موج جدید بازداشت غیرقانونی روزنامهنگاران با اطلاعیهی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، وارد مداری شده که اگرچه تکراری است اما شاهدی جدید از “ بیداد حکومت گریزان از داوری” است. اقتدارگرایان حاکم بار دیگر اقدام به سرکوب بخشی از کنشگران مدنی و فرهیختهی ایران (روزنامهنگاران) کردهاند، بیآنکه مثل تمامی موارد قبلی، امکانی برای دفاع عادلانهی متهمان فراهم آورند. چنانکه حدود دو سال است از حصر و حبس غیرقانونی رهبران جنبش سبز میگذرد و حاکمیتِ گریزان از “داوری” افکار عمومی، جرأت برگزاری دادگاهی حتی نمایشی و فرمایشی را ندارد.
مثل بسیاری موارد دیگر در سه سال و نیم اخیر، ردیفی از اتهامها متوجه شهروندانی میشود که از چشم اقتدارگرایان حاکم، “مظنون”اند یا سوژههایی مناسب برای قربانی شدن در “پروژهای امنیتی”. و این مستقل از رویدادهای مشابه در بیش از سه دههی سپری شده از عمر جمهوری اسلامی نیست.
موج جدید بازداشت روزنامهنگاران درحالی بهوقوع پیوسته که هنوز یکسال از جنجال دستگاههای امنیتی دربارهی عملیات موسوم به “چشم روباه”، متعاقب بازداشت گروهی از روزنامهنگاران نگذشته؛ پروژهی سرکوبگرانهی نهادهای امنیتی وابسته به سپاه پاسداران که مدعی کشف روابط گروهی از نخبگان رسانهای مرتبط با “شبکههای معاند و ضدانقلاب و جاسوسی هوشمند و…” بود.
گوش اکثریت جامعه ایران نیز از ادعاها و اتهامهای وارده علیه شهروندان، پر است. کسی ـ جز اقلیت همسو با حاکمیت و شهروندان قربانی اطلاعرسانی دروغین مسلط و تحریف حقیقت ـ ادعاهای وزارت اطلاعات و تهمتپراکنی و فهرست جرایمی را که نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی برای نخبگان کشور ردیف میکنند، باور نکرده و نخواهد کرد.
میشل فوکو معتقد است، هیچ چیز برای زندگی روزانهی ملتی، مهمتر از لحظاتی نیست که قدرت حاکم در برابر یک فرد میایستد، او را دشمن خویش میخواند و قصد از بین بردنش را میکند. فوکو تصریح میکند، محاکمههای سیاسی همواره سنجش حکومتها هستند. به باور او، قدرت رسمی با محاکمهی مخالفانش خود را در معرض داوری قرار میدهد و خود را در آن بینقاب به نمایش میگذارد. حکومت مدعی است که باید به او احترام بگذارند؛ حال آن که درست در همین جاست که او باید مطلقاً احترامگذار باشد. حکومت میبایست بیشترین امکانات دفاعی و بیشترین حقوق ممکن را در اختیار کسی بگذارد که زیر پیگرد است. از این زاویه، و چنان که فوکو میگوید، وظیفهی هر حکومتی است که به همگان نشان دهد، در چه شرایطی، چگونه و با چه معیاری، مخالف را تنبیه میکند. او توضیح میدهد که منظورش از “همگان”، “تاریک اندیشترین، سرسختترین، و بیاطلاعترین کسانی است که بر آنها حکومت میکند”. به عقیدهی فوکو، مجازاتی که حساب پس ندهد، هرچند توجیه شود، همواره همان “بیداد” خواهد بود. او تاکید میکند که این وظیفهی “در معرض داوری نهادن خود، به هنگام ادعای داوری” را هر حکومتی باید در برابر هر انسانی در جهان بپذیرد.
