۶۳ ترانه عاشقانه شمس لنگرودی

نویسنده
رها حسینی

» مانلی/ ۶۳ ترانه عاشقانه

ساده‌نویسی در شعر، مخالفان و موافقان پر و پا قرصی دارد، آنقدر که هر یک به انکار دیگری برمی‌خیزند. مخالفانش آن را ساده‌لوحانه و انحراف از شعر توصیف می‌کنند و موافقان‌ بر مفهوم و معنای شعر تاکید کرده و بر این باورند که تفاوت زیادی میان ساده‌نویسی و ساده‌لوحی است. ساده‌نویسی اما فارغ از همه‌ی این بحث‌ها، به زندگی خود ادامه می‌دهد. شکلی از شعر که سال‌ها پیش و در گفت‌وگوی محمد شمس لنگرودی با روزنامه‌ی ایران، بنیان گذاشته شد؛ وقتی که اعلام کرد “دیگر نمی‌خواهم شاعر نخبگان باشم”. او البته بارها بر تفاوت میان ساده‌نویسی و ساده‌لوحی صحه گذاشته و در این گذار، حافظ و سعدی را شاهد مثال آورده است.

این شاعر مطرح ایران که کتاب‌های پرشماری را در کارنامه‌ی خود ثبت کرده است، درمیانه‌ی سال ۹۲، دو مجموعه جدید را روانه‌ی بازار شعر کرد؛ “تعادل روز بر انگشتم” و “و عجیب که شمس‌ام می‌خوانند”، کتاب‌هایی که از سوی انتشارات نگاه در نمایشگاه کتاب امسال ارائه خواهند شد. او که شعر را امری آگاهانه اما ناخودآگاه می‌داند،  و در سال‌های اخیر اغلب شعرهای کوتاه سروده است، در مجموعه شعر جدید خود “و عجیب که شمس‌ام می‌خوانند” با ۶۳ ترانه‌ی عاشقانه، مخاطب را پذیرایی می‌کند، شعرهایی که به گفته خودش، “کمی به شعرهای دلخواهش نزدیک‌ شده‌اند”.

 

 

شعرهای این کتاب که با شماره‌های ۱ تا ۶۳ نامگذاری شده‌اند، همچون شعرهای پیشین این شاعر برجسته‌ی ایران، با زبانی ساده نوشته شده‌اند، زبانی که در عین حال از صنعت‌های ادبی گذشتگان از قبیل ایهام، تلمیح، استعاره و… بهره می‌گیرد و ردپایی از اسطوره‌ها نیز در آن دیده می‌شود. او که در این مجموعه، سراغ مونولوگ هم رفته تا تنهایی‌اش را بیشتر به رخ بکشد، مثل همیشه از همه‌ی ناملایمات و سختی‌ها به عاشقانه پناه می‌برد.

از دیگر ویژگی‌های کتاب اخیر شمس؛ “و عجیب که شمس‌ام می‌خوانند” بهره‌گیری از کلمه‌های مدرن در کنار کلمه‌های قدیمی‌ است، چراکه شاعر بی‌محابا، کلمه‌هایی همچون “هواپیما” و “برودت” را در این مجموعه به کار برده و چنان ساده و روان کلمه‌ها را در کنار هم می‌چیند که معنایی پیچیده و عمیق به ذهن متبادر می‌کند.

محمد شمس لنگرودی ۱۱ فروردین ۱۳۳۰ در لنگرود چشم گشود. بیست ساله بود که سرودن شعر را آغاز کرد و با آنکه دیپلم ریاضی داشت، پا در راهی گذاشت که تا به امروز ادامه داشته است. از او تاکنون نزدیک به بیست مجموعه شعر، یک رمان و چندین اثر تحقیقی در حوزه‌ی شعر و ادبیات منتشر شده است.

 

چند شعر از کتاب “و عجیب که شمس‌ام می‌خوانند”:

من

انسان نخستین‌ام

تو

روحی که عبور می‌کند

با دسته گلی از لبخند

من

لرزان برپا

تو

جویبار نقره که در جانم نشت کردی

در سینه تلخم راه می‌رود

اندوهی که نمی‌دانم نامش چیست

در سینه تلخم راه می‌رود

به سپیدی صبحم سلام می‌کند.

بادهای شب

که از پر زخم‌ها می‌وزید

مرا می‌بردند

اگر که هوایت بغلم نمی‌کرد

به سپیده امروزم نمی‌داد

صغحه ۲۶

انگشتری‌ات را بدزد

با سربازان کاغذیم هجوم می‌آوریم

و تو را، در کلماتم می‌پیچیم و به میهن خود می‌بریم.

سرزمینم

بی‌بام، بی‌حصار، بی‌پنجره، بی‌روشنایی است

و خرس‌ها و پنگوئن‌ها

می‌آیند و صبحانه‌شان را

از یخپاره‌های خانه من می‌برند.

انگشتری‌ات را بدزد

در گرم کردن زندگی- ما

به تصمیم شعله آتش‌ات محتاجیم

دوستت دارم

دریاچه‌یی ز نمک می‌خواهم

که بر اندوهم بیارم.

مدام

عصای خیال است

بر کاغذ سردم راه می‌آورد

و نشان قدم‌هایت را

در برفم می‌نگارد.

دوستت دارم

و تو پیشم نیستی.