ناتوی فرهنگی
علی خامنه ای پس از پایگاه دشمن خواندن مطبوعات در اول اردیبهشت سال 79 و توقیف آنها، در نماز جمعه ی 23 همان ماه، دوباره به مطبوعات توقیف شده پرداخت و آنها را “مطبوعات فاسد” و مجری برنامه های دشمن خواند و گفت:
“امروز اساس حرکت دشمن علیه این نظام، یک حرکتِ باز هم فرهنگی و روانی است. می خواهند مردم را به آینده ی این کشور بدبین و ناامید کنند. می خواهند مردم را به انقلاب بدبین کنند. می خواهند مردم را به دولتمردان بدبین کنند. می خواهند مردم را به مسؤولان متدیّنی که در بخشهای مختلف هستند - در قوّهی مجریّه، در قوّهی قضاییّه، در قوّهی مقنّنه - بدبین کنند. می خواهند بین مسؤولان جدایی بیندازند و نقار ایجاد کنند. می خواهند تصویر تاریکی از آینده درست کنند. آن چه که موجب شد من از مطبوعات گله و شکایت کنم، این است. آن مطبوعات فاسد، درست همین کارها را می کردند ؛ تصویر از آینده: تصویر کج، معوج، نومید کننده. تصویر از وضع فعلی: تصویر خلاف واقع، ایجاد جوّ تشنّج در جامعه، ایجاد بدبینی در قشرها نسبت به یکدیگر. خواست دشمن همین هایی بود که عرض کردم. نبایستی هیچ کس به این کمک کند. البته من به بعضی از اجزاء دولت ایراد دارم و معتقدم که وظایفشان را یا درست نمی شناسند و یا درست پایبندی نشان نمی دهند”[74].
پس از بستن مطبوعات و زندانی کردن روزنامه نگاران، در تاریخ 19 تیرماه 1379 تمامی مسئولان رژیم را جمع کرد و به آنها گفت که آمریکا به دنبال فروپاشی جمهوری اسلامی از طریق تکمیل مدل فروپاشی شوروی است. باز شدن فضا برای انتشار کتاب ها، روزنامه ها و نمایش فیلم ها یکی از ارکان مدل انقلاب های رنگی آمریکایی است. او به مسئولین کشور گوشزد کرد که مهمترین دلیل حساسیت اش نسبت به روزنامه ها، از این امر ناشی می شود. اگر امکان و توانایی مقابله با “سیل لجن” وجود داشت، می شد آزادی فرهنگی را تحمل کرد، اما در حال حاضر نه توان و نه امکان چنان امری مهیا نیست. به همین دلیل، جبهه ی متحد نظام باید به جنگ آنها برود:
“در شوروی سابق وقتی که این کار را شروع کردند، درِ دروازه ی فیلم ها و کتاب ها و روزنامهها و لباس ها و الگوهای غربی باز شد؛ یعنی آن ادّعاها در واقعیت ها، مصداق های مشخّص غربی را مجسم می کرد. این حالت، حالت بسیار خطرناکی بود. در این جا به نقش رسانهها توجه کنید. رسانهها مسؤولیت دارند؛ روزنامهها حسّاسند. قسمت عمده حسّاسیت من برروی روزنامهها از این جا ناشی می شود. بحث برسر روزنامهها و مطبوعات، بحث بر سر آزادی نیست. بعضی افراد نخواهند آزادی را برای ما معنا کنند؛ حرفی نداریم، استفاده کنیم؛ اما ما معنای آزادی را می دانیم؛ برای آزادی هم بسیار دلمان می تپد. مراد از آزادی هم همان آزادی بیان و آزادی فکر است؛ منتها اگر شما رفتید بر طبق وظیفه تان درِ دکان یک قاچاق فروش را بستید، آن فرد نمی تواند بگوید شما با آزادی کسب و کار مخالفید؛ نه، بحث آزادی کسب و کار نیست - کسب و کار آزاد است - قاچاق فروشی ممنوع است. بحث بر سر آزادی بیان نیست؛ بیان و فکر آزاد است؛ سمپاشی و اضلال و گمراه گری ممنوع است؛ آن هم در شرایط حسّاسی که امروز کشور ما دارد. من به بعضی از مسؤولان تبلیغاتی کشور بارها گفتهام، آن روزی که شما توان و استعداد مقابله با تهاجم تبلیغاتی دشمن را داشته باشید، آن کسی که بیش از دیگران میداندار تکثّر مطبوعات و روزنامهها و کتاب و فیلم و غیره باشد، بنده هستم؛ اما شما بگویید ببینم در مقابل آن فیلمی که پایههای فرهنگ مردم، اعتقاد مردم، دین مردم، روحیه انقلابی و ایثار و شهادت را در مردم متزلزل می کند - که نه یکی، نه دو