بگذارید حرف آخر را اول بزنم. اگر احمدی نژاد این شانس را داشته باشد که تایید صلاحیت مشایی – یا کسی مانند او از قبیل هاشمی ثمره، الهام و… – را بگیرد و نظام به هر دلیل در دوگانه انتخاب میان مشایی و یک کاندیدای اصلاح طلب – مانند خاتمی – به شک و تردید بیفتند، اصلاح طلبان بدون برو و برگرد باید در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ شرکت کنند. دلایلم را در زیر می گویم:
دیگر تقریبن در این نکته که محمود احمدی نژاد به دنبال ادامه ریاست جمهوری توسط حلقه نزدیک ترین حواریون خودش هست هیچ شکی وجود نداد. در عین حال شعار طلایی طرفداران احمدی نژاد باعنوان “احمدی بت شکن، بت بزرگ رو بشکن” مصداق نهایی خودش را هم پیدا کرده است (این شعار در سال ۸۸ مستقیمن هاشمی رفسنجانی را نشانه می رفت. اما اکنون به بزرگ تر از هاشمی گره خورده است؛ لینک هایی از تمام نوشته هایم در مورد جدال احمدی نژاد و اصول گرایان را اینجا می توانید ببینید). خب در این شرایط راه های پیش روی نظام چیست؟
گفته می شود اصول گرایان سنتی با ائتلاف ۱+۲ وارد انتخابات ریاست جمهوری میشوند. به اسمها یک نگاه بیندازیم. به جز قالیباف که او هم کاندیدای نهایی نخواهد بود، حضور ولایتی و حداد عادل در انتخابات به عنوان کاندیدا تقریبن شوخی است. اصول گرایان در معنی سنتی خودشان که حداد، ولایتی، لاریجانی و… آنها را نمایندگی میکنند در هیچ انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ جمهوری اسلامی موفق نشدهاند و از سال ۷۶ به بعد شکستهای آنان همگی یک افتضاح را رقم زده است. رای ۷ میلیونی ناطق نوری در سال ۷۶ به علی لاریجانی در سال ۸۴ با کمتر از ۲ میلیون رای رسید. در انتخابات مجلس ششم آنها پیروز نشدند و حداد عادل را تنها به لطف باطل کردن ۷۰۰ هزار رای تهران به عنوان نفر آخر به مجلس فرستادند و در انتخاباتهای پس از آن هم اجازه رقابت را با رد صلاحیتها از اصلاح طلبان گرفتند (یک استثنا در انتخابات شوراهای دوم وجود دارد که چمران با فقط ۱۰۰ هزار رای و به لطف عدم مشارکت مردم نفر اول تهران شد). در میان کاندیداهای فعلی آنان هم، چه درون و چه بیرون از ائتلاف ۱+۲، هیچ کاندیدایی با رای معنی دار اصول گرایانه وجود ندارند. اصول گرایان تنها می توانند به قالیباف امیدوار باشند که سبد رای او اساسن اصول گرایانه نیست و در ثانی، همانطور که خودش هم گفته “سقف تحمل نظام” درون اصول گرایان است و به همین دلیل هرگز کاندیدای نهایی و پیروز نخواهد بود (در اینجا در مورد ائتلاف ۱+۲، و دلایل عدم انتخاب قالیباف به صورت مفصل توضیح داده ام).
از سوی دیگر، بال دوم اصول گرایی، یعنی جبهه پایداری که اساسن راهبرد گفتمانی اش، در سطح ریاست جمهوری نیست. آنها اگرچه در انتخابات ریاست جمهوری نقش ایفا می کنند، اما به رهبری نظر دارند. وقتی جبهه پایداری مصباح یزدی را هم سطح مهدوی کنی می نشاند تا او را یکی از دو بال اصول گرایی معرفی کند، یعنی برای اصول گرایان سنتی خطری همسان با یاران احمدی نژاد دارد. این را هم اضافه کنید فحش و بهتانی که این نواصول گرایان رادیکال – یعنی جبهه پایداری – به امثال لاریجانی، قالیباف، ولایتی و باهنر می دهند، بسیار بیشتر از آنی است که متوجه احمدی نژاد و حتی مشایی می کنند. در رقابت بین احمدی نژاد، اصول گرایی سنتی و جبهه پایداری، این گروه حتمن طرف احمدی نژاد را می گیرند؛ هرچند کاندیداهای آنان، جلیلی، لنکرانی و فتاح، هیچ یک اعتبار منبع انتخاباتی هم ندارند تا رای بیاورند.
