از بإمداد ۲۵ تیرماه که حمله زمینی یگان های رزمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به منطقه کوهستانی و صعب العبور قندیل درنوارمرزی کردستان ایران ، عراق و ترکیه آغاز شد سه هفته سپری شده است و در این مدت اخبارمتناقضی از تلفات انسانی وآسیب های ایجاد شده منتشر شده است. از یک سو سپاه که به بهانه مقابله و سرکوب نیروی مسلح پژاک این عملیات نسبتا گسترده نظامی را آغاز نموده است، ضمن رد تلفات جدی نیروهایش آمارهای بالایی از کشته و زخمی شدن و اسارت نیروهای طرف مقابل ارائه داده است که صحت آنها با توجه به ماهیت جنگ های چریکی به شدت زیر سئوال است از سوی دیگر نیز پژاک آمار و ارقام اغراق آمیزی از کشته و زخمی شدن نیروهای سپاهی را در رسانه های خود اعلام نموده است در این میان اما آواره، کشته و زخمی شدن ساکنان بومی منطقه، خود حکایت تلخ و مصیبت بار دیگری است. با اینکه بنا به دلایل مشخص ازجمله دیدگاه های ایدئولوژیک دو طرف درگیر و شرایط جنگی منطقه فعلا امکان ارزیابی دقیقی از ابعاد این فاجعه انسانی وجود ندارد اما شکی نیست که فارغ از وابستگی، ملیت، نژاد و تابعیت، تعدادی انسان جان، سلامت و یا خانه و کاشانه خود را ازدست داده اند و در صورت تداوم وضع موجود قطعا بر تعداد آنها افزوده خواهد شد.
هدف این یاداشت کوتاه ریشه یابی و یا بررسی علل این واقعه نیست بلکه تنها طرح چند سئوال جدی از نیروهای سیاسی اپوزیسیون و حقوق بشری فعال در صحنه اجتماعی ایران مد نظر است ؟
ابتدا لازم می دانم برای روشن شدن ذهن خوانندگان محترم و رفع شائبه جانبداری از یکی از طرفین درگیری، این نکته را مشخص نمایم که با اینکه حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) را یک گروه تروریستی و تجزیه طلب نمی دانم اما رویکرد مبارزاتی و مشی مسلحانه آن را نیز منطبق بر شرایط امروز کردستان ارزیابی نمی کنم و نسبت به عملکرد این حزب و تبعات ناشی از فعالیت هایش انتقاد دارم زیرا معتقدم که در شرایط امروز دنیا و ایران هر روش و منشی که به امنیتی تر شدن فضای کردستان یاری رساند نه تنها به حل “مسئله کرد” کمکی نخواهد کرد بلکه فرآیند دمکراتیزاسیون جامعه و قدرت در ایران را که پیش نیاز حل مسائل همه اقوام (ویا ملیت های) ساکن در آن است را با اختلال جدی مواجه خواهد کرد.
اینکه عملیات نظامی اخیر سپاه( با این حجم از درگیری و مدت نسبتا طولانی ) واقعا با هدف مقابله با گروه پژاک به اجرا درآمده باشد برای نگارنده محل تردید است زیرا از یک سو بنابر اعلام رسمی مسئولین این گروه کرد مخالف جمهوری اسلامی از یکسال قبل آنها آغازگر هیچ عملیات نظامی نبوده اند و از سوی دیگر توان و استعداد بالای رزمی بکارگرفته شده نیروهای نظامی سپاه و عبور آنها از مرزهای رسمی یک کشور همسایه تنها برای مقابله با یک گروه از چریک هایی که از سالها قبل در ارتفاعات صعب العبور قندیل پناه گرفته اند با چنین ادعایی همخوانی ندارد بنابراین میتوان اینگونه استنباط نمود که در این جنگ رسمی اما اعلام نشده، پژاک تنها یک بهانه است و استراتژیست های “حکومت فقیهان بر ایران” اهداف دیگری را از برافروختن آتش جنگ تعقیب می نمایند.
فرض های مختلفی بعنوان اهداف سپاه از این لشکرکشی محتمل است از جمله : تغییر توازن قوا در منطقه، نجات رژیم بشار اسد و تنها متحد منطقه ای حاکمان ایران، به رخ کشیدن قدرت نظامی در آستانه خروج آمریکایی ها از عراق ، سر پوش گذاشتن بر ناکارآمدی شدید نظام از طریق ایجاد شرایط جنگی در کشور و تشدید خفقان موجود، مسئله پادگان اشرف و یا تعیین تکلیف سایر نیروهای اپوزیسیون ساکن در کردستان عراق و … در حالیکه همه این موارد می توانند اهداف ضمنی سپاه از این جنگ افروزی آشکار را در بر داشته باشد اما بنظر من یک حالت محتمل تر نیز می تواند مطرح باشد.