تا، نه ده تاست - شما چند فیلم ساختهاید؟! اینجاست که من احساس خطر می کنم. البته کار اساسی و بلندمدت این است که برای تولید آنچه که خوب است، فکر کنیم؛ اما تا آنچه خوب است به میدان بیاید، من نمی توانم قبول کنم و بپذیرم که این سیل لجن بیاید و جوان و کودک و قشرهای مختلف را در خودش غرق کند. از تمام شیوههای دشمن شادکن و دشمنآموز برای مقابله با تفکر انقلاب استفاده شود؛ اگر کسی هم مخالفت و مقابله کند، فوراً انگ و تهمت بخورد! اینکه آزادی نشد؛ اینکه عاقلانه و خردمندانه نیست؛ اینکه مدیریّت کشور نیست. شما مسؤولید به نقش رسانهها توجّه کنید. این بسیار بسیار مهم است. حساسیّت بر روی نقش رسانههای مکتوب و روزنامهها - بخصوص در شرایط کنونی ما - بسیار مهم است. با این تصویری که عرض کردم، مشخّص می شود که آنها چقدر می توانند به نفع دشمن نقش ایفا کنند. مدّعی آنها هم باید همه دستگاه و همه جبهه متّحد طرفدار نظام و مسؤولان قوّههای مختلف و مسؤولان بخش های میانی گوناگون باشند. مدّعی آنها فقط دستگاه قضایی یا فلان روحانی نیست. همه باید در این قضیه مدّعی باشند”[75].
از رویدادهای مقارن با این سخنان همه آگاهند که بدینترتیب چه بر سر فرهنگ و فرهیختگان ایران آمد.
4- ناتوی فرهنگی: انقلاب فرهنگی و پروژه ی مقابله ی با دگراندیشان و دگرباشان ذیل عنوان مقابله ی با شبیخون فرهنگی دشمن، روح توطئه بین و دشمن ساز علی خامنه ای را سیراب نکرد. باید مفهوم دیگری را به کار می انداخت تا موج جدیدی از پاکسازی قلمرو فرهنگ امکان پذیر گردد. “ناتوی فرهنگی” با استفاده ی از رسانه های جدید(اینترنت، ماهواره ها، تلویزیون های ماهواره ای، رادیوها) به جنگ جمهوری اسلامی آمده است. در سال 1385 طی دیداری با اساتید و دانشجویان دانشگاههای سمنان، مفهوم جدیدی را مطرح ساخت:
“همیشه لشگری هم از امکانات فرهنگی و رسانهای و روزنامههای فراوان و مسائل گوناگون تبلیغات در مشت اینها[جهان غرب] بوده است، که اینها امروز یواش یواش دارد پخش می شود و من پریروز در روزنامه - البته سه، چهار ماه قبل از این، من مقالهاش را دیده بودم - گزارشی از تشکیلِ ناتوی فرهنگی را خواندم. یعنی در مقابل پیمان ناتو که امریکاییها در اروپا به عنوان مقابله ی با شوروی سابق یک مجموعه ی مقتدر نظامی به وجود آوردند؛ اما برای سرکوب هر صدای معارض با خودشان در منطقه خاور میانه و آسیا و غیره از آن استفاده می کردند، حالا یک ناتوی فرهنگی هم به وجود آوردهاند. این، بسیار چیز خطرناکی است. البته حالا هم نیست؛ سال هاست که این اتفاق افتاده است. مجموعه ی زنجیرهی به هم پیوسته ی رسانههای گوناگون - که حالا اینترنت هم داخل ش شده است و ماهوارهها و تلویزیون ها و رادیوها - در جهت مشخصی حرکت می کنند تا سررشته ی تحولات جوامع را به عهده بگیرند؛ حالا که دیگر خیلی هم آسان و رو راست شده است… در باب تهاجم فرهنگی ما یک روزی گفتیم دارد تهاجم فرهنگی انجام می گیرد. این صحبتِ دوازده، سیزده سال قبل است. اگر از من می خواستند که تهاجم فرهنگی را نشان بدهم، من که با چشم خودم کأنّه دارم تهاجم فرهنگی را می بینم، می توانستم موارد را نشان بدهم. در چندین سخنرانی نشان هم دادم؛ اما بعضی ها شروع کردند به انکار تهاجم فرهنگی ! و گفتند: نه آقا، چنین چیزی وجود ندارد… بعضی این طوریاند؛ چشمشان را روی هم می گذارند؛ گفتند تهاجم فرهنگی نیست. بعد که قبول کردند تهاجم فرهنگی هست، به دنبال بحث های ذهنی رفتند! “تهاجم یعنی چه؟”، “فرهنگ یعنی چه؟”، “فرهنگی چه چیزهایی را شامل می شود و چه چیزهایی را شامل نمی شود؟” ما به اینها چه کار داریم؟!”[76].