نکته بعدی هم به مکانیزم رای دادن در ایران ربط پیدا می کند. در تمام انتخابات از سال ۷۶ به بعد، کاندیداها در سه متغیر به صورت معنی داری نقش ایفا کردهاند و رئیس جمهور شدهاند:
۱- مخالفت با الیگارشی حاکم یا ایجاد این تلقی که کاندیدا با بزرگان سنتی حاکم بر نظام مخالف است؛ حالا فارغ از اینکه این درست یا نادرست باشد. خاتمی مدل ۷۶، احمدینژاد ۸۴ و هم موسوی و هم احمدینژاد در سال ۸۸. رای ۴ میلیونی توکلی در سال ۷۲ هم اینجا قابل تعریف است.
۲- اعتبار منبع به این معنی که جامعه رای دهنده به هر دلیل به کاندیدا اعتماد کنند. خاتمی هم در سال ۷۶ و هم سال ۸۰، احمدینژاد در سال ۸۴ و موسوی در سال ۸۸ واجد این اعتبار منبع بودند.
۳- فهم درست از روایت انتخابات به این معنی که چه بگویم که موضوع روز مملکت باشد. و اساسن چون موضوع روز مملکت بسیاری اوقات در مخالفت با الیگارشی حاکم است، این متغیر با متغیر اول همپوشانی زیادی هم داد. اما به تنهایی کفایت نمیکند. توکلی در سال ۷۲، خاتمی با شعار قانون در سال ۷۶، احمدینژاد با شعار نفت سر سفره مردم در سال ۸۴ و موسوی با بزرگ کردن مسئله دروغ و عدم کارآمدی دولت در سال ۸۸. این را هم میگویم که این متغیر به تنهایی کفایت نمیکند از این بابت است که فردی مانند هاشمی هم در سال ۸۴، موضوع روز انتخابات را فهمیده بود؛ اما مشکل او این بود که نماد الیگارشی حاکم نامیده شد (و این مهمترین دلیل احتمالی شکست هاشمی در صورت کاندیداتوری انتخابات ۹۲ خواهد بود؛ مگر آنکه به یک بازتعریف تاکتیکی از نقش و عملکرد خود دست بزند).
۴- یک متغیر دیگری وجود دارد که در سطح حاکمتی قابل تعریف است و آن هم به بحث جانشینی رهبری در جمهوری اسلامی گره میخورد و برای نظام در سطح حاکمیتی مهمتر از هر متغیر دیگری است. اما پیشبرد این متغیر تنها در صورت یک اجماع “صد در صدی” ممکن است که در شرایط حاضر که احمدینژاد بنای مخالفت دارد و اصول گرایان در ضعیفترین وضعیت ممکن هستند، این امکان و در این سطح از نظام به صورت “صد در صدی” – همانند سال ۸۸ - گرفته شده است. به همین دلیل به آن نمی پردازم. هرچند در تعیین هر معیاری، موضوعات بر اساس اهمیت این متغیر به اصلی و فرعی تبدیل می شوند.
در چنین شرایطی دست نظام برای پیدا کردن یک رقیب درست و حسابی جلوی کاندیدای احمدی نژاد کیست؟ خوشبختانه یا متاسفانه کسی وجود ندارد. اضافه کنید این موضوع را هم که اگر فردی مثل مشایی، رئیس جمهور شود، یعنی چهار سال تبلیغ علیه نماد جریان انحرافی، همه هیچ و پوچ و آقای لاریجانی رئیس مجلس باید به رئیس جمهور مشائی تبریک بگوید. این را هم فراموش نکنید که مشائی از قول برادر احمدی نژاد و به گفته علی لاریجانی با “منافقین” ارتباط دارد. فیلم “یکشنبه سفید” مجلس و دعوای احمدی نژاد و لاریجانی را حتمن و دوباره ببینید.
خب، این اتفاق در چه صورت نخواهد افتاد، یا بهتر بگویم احتمالش خیلی کم خواهد بود؟ جواب در دو حالت است:
- مشایی - یا هر کاندیدای دیگر دولت - رد صلاحیت شوند
- اصلاح طلبان با کاندیدای درست و حسابی درون بازی باشند
حالت اول متصور است، اما واکنش احمدی نژاد هم قابل پیش بینی است. او به چه دلیل به عنوان رئیس جمهور، برگزارکننده “انتخاباتی” باشد که تنها شانس وی را برای بقا در صحنه سیاست ایران از دست می دهد. نه تنها شانس بقای سیاسی را از او می گیرد، بلکه او و نزدیکانش را از ساعت ۱۲ ظهر روز ۱۲ مرداد، که روز تنفیذ حکم کابینه جدید است به برزخ زندان و دادگاه میبرد. مشائی اگر نفر اول نباشد، حتمن نفر دومی است که باید جواب گوی سئوالهای زیادی گردد که مقدمه برخورد با احمدینژاد هم میشود که در مدل شهرداری آن، امروز قالیباف مطرح میکند. او میگوید که حسابهای شهرداری قبل از سال ۸۴، قابل رسیدگی نیست (اینجا را هم ببینید). چه کسی قبل از 84، شهردار بود؟ احمدی نژاد که الان رئیس جمهور است.
