فاتحه تئاترعروسکی را بخوانیم!
” آزاده انصاری “، کارگردان نمایش ” ماکاندو “ است که به صورت تلفیقی از نمایش مرسوم و نمایش عروسکی در خانه ی هنرمندان ایران بر روی صحنه رفته است. با او در تهران همکلام شده ایم تا بیشتر از چند و چون کار و اوضاع و احوال تئاتر عروسکی بدانیم. او می گوید که بی توجهی مسئولان به نمایش عروسکی، این هنر را در راه ” نمایش رو حوضی “ و در مسیر نابودی قرار داده است… این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…
خانم انصاری،اول بارآشنایی شما با آثار مارکز به چه شکلی بود؟
بی شک تمام کسانی که با ادبیات آشنایند، گابریل گارسیا مارکز و صد سال تنهایی اش را می شناسند؛ سال دوم دانشگاه بود که سرو صدای رمان صد سال تنهایی در تمام دانشکده پیچید، من هم مثل خیلی ها سراغ کتاب فروشیهای مقابل دانشگاه تهران رفتم و کتاب را خریدم. هنگام خواندن، احساس عجیبی به من دست می داد، یک احساس شگفت، به گمانم هرکسی برای اولین بار کتابهای مارکز را بخواند دچار این احساس می شود.
و …، ویژگی های خاص “ماکاندو” برای به صحنه آوردن آن چه بود؟
این جادوگر بزرگ “ماکوندو” سرزمین خیالی اش رو به شکلی ترسیم می کند که نمی شود باور
کرد که چنین جایی اصلا وجود دارد. سرزمینی پر از تخیلات واقعی و واقعیات تخیلی؛ و اما
حالا من و دوستانم این سرزمین رویایی و دوست داشتنی را به صحنه کوچکمان آورده ایم. ماکوندوی ما جایی است که انسان ها و عروسکها در کنار هم و در کنار عروسک مارکز، یکی دیگر از داستانهای جذاب این نویسنده را به تصویر می کشند و این پیشکشی است به تمام کسانی که با داستانهای مارکز به آسمان خیال و رویا پر کشیده اند.
اساسا نمایشنامه ها چه ویژگی هایی را برای عروسکی شدن باید داشته باشند؟
مهم ترین مساله درکار عروسکی داشتن تکنیک است. یعنی اینکه درمقام کارگردان بتوانید یک
نمایشنامه را با طراحی های خود به شکل کار عروسکی در بیاورید و حداکثر تصاویر را به
تماشاگران ارائه دهید. اگرنه بهتر است نمایشنامه را به شکل معمولی و بازی بازیگران به صحنه
بیاورید.
دراجرایتان تلفیقی از بازیگران و عروسک ها را می دیدیم. چه شد که تصمیم گرفتید نمایش را به این شیوه اجرا کنید؟
ببینید،اغلب اتفاقات یک نمایش مخصوصا نمایش های عروسکی درمحل تمرین رخ می دهد. یعنی
طراحان وعروسک گردانان دور هم جمع می شوند و تصمیم می گیرند که در طول تمرین کارها
و پیشنهاداتشان را به اجرا برسانند. دریکی ازهمین تمرینات بود که ما به این نتیجه رسیدیم که می
توان در اجرا بازیگر را هم به صحنه اضافه کرد و بار دراماتیک وجذابیت های بصری نمایش را
بیشتر انتقال داد.
چه فرقی است بین داستان مارکز و آنچه “ آرش پارساخو ” برای شما دراین نمایش مکتوب کرده است؟
درداستان اصلی مارکز وجوه کمیک داستان بسیار کمتر از آنچه که درنمایش ما می بینید
وجود دارد. پارسا خو، برخی از صحنه های نمایش را ایرانیزه کرده وموقعیت هایی را درمقام نمایشنامه نویس ارائه داده است تا بار طنز داستان ما بیشتر از روایت مارکز باشد.
حالا این اضافه کردن شخصیت مارکز درچهارچوب نمایش توصیه گروهی بوده است؟
بله. در قسمت هایی از نمایش احساس می شد که باید روایت شکل برجسته تری به خود بگیرد و ما عنصری را از این نظر در اجرا کم داشتیم.همین کمبود باعث شد تا به نتیجه برسیم که وارد کردن عروسک مارکز نویسنده درنمایش می تواند بهترین بهانه برای یکدست کردن چاله های اجرا باشد.بنابراین شخصیت نویسنده مارکز را با آن ادبیات شیوا وداستان گونه به اجرا وارد کردیم که به نظر می آید جالب شده باشد.
کمی هم درباره موسیقی نمایش برایمان بگویید.
موسیقی در این شکل کارها می تواند به عنوان ناجی بسیاری از لحظه ها باشد.این به آن معنا است
که کارکرد موسیقی درجایگاه غیرقابل انکاری برای مخاطب قرار دارد واصولا زبان پویای
نمایش تلقی می شود. دراجرای ما موسیقی شخصیت دارد و اوست که قصه های نمایش را یدک
می کند.
کمی درباره وضعیت تئاتر عروسکی درایران بگوئید.
درباره وضعیت نابسامان تئاتر درایران تقریبا همه علاقمندان به آن می دانند.اما تئاتر عروسکی
درنگاه کلی خود تنها با نگاهی به دستان مدیران طلب یاری دارد وآن قدر این شکل از نمایش
مظلوم ودرمانده رها شده است که باور آن برای دیگران سخت است.تنها می توانم این را بگویم که
دلگرمی های دست اندرکاران این حوزه نمایشی وگروههای مجری به یکدیگر چراغ تئاتر
عروسکی را روشن نگاه داشته است. برپایی تنها جشنواره بین المللی تئاتر عروسکی درتهران
نمی تواند بهانه ای برای رسیدگی به آن باشد. سرنوشت تئاتر عروسکی هم به تدریج دچار
سرنوشت تئاتر”سیاه بازی “ می شود وبه واقع اگر مسئولان پیگیر این امور نباشند فاتحه تئاتر
عروسکی خوانده شده است.