جبهه، جبهه ی جنگ بود، نه مقام بحث های نظری- تئوریک. از راه بستن تمامی رسانه ها، به مقابله ی با تهاجم فرهنگی غرب پرداخته می شد. هرگاه که او قلمرویی را در سخنانش مطرح می ساخت، هجوم نیروهای نظامی- قضایی به آن حوزه آغاز می گشت. تأکید بر اینترنت هم یکی از قلمرهایی بود که او بر ان تأکید داشت. فیلتر کردن سایت های سیاسی و فرهنگی و ارسال امواج برای اختلال در گرفتن تلویزیون های ماهواره ای، بخشی از پروژه ی مقابله با ناتوی فرهنگی بود.
”اسلام بنیادگرایانه” ی آیت الله خامنه ای، نه تنها مشکلی با تکنولوژی مدرن و علوم پایه نداشت، بلکه به شدت پروژه ی دستیابی به تکنولوژی پیشرفته- خصوصاً اتمی- را تعقیب می کرد و می کند.عظمت طلبی اتمی، بخشی از فرایند قدرتمند کردن نظام از طریق تکنولوژی مدرن است.اندیشه ی تجدد(مدرنیته) و نظام اجتماعی- سیاسی مدرن است که برای آنها خطرناک است. گمان او این بود و این است که تکنولوژی مدرن وسائلی بی طرف و خنثی هستند که می توان از آنها علیه غربیان و سازندگانشان استفاده کرد. درست مانند گروه های بنیادگرای مسلمان که در انشگاه های پیشرفته ی غربی در رشته های فنی- مهندسی تحصیل می کنند، تا با ساختن یا استفاده ی از این ابزار به جنگ غرب روند. اما اندیشه ی تجدد و علوم اجتماعی تجربی، رام ناشدنی است. این علوم، باورهای خواننده و دانشجو را به شکل سابق باقی نمی گذارند. به همین دلیل، مدرن سازی را طرحی خائنانه به شمار آورد. مدل توسعه ی سیاسی- اجتماعی جهان غرب را بر نمی تابد.او در دیدار با دانشگاهیان سمنان می گوید:
“اینکه “پیشرفت چیست؟” حرفهای گوناگونی در سطح دنیا مطرح است. همه جور حرفی هست؛ نسخههای قلابی، توصیههای متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه ، که این بلایی بود که در آغاز شروع مدرنسازی کشور به جان ما ایرانی ها افتاد. اول که نشانههای پیشرفت اروپایی برای ایرانی ها معلوم شد، کم کم به فکر افتادند که ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند که در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجاری آنقدر گرفتار حرمسراها و سفرهخانهها و گرفتاری های شخصی و مسائل بی ارزش خودشان بودند که اصلاً از این که در دنیا چه دارد می گذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجهاش چه شد؟ اصلاً این قضایا را تا دوران فتحعلی شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد که جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجاری به واسطه ی سلاحهای پیشرفته ی روسها - که آن روز از امکانات جدید و سلاح هایی که برای خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنی محکمی خورد، تازه کسانی را به اروپا فرستادند و سفرای اروپایی هم که در ایران زندگی می کردند، دست و پایی باز کردند. پیغامآورها و مأموران ویژهای هم برای زمینه سازی نفوذ سیاسی به ایران گسیل شدند و با روش های خودشان به ایران آمدند. اولین کسانی که با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند، چه کسانی بودند؟ شاهزادهها، رجال دربار قاجاری و شخصیت های متنفذ سیاسی آن روز. عامه ی مردم که خبری نداشتند، علما که اطلاعی نداشتند و دیگران که چیزی نمی دانستند. اینها هم به جز خیلی افراد معدود، عموماً - تقریباً می شود گفت بدون استثنا - در مواجهه ی با این فرهنگ و پیشرفت های غربی مات و مبهوت شدند؛ دست و پای خودشان را گم کردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به کار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فکر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشنفکرهای درجهی اول ما عقیدهشان این شد که اگر ایران بخواهد پیشرفت کند، باید از فرق سرتا پا غربیِ کامل بشود! این، یعنی تقلید محض. و همینطور هم عمل کردند و این روند تا حکومت پهلوی ادامه داشت. حکومت پهلوی آمد این را برنامه ریزی کرد تا با سرعت بیشتری این کار انجام بگیرد. به آن مقداری که در دورهی قاجار بود، قانع نبودند. پهلوی را برای این سرِ کار آوردند؛ چند تا روشنفکرِ دست نشانده ی مورد اعتماد خودشان از ایرانی های تحت تأثیر غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگی، دور و برِ آن گذاشتند تا همین کار را بکنند. مسئله ی کشف حجاب، مسئله ی تغییر لباس و مسئله ی حذف کردن نشانههای ایرانیِ اسم: میرزا، سید، خان، آقا، دادن امتیازات فراوان در زمینههای نفت و آوردن مستشارهای خارجی - که روز به روز هم بیشتر شد - از این قبیل است. بعد هم که – انگلیسی ها رضاخان را کنار گذاشتند، در دورهی بعد، امریکایی ها از سال 1332 همه کارهی کشور شدند؛ این سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است که با همان مدیریت خطرناک که گفتم، به سمت نابود کردن اصالتها رفت. ای کاش در مقابل چیزی می گرفتند! نه، هیچ چیز هم نگرفتند. یعنی ایرانیها در طول سالهای متمادی - بیش از شصت، هفتاد سال - که در اختیار انگلیسیها و غربیها بودند، این قدرت را پیدا نکردند که مثلاً یک مرکز تحقیقات علمی در کشور به وجود آورند که ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست کند؛ دانشمندانی را تربیت کنند که دو، سه تا کشف جدید علمی بکنند؛ یعنی اینها این اندازه از غرب استفاده نکردند. آنها چه می خواستند؟ مصرف کننده می خواستند. مصرف کنندهی اقتصادیای که به طور طبیعی با خودش مصرف فرهنگی و تسلیم سیاسی را هم همراه دارد. آنها این را می خواستند؛ اینها هم راحت تسلیم شدند و دادند. همه ی این تشنج ها، درگیریها و چالشهایی که شما در دوران حکومت قاجاریه از زمان تنباکو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن می بینید که بین جبههای از مؤمنین به رهبری علما از یک طرف و حکام جائر از یک طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از این قضیه است. در قضیه ی امتیاز “رژی”، میرزای شیرازی در مقابل دادن امتیاز مفت و مجانیِ یک منبع درآمد بزرگ در کشور به غربیها و خارجیها، مخالفت کرد. در قضیه ی امتیاز “رویتر” همینطور، و در قضیهی قرارداد 99 - قرارداد معروف به “قرارداد وثوق الدوله” که در واقع طبق آن، همهی کشور را به دست انگلیسها می دادند - هم همین طور بود، که مدرس، آن روحانی برجسته، مخالفت کرد”[77].
توسعه ی غربی، محصول ناتوی فرهنگی است. فرهنگ و توسعه ی غرب چیزی نیست جز لذت طلبی، همجنس گرایی، روابط جنسی مستهجن، استعمار، و سلطه ی سرمایه داران بزرگ بر فقرا. رویکرد او به ارزش های اخلاقی، انحصارگرایانه است، نه کثرت گرایانه. حقایق همانها هستند که در اختیار ماست. یک راه سعادت هم بیشتر وجود ندارد، که آنهم محصول نقشه ی راهی است که در دست ماست. انحصارگرایی مدعی کشف حقیقت و در دست داشتن راه سعادت، نقدش بر غرب، نقد فقهی است.یعنی آن چه از نظر فقه فقیهان شیعه حرام و مکره است، غربیان یهودی و مسیحی هم نباید بدان ها بگروند.
پاورقی ها:
74- لینک
75- سخنرانی در جمع مسئولان و کارگزاران جمهوری اسلامی، 19 تیرماه 1379.
76- سخنرانی در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، 18 آبان 1385.
77- سخنرانی در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، 18 آبان 1385.