احمدینژاد بعد از شکست در سال ۹۲ باید برای یک دهه خود پاسخ داشته باشد. از شهرداری در ۸۲ تا پایان ریاست جمهوری در ۹۲. به همین یک دلیل که جوابگوی هزار دلیل دیگر هم هست، احمدینژاد به هیچ وجه چنین انتخاباتی را برگزار نمیکند. او خاتمی هم نیست که به هر دلیل راضی به برگزارکردن انتخابات مجلس هفتم شد. خاتمی درون نظام تعریف میشد و قرار نبود تمام پیوندهای خود را با نظام بگسلد. احمدینژاد دیگر درون نظامی نیست. و البته آن طور که میگوید یا بلوف آن را میزند از همه – بالا تا پایین – سند و مدرک دارد. بنابراین انتخابات ۹۲ اگر هم “بدون احمدی نژاد” برگزار شود، بزرگ ترین مخالف آن، رئیس جمهور یعنی نماینده جمهوریت مردم است؛ ضمن اینکه احمدی نژاد در این بلبشو از هیچ حرکت انتحاری نیز خودداری نخواهد کرد. بنابراین قابل تصور است که نظام، مشایی را تایید صلاحیت کند به این امید که انتخابات را مدیریت و مهندسی نماید. اما مهندسی انتخاباتی که مشایی کاندیدا و احمدی نژاد برگزارکننده آن است چندان آسان به نظر نمی رسید، اما راه دیگری هم پیش روی نظام نمی ماند.
حالا اگر احمدی نژاد بتواند تایید صلاحیت مشائی را بگیرد، چرا اصلاح طلبان نتوانند با تک چهره اصلی خودشان وارد انتخابات شوند؟ اینکه می گویند خاتمی رد صلاحیت می شود و او هم از سران فتنه است، باید برود دادگاه و جواب بدهد و جملات مشابه، اینها همه شوخی هستند. اولن خاتمی را کسی نمی تواند رد صلاحیت کند (خاتمی خودش واژه جالبی در همین مورد دارد)، مخصوصن شورای نگهبانی که مشائی را تایید صلاحیت می کند. در ثانی اگر رد صلاحیت کردن خاتمی برای اینها هزینه زا و مشکل تا حد غیر ممکن نبود، این قدر، هر روزشان با ترس از برگشت خاتمی گره نمی خورد. هرچند درون این ترس هم، یک امید وجود دارد. به خصوص برای برخی از اصول گرایان که فردای پس از انتخابات را می بینند که حکم ریاست جمهوری به نام مشایی می خورد. برای آنها هم حتمن خاتمی بهتر از مشائی است، اما جرات بیانش را به صورت عمومی ندارند. وگرنه کیست که نداند در جلسات خصوصی خود صدها رحمت به دوران ریاست جمهوری خاتمی می فرستند. مثال خاتمی با اصول گرایان همانند اسرائیل با اعضای کنگره در آمریکا – اما به صورت برعکس – است. همه در جلسات خصوصی از اسرائیل انتقاد می کنند، جلوی دوربین که می روند رفیق “بی بی نتنیاهو” می شوند. اصول گرایان اما در جلسات خصوصی، خاتمی خاتمی می کنند، جلوی دوربین که می روند زبانشان بند می آید. به همین دلیل هم هست که نهادهای امنیتی تمام تلاش خودشان را می کنند تا پالس های مخالف با خاتمی – و حتی هاشمی – را در زمین های دیگر ارائه نمایند. اینکه می گویند ما دو خط قرمز داریم، “اولی اش رهبری” و “دومی تکرار نکردن ضرورت آمدن خاتمی”؛ یک نشانه است. نمونه دیگرش هم، دستگیری روزنامه نگاران است و شاید خیلی جلوتر هم برود. به قول دوست عزیزی، تو وقتی با کسی مشکل داشته باشی اول می ری شیشه خونه طرف را پایین می آوری. از همان ابتدای بازی، توی ماشین طرف بمب کار نمی گذاری. دستگیری روزنامه نگاران یعنی شیشه شکستن برای خاتمی که مواظب باش اگر قصدی و برنامه ای داشته باشی، اجازه فعالیت به تو نمی دهیم. خب، آنها که از رد صلاحیت خاتمی واهمه ندارند، چه دلیلی دارد از سه، چهار ماه قبل برای او پیغام و پسغام امنیتی بفرستند؟ آنها که می گویند خاتمی را رد صلاحیت می کنیم چه دلیلی دارد که از کاندیداتوری خاتمی و رد صلاحیت او هراس داشته باشند؟ این همه رد صلاحیت می شوند، یکی هم خاتمی. تازه، مگر خاتمی جزو سران فتنه نیست؟ و ۷۰ میلیون ایرانی هم ضد فتنه گران نیستند؟ حالا چه باک از این خاتمی فتنه گر ضد مردم؟ اگر این پالسها را میدهند یعنی اینکه میدانند اگر خاتمی بیاید آنها توان رد صلاحیت او را نخواهند داشت و برخورد با طرفداران یک کاندیدای ریاست جمهوری در دوران تبلیغات انتخاباتی هم تقریبن غیر ممکن است.
