیچ دستاوردی نداشت. تدریس  چند واحد معارف اسلامی اجباری به اضافه وصیت نامه آیت الله خمینی بخشی از پروژه اسلامی کردن دانشگاه است. از سوی دیگر،دولت تمام  متون تاریخی راً ایدئولوژیک کرده و ، به تعبیر مارکس ،”آگاهی کاذب” را به نام تاریخ به خورد دانشجویان می دهد. به عنوان مثال،به تاریخ معاصر ایران،خصوصاً تاریخ انقلاب، بنگرید که تمام چهره های موثر که مقبول رژیم نیست را از تاریخ حذف کرده و انقلاب را صرفاً محصول فعالیت های روحانیت، آنهم روحانیتی که مورد تأئید رهبر فعلی باشد،نشان می دهند. شریعتی وبازرگان وآیت الله منتظری در این تاریخ حضور ندارند، چه رسد به گروه های چپ و جبهه ملی.  آقای خمینی آغاز گر این رویکرد در حاکمیت بود. در دوم مهر ماه 1358طی مصاحبه ای با اوریانا فالاچی گفت :

“هیچ کدام از آنها [چپ ها ] مبارزه و رنج نکشیدند ، حتی آنها به خاطر اهداف خودشان از رنج خلق ما بهره برداری می کردند … هیچ سهمی نداشته اند ، در هیچ جهتی در خدمت انقلاب نبودند. .. هیچ تأثیری بر انقلاب نداشتند … زاده شده و پشتیبانی شده آمریکایی ها  هستند … مردم  برای  اسلام مبارزه کردند”.

3-3-2- ایجاد دفاتر نمایندگی ولی فقیه : این دفاتر نقشی کلیدی در کنترل دانشگاهها دارند. اولاً هیات سه نفره مرکب از نماینده وزیر ، رئیس دانشگاه و نماینده ولی فقیه بر فعالیت کلیه ی تشکل ها ی دانشجویی نظارت دارند و تشکل های غیر مطیع را منحل اعلام می کنند. ثانیاً:نماینده ی ولی فقیه عضو شورای فرهنگی دانشگاه است که  تمام برنامه های فرهنگی –سیاسی دانشگاه با مجوز آنها برگزار می شود. ثالثاً:نهاد نمایندگی ولی فقیه مستقیماً اقدام به فعالیت های سیاسی- ایدئولوژیک- تبلیغاتی می کند و دانشگاه و علم را به تبلیغات تقلیل داده است.

4-3-2- وارد کردن سهمیه ای خودیها براساس معیارهای غیرعلمی به دانشگاهها : بسیاری از دانشجویانی که با رتبه های خوب در کنکور قبول می شوند،در گزینش،به دلیل دگراندیشی و دگرباشی رد و از امکان تحصیلات عا لیه محروم می شوند.از سوی دیگر رقابت در کنکور به شدت ظالمانه است. انواع سهمیه برای گروه های مختلف(خانواده شهداء، سهمیه رزمندگان، سهمیه فرزندان و همسران جانبازان، سهمیه بسیجیان،سهمیه عضویت در گردانهای عاشورا و…)  در نظر گرفته شده است.

 5-3-2- ایجاد پایگاه های بسیج در دانشگاه ها : تنها نقش بسیج در دانشگاهها ، سرکوب دگراندیشی و دگرباشی است. بسیاری از اینان صرفاً به دلیل عضویت در بسیج توانسته اند وارد دانشگاه شوند. ادامه ی فعالیت در بسیج  دانشجویی  ، مزایای قانونی و غیر قانونی فراوانی برای آنان بدنبال می آورد. آنها چشمان ناظر رژیم در دانشگاه هستند . بسیج اساتید هم مهمان نقشی را بازی می کند که بسیج دانشجویی در حال انجام آن است.

6-3-2-  دولتی کردن تمام عیار ساختار دانشگاه : دولتی بودن دانشگاه ها صرفاً به معنای دریافت بودجه از دولت نیست. تمامی روسأ و مدیران دانشگاهها توسط دولت انتخاب می شوند. دانشگاه در چنین شرایطی نمی تواند به رسا لت حرفه ای ورهایی بخش خود عمل نماید. استقلال دانشگاه، یکی از مهمترین اهداف دموکراسی خواهانه است. انتخاب روسای دانشگاه ها و دانشکده ها و گروه ها به وسیله دانشگاهیان ، شرط لازم استقلال دانشگاه است. عدم دخالت دولت در متون و محتوای آنچه درس داده می شود ، پیش شرط دیگر استقلال دانشگاه است.نهادهایی چون بسج دانشجویی و دفتر نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها باید برچیده شوند.

7-3-2- شورای عالی انقلاب فرهنگی : اعضای این شورا به وسیله علی خامنه ای منصوب می شوند. مطابق رأی تفسیری شورای نگهبان، مصوبات این شورا جنبه ی قانونی دارد و نمایندگان مجلس نمی توانند با قانونگذاری مصوبات آن شورا را لغو کنند. به عنوان مثال، مجلس ششم به دنبال آن بود که تعیین روسای دانشگاه ها را به اساتید دانشگاه ها محول کند. شورای نگهبان این امر را دخالت در کار رهبری به شمار آورد و رد کرد، چون شورای عالی انقلاب فرهنگی یکی از نهادهای زیر نظر رهبری است.

 

پاورقی ها:

60- دیدار جمعی از نخبگان علمی و دانشجویان دانشگاه‏ها ، 7//7//1387.

61- پاسخ به پرسش های کارشناسان روابط عمومی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، تیرماه 1364.

62- پاسخ به پرسش های کارشناسان روابط عمومی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، تیرماه 1364.

63- سخنرانی به مناسبت نخستین سالگرد تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، 16/9/1364.

64- سخنرانی به مناسبت نخستین سالگرد تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، 16/9/1364.

65-  سخنرانی در دیدار با دانشجویان، 24/ 9/ 1372.