از تبعید بازگشته است؛ از ایذه، زادگاه اش که ۲ سال گذشته تبعیدگاه او بوده اما می گوید نه آزادی و رهایی را حس می کند و نه به آن باوردارد. احمدرضا احمدپور، جانباز شیمیایی جنگ ایران و عراق، محقق حوزه، عضو جبهه مشارکت و نویسنده وبلاگ “پژواک خاموش”؛ روحانی ای که خلع لباس شده و حکم عجیب ممنوع الخروجی از ایران به مدت 84 سال را دارد.
او یکبار در سال ۸۸ و بار دیگر در سال ۹۰ بازداشت و به زندان،تبعید،ممنوع الخروجی، خلع لباس و لغو امتیازات علمی و. . محکوم شد. در تبعید بارها تهدید به مرگ شد و… اما می گوید از هیچ تلاشی برای تغییر شرایط موجود و بهتر شدن وضعیت کشور کوتاهی نخواهد کرد.
سراغ احمدرضا احمدپور رفته ام چند روز پس از بازگشت از تبعید تا از او درباره زندگی در تبعید سوال کنم و آنچه پشت سر گذاشته، از سختی های تبعید و احکام و پرونده های او.
آقای احمدپور الان وضعیت حکم و پرونده شما به چه صورتی است برخی سایت ها نوشته اند شما را از تبعید به مرخصی اجباری فرستاده اند. تبعید شما چه زمانی تمام می شود؟
مرخصی اجباری به زمان زندان و ایام اعتصاب غذا بر می گردد که یکی دو مورد در قم و نیز خرم آباد جبرا مرا به مرخصی فرستادند تا اعتصابم را بشکنند و بی اثر کنند، اما الان مرخصی اجباری نبوده بلکه در نامه دادستان ویژه روحانیت اهواز خطاب به کلانتری مربوطه آمده است: “نامبرده از یوم جاری به مرخصی پایان اقامت اجباری اعزام و النهایه آزاد میباشد”. که منظور از مرخصی پایان اقامت اجباری بوده، نه مرخصی اجباری و منظور از اقامت اجباری در واقع همان تبعید به شهرستان ایذه بوده. پرونده من در واقع مربوط به دوبار بازداشتی منجر به حبس و چندبار احضار است که مجموعا در هم ادغام شده و اصل آن در دستگاه ویژه روحانیت قم و احتمالا تهران قرار دارد که تجمیعا به ۴ سال حبس و ۱۰ سال تبعید و انواع مجازات و محرومیت های دیگر صرفا به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و نشر اکاذیب بقصد تشویش اذهان عمومی محکوم شده ام. سپس با استناد به همین اتهامات جرم هتک حیثیت روحانیت را تراشیده و خلاف قانون جاری و ساری کشور کرده اند و به خلع لباس و موارد دیگر محکوم شدم. پایان تبعیدم هم ۱۰ تیرماه سال جاری است؛ حدودا ۲۰ روز دیگر.
شما سه سال زندان و بلافاصله ۲ سال تبعید را پشت سر گذاشته اید، حالا که به خانه بازگشته اید چه حسی دارید؟
بله زندان بودم و دوران زندان ام را هم در تبعید گذراندم. در واقع بیش از دوسال از حبسم را در تبعید گذراندم در حالی که محل قانونی اقامت من شهرستان قم بوده و هست. همه آنهایی که با قوانین و علم حقوق آشنایی دارند می دانند که طبق همه قوانین مطرح در دنیا از جمله قوانین جمهوری اسلامی هیچ کس را نمیتوان دوبار بابت یک موضوع محاکمه کرد ولی دستگاه ویژه روحانیت هم مجازات حبس اینجانب را که به خاطر نوشتن نامه به سازمان ملل بود؛ دوبار حکم داده که شرحش در سایت شخصی ام پژواک خاموش موجود است. بیش از دوسال از مجازات حبس غیر قانونی را در تبعید و در دو استان خوزستان و لرستان اعمال و اجرا کردند بنابراین مدت دوسال تبعید بلکه بیشتر را حین مجازات حبس گذراندم و پس از حبس، تبعید تکرار و کاملا غیرقانونی بوده و دستگاه ویژه روحانیت و آمران اصلی آن علاوه بر مدیونی بابت کل مجازات چندگانه، بابت این تبعید دوباره هم کاملا ضامن اند.