دغدغه دیگری هم وجود دارد و آن هم احتمال تقلب است. اما نکته اینجاست که انتخابات یازدهم در سال ۹۲، انتخاباتی است که دیگر، یک طرف اصلاح طلب و طرف دیگر رقیب به ظاهر اصول گرا حرف اول و دوم را نمیزنند. در اینجا احمدینژاد هم بازی میکند (و همینطور جبهه پایداری). این را خوب متوجه میشوم که اگر طرفداران احمدینژاد در صندوقها و وزارت کشور، ببینند سمبه حاکمیت پرزورتر است، به آن طرف غش میکنند، اما کیست که مطمئن باشد در صندوقهای انتخاباتی که دو طرف دعوا تمایل دارند سر به گردن یکدیگر نباشد، احتمال تقلب و حتی تخلف بیشتر از سال ۸۸ است؟ (منظورم از دو طرف دعوا شامل احمدینژاد، و اصول گرایان است که البته حاکمیت در سطح بالا به عنوان عامل بالانسر در اینجا به اصول گرایان یا کاندیدایی از جنس خودش نظر دارد). دو بازوی مهندسی انتخابات در سال ۸۸ –وزارت کشور به عنوان نماد احمدی نژاد و شورای نگهبان به عنوان نماد پاسدار ارزش های حاکمیتی – این بار رو در روی همدیگر قرار دارند و مچ همدیگر را می گیرند. چرا اصلاح طلبان از این فرصت استفاده نکنند؟ دعوای آن دو تا هم خیلی سنگین تر از این است که با زد و بند پشت پرده راست و ریست شود.
بگذارید یک ادعای بزرگ تری بکنم. هم برای احمدی نژاد و هم برای حاکمیت، حتمن خاتمی گزینه ای بهتر از رقیب خواهد بود. حاکمیت اگر بازی را به خاتمی ببازد، آبرویش می رود، این درست. اما نظام سرپا می ماند. این را خودشان هم خوب می دانند. خاتمی و اصلاح طلبان، وارد بازی ضدیت با نظام نمی شوند. احمدی نژاد هم اگر به خاتمی ببازد، اول اینکه به خاتمی باخته است نه به کاندیدای اصول گرایی و در ثانی، دولت خاتمی که احتمالن تبلور واقعی – و نه ادعایی – دولت وحدت ملی و ترکیبی از اصلاح طلبان و اصول گرایان واقعی مانند طیف ناطق است، شانس این که به احمدی نژاد و اطرافیانش اجازه تنفس بدهد، بسیار بیشتر از اصول گرایان است.
از آن سو، احمدی نژاد اگر ببرد، دیگر تنها به پاستور بسنده نمی کند و اصول گرایان حاکمیتی هم اگر پیروز شوند، احمدی نژاد را اگر به اوین نبرند در “آرادان” حبس و حصر می کنند.
نکته آخر هم در مورد انتخابات ۹۲ این است که می تواند آخرین انتخابات تعیین رئیس جمهور در جمهوری اسلامی ایران باشد (این مقاله را بخوانید). رهبری در گذشته صحبت هایی در مورد تغییر نظام سیاسی ایران از ریاستی به پارلمانی مطرح کرده بود و با این تنش هایی که در سطح تعیین رئیس جمهور وجود دارد، این تغییر نظام اصلن بعید و عجیب نیست. اصلاح طلبان با عدم شرکت در آخرین – یا حداقل یکی از آخرین - انتخابات ریاست جمهوری در ایران اسلامی، تنها فرصت انتخاباتی خود را از دست خواهند داد. بقیه اش هرچه باشد در نظام پارلمانی یک مجلس بی خاصیت است که برآمده از یک انتخابات هدایت شده کامل و در حد تعیین رئیس مجلسی از جنس حداد عادل یا علی لاریجانی خواهد بود.