حاکمان اقتدارگرا در جمهوری اسلامی اگرچه میکوشند با دستگاههای تبلیغاتی خود، معرفت دروغین نشر دهند و آگاهی کاذب به مخاطبان عرضه کنند و شهروندان غیرهمسو را با انواع و اقسام اتهامها، وادار به تبعیت از ایدئولوژی مستقر و رویکردهای مسلط نمایند، اما نیک میدانند که دیری است متأثر از عصر ارتباطات و فنآوری اطلاعات، بازی را در سپهر رقابت نرمافزاری باختهاند. جز اقلیت همسو و مفتون، کمتر گوشی از ایرانیان به دستگاههای اطلاعرسانی تمامیتخواهان اعتماد دارد.
مطابق نتایج تحقیقی که توسط سازمان ملی جوانان انجام شده حدود ۶۵ درصد جوانان معتقدند تصویری که صدا و سیما از زندگی مردم ارائه میدهد واقعی نیست و در انعکاس مسائل و مشکلات جامعه عملکرد مناسبی نداشته است. سایت “الف” از نتایج تحقیق دیگری در سطح تهران و در مناطق ۲۲ گانهی آن خبر داده؛ و گفته که حدود ۶۹ درصد از پاسخگویان اعلام کردهاند که دارای دیش و دستگاههای دریافت برنامههای ماهوارهاند. تابستان سال پیش نیز مرکز افکارسنجی صدا و سیما اعلام کرد تعداد خانوادههایی که پای برنامههای ماهوارهای مینشینند، حدود ۶۴ درصد از خانوارهای ایران را تشکیل میدهند. به بیان دیگر، این مرکز، تعداد بینندگان ماهواره را بیش از ۴۵ میلیون برآورد کرده بود. گزارشهای مشابه، با نتایج حتی غریبتر، کم نیست.
القصه، اقتدارگرایان حاکم از بیاعتمادی افکار عمومی به اطلاعرسانی و تهمتهای خود باخبرند. نیز، میدانند که حوزهی نرمافزاری قدرت را به تغییرخواهان و شهروندان معترض به وضع موجود و رسانههای منتقد و مخالف وضع مستقر، باختهاند. دیری است که شهروندان، خود به مهمترین بازوهای اطلاعرسانی و آگاهی بخشی در مقابل دروغپراکنی و تحریف حقیقت توسط سامان سیاسی مسلط مبدل شدهاند. تمامیتخواهان اگر به ظاهر ـ و به مدد امکانات و پتانسیل قدرت سختافزاری ـ بر اوضاع مسلط نشان میدهند، اما پشتوانههای نرمافزاری قدرت آنان، نحیفتر و کمرنگتر میشود. و از همین روست که عاجزند از اینکه خود را در معرض داوری افکار عمومی قرار دهند.
وقتی حاکمیت اقتدارگرا با تمام عرض و طول نفتی ـ تسلیحاتی ـ رسانهای اش، فاقد توان برگزاری دادگاهی علنی برای کسانی چون قدیانی و رجایی و تاجزاده است، یا از برپا کردن محاکمهای نمایشی برای رهبران جنبش سبز نیز عاجز نشان میدهد، دست خالی تمامیتخواهان برای اقناع افکار عمومی، آشکار میشود. و البته ـ همزمان ـ اهمیت آگاهیبخشی و تاثیرات گریزناپذیر اطلاعرسانی با استفاده از تمامی ابزارها و امکانهای موجود، در داخل ایران ـ بهویژه با استفاده از “شبکههای اجتماعی” حقیقی و مجازی ـ و نیز در خارج از کشور، مشخص میگردد. “بیداد حکومت گریزان از داوری” ـ چنانکه میشل فوکو میگوید ـ بیش از پیش برای ایرانیان و جهانیان، محسوس میشود.
حاکمان ـ اگر عقلانیت پیشه کنند و مدبرانه رفتار نمایند ـ چارهای ندارند جز “در معرض داوری نهادن خود” و توضیح به افکار عمومی در داخل ایران و جهان، و نیز تمکین به مطالبات انسانی پرسشگران و شهروندان آسیبدیده از “بیداد”. افسوس که هرچه میگذرد کمتر نشانی از خردورزی و تدبیر مشاهده میشود؛ رویکردی بس ضدملی و غیرانسانی و خطرخیز برای ایران و ایرانیان، توسط اقتدارگرایان حاکم.