دوران تبعید راچگونه سپری کردید؟
تجربه تبعید من به خاطرات تلخ و شیرین دوران تبعید خلاصه می شود؛ دوره ای که در آن بارها تهدید شدم؛ از مخالفت های توماری برخی طلاب جوان ایذه خطاب به امام جمعه و تهدید به برخورد در ابتدای دوره تبعید گرفته تا دست کاری ترمز و سیستم ایمنی ماشینم که منجربه واژگونی آن شد، اما پس از تعمیر کامل آن را تخریب مجدد کردند و یا بستن خروجی لوله بخاری (چندبار در زمستانهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴) که در صورت متوجه نشدن منجر به مرگ حتمی ام می شدو تشکیل جلسه شورای تامین امنیت برای برخورد با من به درخواست فرمانده نیروی انتظامی ایذه. خاطرات شیرین بیشتر مربوط می شد به انس گرفتن با طبیعت و باران و رودخانه کارون و رشته کوههای زیبای زاگرس.
برخورد مردم با شما چگونه بود؟در آن روزها چه کاری می کردید؟
برخورد مردم در شرایط عادی بعنوان یک فرد غیر تبعیدی، برخوردی معمولی و متناسب با سطح فرهنگ بومی و موجود بود اما بعنوان یک تبعیدی، برخوردی پرهیزگارانه بود؛ پرهیزی نشات گرفته از ترسی خیالی و مزمن و افراطی نسبت به حاکمیت. به مین خاطر هم چندان ارتباط سیاسی و فکری در این شهر ایجاد نگردید و بیشتر وقت خود را با مطالعه،پرورش گیاهان و درختان خاص در محیط خانه اجاره ای گذراندم. البته تا حدودی بصورت ناشناس در پارک ها و میادین و تفریحگاه ها ارتباط گیری می کردم و بیشتر سعی بر فعالیت آگاهی بخشی و فرهنگی داشتم و در موردی توفیق فعالیت در امور خیریه نیز پیدا کردم.
امکان خروج از شهر داشتید؟ هر روز باید امضا می دادید؟
در مورد نحوه اقامت اجباری باید عرض کنم که مطابق دستورالعمل دستگاه ویژه روحانیت خوزستان (اهواز) هفته ای یکبار باید به کلانتری موردنظر در ایذه مراجعه می کردم و انگشت حضور و غیاب می زدم. در ایذه پس از تقریبا ۶ ماه سرگردانی و مهمانی، خانه ای مستقل اجاره کردم و تا پایان دو سال دوره تبعید در آن زندگی می کردم. در خصوص خروج از شهر مانعی نبود به همین خاطر در طول هفته و بخصوص در فصول پاییز،زمستان و ایام نوروز زیاد به روستاهای اطراف و مناطق کوهستانی و یا کنار رودخانه های حومه ایذه می رفتم.
از تهران یا قم یا مرکز استان محل تبعید (خوزستان) دوستان همفکر و فعالان سیاسی شما به شما سر می زدند؟
خیر متاسفانه چنین سعادتی نصیب من نشد جز در دو مورد، یکی آقای محمد نوری زاد بود که در سال اول تبعیدم در سفر صلح و دوستی اش به خوزستان، سفری چندساعته به ایذه داشت و به منزل من هم آمد که بار دیگر توفیق زیارت ایشان از نزدیک برایم فراهم شد. و یکی از دوستان ساکن اهواز که از نیکان روزگار است تقریبا هر چندوقت به من سر می زد که موجبات زحمت زیادی را برای ایشان ایجاد کردم؛ امیدوارم توفیق جبران زحمات و نیکی های ایشان را داشته باشم. همچنین چون تا اسفند سال ۹۳ مرخصی نمی دادند خانواده سختی راه دور و دراز را برجان می خریدند و به من سر می زدند بخصوص همسر گرانقدرم که نقش اساسی در تقویت روحیه و آرامش فکری من ایفا کردند.