فاصله گرفتن سپاه از اهداف اولیه تشکیل آن و تبدیل این نهاد عقیدتی - نظامی به بازوی اعمال استبداد دینی در ایران باعث ریزش شدید انگیزه در بدنه جوان این نهاد و در عین حال تضعیف جایگاه ارزشی آن در نزد مردم شده است. روند استحاله این نهاد که با چنگ اندازی به شاه راه های اصلی اقتصاد کشور و پس از جنگ شروع شده بود با توسعه حضور سپاهیان در همه صحنه های فرهنگی و سیاسی کشور در حال تکمیل است بگونه ای که بسیاری از ناظران سیاسی، شرایط ایران امروز را کاملا نظامی و امنیتی می دانند. مخصوصا پس از سرکوب خونین اعترضات آرام و مدنی مردم در جریان وقایع پس از انتخابات که جایگاه سپاه را تا حد یک حزب پادگانی تنزل داد فرماندهان عالیرتبه و نگران آینده را بر آن واداشته است که برای جبران این کاهش مشروعیت و تقویت روحیه یگان های رزمی به یک عملیات جنگی محدود و در عین حال قابل کنترل متوسل شوند. البته باید اذعان نمود که متاسفانه مانند سالهای اوائل انقلاب که از کردستان و “مسئله کرد” برای تثبیت حکومت فقیهان و تحمیل سیاه ترین استبداد تاریخ بر ایران بهره گرفته شد اینبار نیز در شرایط بحران مشروعیت و ناکارآمدی شدید حاکمیت، برای فریب افکار عمومی به قربانی نمودن مطالبات مشروع ،انسانی و قانونی ملت کرد روی آورده اند و به بهانه مقابله با پژاک، سایه سیاه جنگ و خونریزی را بار دیگر بر کردستان گسترانده اند این در حالی است که خود سپاه و مسئولین جمهوری اسلامی بهتر از هر کس دیگری می دانند که “مسئله کرد” راه حل نظامی ندارد و تجربه سی و دو سال گذشته هم بخوبی موید همین نکته است که علیرغم شدیدترین سرکوب ها جنبش مدنی مردم کرد روز به روز قوی تر شده است بگونه ای که در حال حاضر گفتمان مبارزه مسلحانه در میان مردم کرد و جریان های اصیل سیاسی آنها جایگاهی ندارد بنابراین بنظر می رسد عملیات اخیر سپاه بیش از هرچیز دیگر تلاشی است برای خروج از بحران مشروعیت و بازسازی چهره مخدوش این نهاد (و یا در کلان ماجرا کل حاکمیت) در افکار عمومی که در حال حاضر بیشتر بعنوان یک نیروی کودتاگر و سرکوبگر(و یا دولت کودتایی و حکومت فاشیستی) شناخته می شود تا یک نیرو مردمی و حافظ امنیت ملی.
حال با این مقدمه نسبتا طولانی جای طرح چند سئوال جدی از همه جریانات سیاسی و حقوق بشری که بدرستی مخالف هرگونه جنگ و خونریزی در فرآیند دمکراتیزاسیون ایران هستند بوجود می آید و آن اینکه چگونه است که با گذشت سه هفته از آغاز درگیری ها و کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از انسانها و احتمال افزایش ابعاد این فاجعه، سکوت و بی موضعی را انتخاب کرده اند؟ آیا این سکوت ناشایست بنوعی تائید ضمنی عملکرد ویرانگر سپاه نیست؟ آیا سکوت این جریانات ناشی از افتادن مجدد در دام ادعاهای رسانه های حاکمیت همچون سالهای ۵۸ و ۵۹ نیست که عملکرد ضد مردمی و سرکوبگرانه سپاه را فریبکارانه مقابله با تروریسم و تجزیه طلبی قلمداد می نمایند؟ آیا ضدیت با ماهیت جنگ افروزی و مقابله با تبعات وحشتناک آن اقتضا نمی کرد که این عملیات جنگی سپاه محکوم شود و اقدامات جدی و عاجل توسط جریانات سیاسی اپوزیسیون در سطح افکار عمومی ایران و دنیا برای توقف جنگ و خونریزی صورت پذیرد؟ آیا انفعال در برابر عملیات سپاهی که در کودتای انتخاباتی ۸۸ و فجایع پس از آن نقش درجه یک داشته است و در تحمیل شرایط فلاکت بار کنونی بر کشور متهم ردیف اول است نوعی برخورد گزینشی با ریشه های استبداد دینی و تلقی فاشیستی از دین و حکومت محسوب نمی شود؟ چنین خطاهای استراتژیکی تا چه اندازه در تداوم فاجعه بار حکومت فقیهان بر ایران در سی و دو سال گذشته نقش داشته است؟ راستی اگر با وجود چنین تبعیض های آشکاری (که متاسفانه فراوان، تکراری و همیشگی هم هستند)، کردها با جنبش سبز همراهی نداشته باشند آیا بازهم عده ای متفکرانه و با ژست های روشنفکرماءبانه در جستجوی علل قهر قومیت ها سمینار و مناظره بر پا می کنند؟
باور داشته باشیم که تاریخ بیش و پیش از هر چیز برای درس آموزی است.