بیست و پنجم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت شاید بدون اغراق یکی از تاریخیترین روزها در مبارزات سیاسی مردم ایران باشد. در مورد این روز بسیار نوشته شده و بسیار تحلیل به قلم در آمده است و اکنون جای آن نیست. آنچه محل و شاید صادقانهتر بگویم هیجان و انگیزهی این یادداشت شده است، نه بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت و نه روز عاشورا و نه روز قدس و نه روز موعود ۲۲ بهمن هزار و سیصد و هشتاد و هشت، بلکه تنها لذت شیرینی یک لحظه تصور کردن دوبارهی روز بیست و پنج خرداد هزار و سیصد و هشتاد وهشت در، بیست و پنجم بهمنماه ۱۳۸۹ میباشد.
از بیست و پنج خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت تا به امروز، جنبش سبز مردم ایران مراحل زیادی را پشت سر گذشته و فراز و فرود گوناگونی را تجربه کرده است. در این میان بیشترین انتقادها به میرحسین و و کروبی بودهاست که اکثر این انتقادها مبنی بر فرصتسوزیهای این دو رهبر نمادین جنبش بوده است. اکنون اما در بهترین موقعیت ممکن و با بهترین شیوهی ممکن این دو رهبر جنبش سبز از خود و برای مردم واکنشی زیبا نشان دادهاند که از دید من امکان و پتانسیل این را دارد که یک بار دیگر جنبش سبز و خاموش شدهی ایران را زنده و برپا کند و حتا آن را وارد مراحل جدید نماید. در زیر به این دلایل و امکانات به اختصار میپردازم.
اصلیترین و بارزترین دلیل و احتمالا نزدیک به ذهنترین دلیل در این میانه، جنبش کشورهای عربی در منطقه علیه دیکتاتورهای کشورهایشان است، که شباهتهای ظاهری دلایل این جنبشها و حتا گاه شکل و رنگ و لعاب خیابانها و اتفاقات رویداده در این کشورها به نوعی همهی فعالان عادی و غیر عادی این جنبش را تحت تاثیر قرار داد و انگار دوست داشتند خود بار دیگر در خیابان بودند و یا با دیدن تصویرهای جنبش انگار خود را در خیابان میدیدند و روزهای شیرین و تلخ خود را در جنبش به یاد میآوردند. اینچنین فضایی تقریبا آن هیجانی است که هر جنبشی نیاز دارد. فراموش نکنیم که به جز جنبه های عقلانی و مدیریت و مهندسی انسانی، بخشی از انرژی اصلی و واقعی انرژی یک جنبش سیاسی و خیابانی به ویژه بار هیجانی و عاطفی است که در دلها و سرهای شرکت کنندگان میجوشد؛ در واقع این جوشش هیجانی است که مردم را به خیابانها میکشاند. اکنون این بار هیجانی اگرچه نه آنچنان، بلکه به سطح قابل توجهی رسیده است. از سوی دیگر در همین مدت بارها مطرح شده که چرا موسوی و کروبی مثل سران جنبشهای کشورهای عربی و یا اصلا به عنوان سران جنبش سبز ایران از این فرصت به دست آمده استفاده نمیکنند.
دومین دلیلی که میتواند امکان خوبی باشد برای بیداری دوبارهی جنبش، تغییر وضع اقتصادی ایران است. طرح برداشتن یارانهها و و هدفمند کردن آن و فشار زایدالوصف اقتصادی که بر مردم در حال وارد شدن است و در این مدت هم سکوت همراه با بهت مردم را به همراه داشته، دومین عاملی است که میتواند خشم فروخوردهی مردم را از این فشاری که به نوعی با قلدر مآبی بر مردم وارد آمد بیرون دهد؛یادمان باشد قبل از اجرای طرح تمام تهدیدها را مبنی براینکه “با کسانی که بخواهند به نام اعتراض به طرح هدفمندی یارانهها فتنهی سال گذشته را ادامه و یا زنده کنند، به شدت برخورد قاطع خواهد شد” و یا اینکه “نیروهای بسیج و انتظامی در آمادگی کامل برای مقابله با آشوبگران احتمالی در مخالفت با طرح هدفمندکردن یارانهها را دارد”. این گونه تهدیدها و فضای ارعاب بعدی که ایجاد شد و بازداشت فوری منتقد شب اول طرح هدفمند کردن یارانهها، یعنی فریبرز رییس دانا، به مردم نشان داد که واقعا حکومت شمشیر را از رو بسته است. چنین بود که بغض مخالفت و فشار مردم به خاطر این شمشیر آختهی حکومت فرود خورده شد و اکنون بهترین فرصت است که این بغض بیرون بریزد.