اشاره کردید به خانواده، دوران تبعید شما برای خانواده شما چگونه سپری شد؟
طبیعتا دوره تبعید هم مثل دوران حبس برای خانواده دردناک و سخت بوده. تصور کنید ۶ سال مرد خانه را از خانواده ای بگیرند و از طریق حبس و تبعید مرد خانه، خانواده و بخصوص فرزندان را از رابطه عاطفی و حتی تامین معاش محروم کنند. خانواده ای که مرد خانه اش حضور نداشته باشند طبعا مشکلات و پیامدهای خاص خودش را دارد اما خوشبختانه خانواده من با توجه به همراهی و همدلی و همفکری با من و درک شرایط موجود با تحمل همه مشقت های موجود کانون گرم خانواده مان را حفظ کرده و توانسته اند آسیب ها را به حداقل برسانند گرچه تنها چند روزی نیست که فرزند کوچکم ارشیا دارد معنای پدر را درک می کند. همه آسیب دیدیم اما چون برای دفاع از حق و حقوق ملت و کشور بوده پشیمان نیستیم و با انگیزه قوی درد و رنج ها را پشت سر گذاشتیم و هنوز هم آماده تحمل مشقت ها هستیم. در واقع تحمل درد و رنج در مسیر اعتلای کشور و ملت برای همه ما به یک ارزش تبدیل شده است.
زندگی در تبعید یعنی چی آقای احمدپور، حالا که بازگشته اید وقتی نگاه می کنید چه تعریفی دارید؟
تبعید در واقع دور کردن و محروم کردن متهم از محل اقامت قانونی به مکانی دور و اقامت اجباری است بطوریکه منجر به محرومیت از امتیازهایی شود که باید متهم داشته باشد. در مورد نوع سیاسی اش این معنا را دارد که فرد سیاسی را از منابع خبری و تشکیلاتی و نیز از تریبون ها دور کنند تا نه تنها از شنیدن صدایش ممانعت به عمل آید که خود نیز از شنیدن صداهای دیگر و دریافت اخبار محروم گردد تا در دوری از خانواده و لمس محرومیت های بیشتر بی اثر شده و با دچار شدن به نوستالژی تلخ و تراژدی، گرفتار نوعی افسردگی پیشرفته و مخرب شود. در واقع تبعید و تحریمِ فعال سیاسی و منتقد، به جهت تخریب اندیشه، هویت و اثرگذاری فرد در جامعه است یعنی قطع رابطه ی طبیعی او با مردم و دیگر فعالان سیاسی موافق یا حتی مخالف جهت بی اثر کردن اندیشه یا فعالیت فرد تبعیدی! به تعبیر خیلی ساده تر زندگی در تبعید از نظر حاکمیت یعنی به فراموشی سپردن متهم سیاسی که رفت و آمدهای سیاسی با وی، بخصوص از مرکز و محل اقامت قانونی وی میتواند در خنثی سازی فراموشی او کمک شایانی داشته باشد، اما متاسفانه به همان میز که هواداران رقیب برای فشار و تخریب روحیه فرد تبعیدی سیاسی برنامه دارند موافقان و همسویان ندارند. این را اضافه کنم که با توجه به تکنولوژی امروز بشر، دیگر نمی توان صداها را خفه کرد و افراد را به باد فراموشی کامل سپرد. هر چند فردی چون من به خاطر همان ترس مزمن و محافظه کاری افراطی شهروندان تقریبا در زادگاه خودم تنها و غریب بودم.
در واقع شما به زادگاه خود تبعید شده بودید؟
بله تبعیدگاه من در واقع زادگاه من بود و شناخت خوبی از آنجا داشتم. می شودگفت فکری که در پایان تبعید نسبت به تبعیدگاه داشتم چندان با تصورم از پیش از تبعید تفاوت نداشت جز در شدت و حدت ویژگی های متصور. مثلا به لحاظ شناختی که داشتم می دانستم سیاسیون شهر بخصوص سیاسیون اصلاح طلب بخاطر محافظه کاری مفرط از من دوری خواهند کرد بهمین خاطر در ایام گذران زندان در فکر این بودم در دانشگاه و حوزه علمیه بتواتم با تدریس فعالیت کنم که به خاطر ممانعت دستگاه ویژه روحانیت و نیز دست های پنهان این امر میسور نشد و حتی در حد تشکیل کلاس های قرآنی و دینی فرهنگی و تبادل نظر هم راه بجایی نبردم و متوجه شدم که مردم منطقه بخاطر فقر اقتصادی و… بسیار رنجورتر از آنند که درگیر مسائل سیاسی و حتی اعتقادات دینی شوند. آنان سخت درگیر روزمرگی بودند و در عادت به “ترس از حاکمیت” چیزی کم نگذاشته بودند و البته به لحاظ ساختار و بافت اجتماعی ناخواسته تابع قدرت و ثروت! در کل به گمانم باید به داد مردمان شهرهایی چون ایذه که کم هم نیستند رسید.
