“اولاً بر ذمت همت تو لازم است که بدرستی تحقیق کنی که وسعت ملک فرنگستان چقدر است؟ کسی بنام پادشاه فرنگ هست یا نه؟ و در صورت بودن، پایتختش کجاست؟ ثانیاً فرنگستان عبارتست از چند ایل شهرنشین؟ خوانین و سرکردگان ایشان کیانند؟ثالثا در باب انگلستان تحقیق جداگانه و علیحده کن و ببین اینان که در سایه ماهوت و قلمتراش اینهمه شهرت پیدا کرده اند، از چه قماش مردم و از چه قبیل قومند؟ اینکه می گویند در جزیره ای ساکنند، ییلاق و قشلاق ندارند و قوت غالبشان ماهی است، راست است یا نه؟ اگر راست باشد چطور می شود که یکی در جزیره بنشیند و هندوستان را فتح کند؟ پس از آن در حل این مسئله که اینهمه در ایران در دهنها افتاده است، صرف مساعی و اقدام بنما و لیک بفهم که در میان انگلستان و لندن چه نسبت است؟ آیا لندن جزئی از انگلستان است یا انگلستان جزئی از لندن؟ رابعاً در باب این دولت لاینفهم انگلستان با دقت تمام وارسی نموده بدانکه چگونه حکمرانی است و صورت حکمران او چیست؟سادساً از روی قطع و یقین غور و بررسی حالت ینگه دنیا را نموده و در این باب سر موئی فرونگذار.سابعاً تاریخ فرنگستان را بنویس و در مقام تفحص و تجسس آن بر آی که اسلم شقوق و احسن طریق برای هدایت فرنگیان گمراه بشاهراه اسلام و بازداشتن ایشان از اکل میته (خوردن مردار) و لحم خنزیر (گوشت خوک) کدام است؟”
آنچه در بالا و اول این نوشتار خواندید، بخشی از نامه تاریخی فتحعلی شاه قاجاربه سفیر خود در استانبول است که نشان از عدم آگاهی و شناخت این شاه قاجار از جهان هم عصر خود دارد. در این نامه که اصل آن درموزه اسناد ملی ترکیه موجود است، گویی شاه قاجار زمانی به صرافت شناخت و آگاهی از جهان پیرامون خود می افتد که جز گرد پایی از تحول دنیای رو به رشد را نمی بیند واز غافله عقب بوده است. درست همچون سران امروز جمهوری اسلامی که بدون درک و شناخت صحیح از جهان پیرامون خود، به قصد فریب دنیایی که بر آنها سخت گرفته است تن به تغیر مصلحتی می دهند؛آن هم تنها درباب تعاملات بین المللی و فیصله دادن به مسئله لاینحل هسته ای، بی آنکه تغییری در رویه حکومت بی سئوال خود داده باشند.
حالا دیگرهرچه از عمر دولت شیخ حسن روحانی می گذرد، باور تغییر رویه نظام در بین طرفداران دولت تدبیر و امید، کم رنگ تر می شود. اگر چه امروز بی اغراق بخش عظیمی از مردم و دول غرب مفتون و مرعوب نیرنگ جدید رژیم در خصوص تغییر رویه تعاملات بین المللی، خاصه در مذاکرات هسته ای هستند. اما ادامه و تشدید سیاست های استبدادی رژیم در اداره امورداخلی کشور، گواه براین واقعیت است که تنها اولویت دولت شیخ حسن روحانی باز سازی روابط مخدوش شده جمهوری اسلامی با جهان غرب است، و نه تغییر رویه نظام نسبت به اداره امور کشور و یا بهبود وضعیت اقتصاد و معاش ملت ایران.
افزایش آمار اعدام های پس از استقرار دولت جدید، و روند بازداشت روزنامه نگاران وفعالین سیاسی و اجتماعی و ایضا توقیف اخیر روزنامه بهار، و افزایش گرانی ها و تورم، خود از بارزترین نشانه های این نیرنگ جدید رژیم است، تا بدانجا که از هر خانه ای صدای اعتراض به دولت منتخب شنیده می شود و بازهم ابرهای نا امیدی آهسته آهسته بر سر مردم خوش باور به اصلاح نظام سایه می گستراند؛مردمی که با تجربه شکست دو جنبش اصلاحی رژیم ( دوم خرداد وجنبش سبز) و ایضا پس از دستگیری دو تن از رهبران جنبش خیابانی خود، با دل خوش داشتن به یکی از چهر ه های امین اما معتدل نظام، بر اصلاح رژیم اصرار ورزیدند اما کما کان دست خالی تر از همیشه به خط شروع این ماراتن باز می گردند تا بار دیگر با “Game over” در این بازی نیز در تدارک جنبش خوش رنگ و لعاب ترو ایضا قهرمان خوش لبخند تر دیگری باشند.