سومین نکته افزایش بی حد و حصر اعدامهاست. درواقع اعدامها اگر چه از بعد از جنبش سبز متاسفانه روند روبه افزایشی گرفت، اما دقیقا بعد از فروکش کردن جنبش و نیز بعد از اجرایی شدن طرح هدفمند کردن یارانهها، انگار و به تحلیلی درست به قصد ارعاب و ایجاد وحشت در میان تودهی مردم، روند افزایشی غیر قابل باور و حشتنناکی یافته است، تا جایی که شیرین عبادی نیزدر مصاحبه ای این شیوهی اعدامهای بی حد و حصر را یادآور دههی شصت نامید و اذعان کرد جز در آن دوره در هیچ بازهی زمانی دیگری تا این حد آمار اعدام بی حد و حصر نداشتهایم. این اعدامها که از میان زندانیان سیاسی و نیز آمارهای اعدام فلهای که در زندانهای گمنام و از میان متهمان گمنامتر به نام متهمان مواد مخدر و مفسدان اجتماعی شکل میگیرد، برای مردم عادی یک معنا دارد و آن اینکه حکومت توان اجرایی کردن احکام اعدام به شکل بیست و سی نفره هم دارد و این یعنی اعدامهای گروهی برای حکومت کاری ندارد. به نظر من حکومت خود نیز در پی آن است که همین معنا را به مردم القا کند. این موج اعدامها بار عاطفی و اعتراضی مردم را بسیار برانگیخته است به ویژه که در این میان یکی از اعدامی ها از میان شرکت کنندگان تظاهرات عاشورا بود. حتا اگر بعدها معلوم شده باشد این خانم در گذشته جرایم دیگری نیز مرتکب شده است.
اما اصلی ترین نکته و با اهمیت ترین مسئله همین فراخوان موسوی و کروبی است. کمتر پیش میآید رهبران یک جنبش دقیقا و منطبق با خواستههای مردم و اعضای جنبش حرکت کنند و همان عملی را انجام بدهند که دقیقا مردم میخواهند. به نظرمی رسد با توجه به شرایط منطقه و فضای پیش آمده که در بندهای مذکور اشاره کردم، مردم و فعالان جنبش سبز ایران دقیقا انتظار داشتند که موسوی و کروبی فعالیت مثبتی از خود نشان دهند؛ آنهم فعالیت و حرکتی که فراتر از بیانیهی محکومیت و اینها باشد. این کار موسوی و کروبی دقیقا همانکاری بود که انتظار می رفت. آنها دقیقا فراخوان راهپیماییای دادهاند که مهم نیست مجوز داده شود یا نه، چون در این دعوت به راه پیمایی دو نکتهی هوشمندانه نهفته است. اول اینکه دقیقا در روزی و تاریخی است که برای همگان یادآور همان روز تاریخی بیست و پنج خرداد است که جمعیتی بیش از سه میلیون نفر به خیابان آمدند. از سوی دیگر در این دعوت به راهپیمایی یک نکته ی دیگر نهفته است. این نکتهی ظریف این است که موسوی و کروبی گرچه قبل از ۲۲ بهمن این درخواست را ارائه دادهاند، اما تاریخ درخواست راهپیمایی را برای روزی در بعد از آن تاریخ دادهاند. این تاریخ مشخص شده از سوی موسوی و کروبی در واقع دو پیغام دارد. اولیش این است که به مردم اطلاع دادهاند که نمیخواهند مردم را به یک راهپیمایی دولتی دعوت کنند و همچنین این روز با توجه به تاریخش، یادآوری همان حماسهی ۲۵ خرداد است. اکنون آنها بعد از ۶۰۸ روز به مردم یادآوری کردهاند که آنها حماسهی ۲۵ خرداد را از یاد نبردهاند و باشد که مردم نیز از یاد نبرند. این درخواست برای همهی منتقدان موسوی و کروبی نیزکه این همه انتقاد به موسوی و کروبی داشتند که در مواقع مشخص همراه خواستههای مردم و فضای سیاسی ایران و منطقه نیستند، این پیام را دارد که اکنون آنان همراهاند و ما نیز باید همراه شویم و آن سرود آشنا را سر داد که “ همراه شو عزیز”.