شما علاوه بر زندان و تبعید محکومیت های دیگری هم دارید. ممکن است توضیح بدهید؟
بله درست است، دستگاه فوق امنیتی ویژه روحانیت 2 اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی از طریق نوشتن نامه به سازمان ملل را مصداق هتک حیثیت روحانیت از سوی من دانسته و علاوه بر مجازات حبس به مجازات خلع لباس روحانیت،قطع شهریه و سلب و لغو مناصب و مزایای طلبگی و مدارک علمی نیز محکومم کرد. البته به این مجازات چندگانه هم اکتفاء نکرد و تا اجرای حبس در تبعید و تبعید پس از حبس هم پیش رفتند! اما اصل این اتهام در واقع در مواردی است که فرد روحانی از لباس روحانیت سوء استفاده نماید و خلاف شئونات روحانی عمل کند به عبارتی این اتهام مربوط میشود به امور خلاف اخلاق و ادب و احیانا مسائل فساد مالی و اداری و بزه های اجتماعی که ممکن است توسط فرد روحانی صورت بگیرد. اما متاسفانه دستگاه فوق امنیتی و غیر قضایی ویژه روحانیت در واقع خلاف شئونات روحانیت از این اتهام مخصوص بزه غیر اخلاقی و فساد، سوء استفاده کرده و علیه منتقد سیاسی و حقوقی خود که من باشم بهره جسته است!
وقتی به شما گفتند حق ندارید لباس روحانیت بپوشید و خلع لباس تان کردند چی فکر کردید؟
در مورد لباس روحانیت چندان ناراحت نشدم چرا که امروزه این لباس را به یک پوشش دولتی و یونیفورم حکومتی تقلیل و تنزل داده اند وگرنه دلیلی نداشت که با حکم حکومتی آنرا از کسی بگیرند! خلع لباس بوسیله حکم دستگاه حکومتی با عمل کشف حجاب توسط رضاشاه هیچ تفاوتی ندارد به همین خاطر با لباس مردمی و عادی شاید هم بیشتر احساس راحتی و مردمی بودن می کنم، هر چند با توجه به سن و سال تقریبا ۵۰ ساله ام و گذر عمر مفیدم در تعلیم و تعلم حوزوی ادامه زندگی ممکن است برایم سخت تر باشد و از حیث تامین زندگی شاید دچار مشقاتی بشوم اما بخدا توکل می کنم و روزی رسان را خدا می دانم و در پی حرکت حتما برکت خواهد آمد. فراموش نمی کنم که امروزه عملکرد دخالتجویانه روحانیت حکومتی موجب شده تا آنقدری که انجمن های ترک اعتیاد موصوف به NA برای جوانان نجاتبخش و مفید و مورد اعتبار و اعتماد باشند صنف روحانیت چندان فایده و اعتباری در جامعه ندارد. آنقدر که مواد افیونی مواد مخدر و شرابهای الکلی و فیلم های سکس و جنایی در جامعه هوادار دارد به لطف صدور احکام و دخالت های نابجای حکومتی، سازمان روحانیت چنین هواداری و هواخواهی ندارد. البته فکر می کنم برتن داشتن لباس روحانیت توسط افراد مصلح و پاکدامن و اهل علم و تقوا می تواند تا حدودی به بازگشت ارزش و اعتبار این لباس در بین مردم کمک کند.
و حکم ممنوع الخروجی هم دارید ممکن است در این مورد توضیح بدهید که این حکم چقدر است و چطور؟
البته ممنوع الخروجی من در حکم نیامده اما طبق قانون جاری در کشور در مراحل تحقیقاتی پرونده در صورت احتمال و امکان خروج و فرار فرد از کشور دادگاه صالح میتواند تا شش ماه و در صورت لزوم تا دوبار تمدید، فرد را ممنوع الخروج کنند اما با کمال تعجب و خلاف عرف همه حکومت های مدرن و امروزی دنیا بنده را از ۲۶ /۱۰ / ۱۳۸۸ تا ۲۶/۱۰/۱۴۷۲ یعنی به مدت ۸۴ سال ممنوع الخروج کرده اند! و این اتفاق طی نامه ای از سوی دادسرای فوق امنیتی ویژه روحانیت کشور به دستگاه های ذیربط مربوط صادر و ابلاغ شده است.
قبل از این پرونده شما پرونده دیگری هم داشتید که به وبلاگ نویسی شما مرتبط بود؛ آن پرونده چه شد؟
در خصوص وبلاگ نویسی هم بله اینگونه است اما بازداشتی و محکومیت اول در سال ۱۳۸۸ به استناد وبلاگ نویسی و مصاحبه با رادیو و تلویزیون های بیگانه بوده که به یک سال حبس محکوم شدم، اما در بازداشتی دوم در تیرماه سال ۱۳۹۰ ابتدا بخاطر اقدام علیه امنیت ملی از طریق ارتباط ایمیلی با ضدانقلاب و منافقین بوده که بعلت برائت از این اتهام هم در سال ۸۸ و هم در سال ۱۳۹۰ به استناد یک دلیل و سند یعنی نوشتن نامه به سازمان ملل در زمان زندان در سال ۱۳۸۹ دوبار محاکمه شدم. یکبار حدود یک ماه پیش از بازداشتی دوم که تقریبا حکم برائت گرفته بودم و پس از بازداشت دوم و پس از آنکه از اتهام ارتباط ایمیلی بار دیگر تبرئه شدم مجددا به استناد همان نامه خطاب به دبیرکل سازمان ملل به سه سال دیگر ۱۰ سال تبعید و دیگر مجازات چندگانه محکوم و مجازات شدم.
آقای احمدپور شما جانباز شیمیایی هستید هیچ فکر می کردید با شما چنین برخوردهایی بکنند؟ بخصوص که همواره در برخورد با منتقدان از نام شهدا و جانبازان سواستفاده می کنند.
در خصوص سوابق حضور چند ساله من در جبهه ها و مجروحیت و جانبازی من هم به هیچ وجه در این دستگاه غیر قضایی لحاظ نشد و شدیدترین و بدترین برخورد و مجازات ممکن را در حق من و خانواده ام اعمال کردند و ثابت شد که همانطور که گفتید صرفا از اعتبار و سرمایه معنوی جانبازان و شهدا بهره برداری سیاسی می کنند. تاکید می کنم اگر احکام چندگانه ای را که برای من صادر شد در اختیار حقوق دانانی منصف جهت قضاوت قرار بدهند قطعا به برائت من و بیماری روانی و عقده گشایی حکم دهندگان و نیز ضعف حقوقی شدید آنان و ظلمی که بر من رفته است اذعان و اعتراف خواهند کرد.
حالا که از زندان و تبعید رهایی پیدا کردید چه برنامه ای برای آینده دارید ؟
البته همانطور که قبلا در اعلام خبر آزادی ام گفتم خیلی این آزادی و رهایی را نه حس می کنم و نه باور. دلائل هم مشخص است ۱- داشتن ۱۰۰ روز دیگر حبس تعلیقی به خاطر نوشتن نامه به رهبر ۲- گرفتن فرصت های خوب زندگی از من توسط احکام صادره مثل ممنوع الخروجی ۸۴ ساله ۳- خلع لباس و ۴- لغو امتیازات علمی و تحصیلی ۵- و از همه مهمتر وجود سایه سنگین تعقیب کنندگانی که مدام ردپا ها را چون گرگ بو می کشند و ادامه زندگی را نه تنها برای ما که برای بسیاری دیگر سخت و تاریک کرده اند. به همین خاطر می شود گفت ادامه زندگی ما هم تابع شرایط موجود است. در نبود امنیت و آزادی نمی توان برنامه مدونی برای آینده داشت اما در تلاش برای تغییر شرایط موجود و بهتر شدن شرایط کشور هرگز کوتاه نخواهم آمد.