ایدئولوژی های ناکجاآباد

احسان نراقی
احسان نراقی

استالین با تمام قوا در صدد بود در پرتو شخصیت لنین و قلم توانای ماکسیم گورکی اعتباری به دست آورد ولی ماکسیم گورکی به این کار تن در نداد و در عاقبت بنا به اعتراف خود یاگودا که دو سال بعد از مرگ گورکی او هم اعدام شد یاگودا قبل از اعدامش اعتراف کرد که در سال 1936 ماکسیم گورکی را که در بیمارستان بستری بود با شبکه عجیبی که به وسیله چکا که بعدها به (ک گ ب مبدل شد) در اختیار داشت، او ماکسیم گورکی را به قتل رساند، البته به دستور استالین بود که یاگودا این مطلب را به امید نجات خود از مرگ، هرگز اسم استالین را در دادگاه نمی‌برد. این را در اینجا باید اضافه کنم که شیوه استالین این بود که افرادی که در این‌جور جنایات با او همکاری داشتند همگی را با شیوه‌های مختلف به دیار عدم می‌فرستاد که کسی و شاهدی از جنایات او در قید حیات نباشد.

حال بجا است به یکی از نوشته‌های ماکسیم گورکی راجع به لنین و استالین اشاره‌ای داشته باشیم. در اوایل انقلاب اکتبر ماکسیم گورکی در روزنامه خود که قبل از انقلاب منتشر می‌کرد، نوشته است: <ذهن لنین و تروتسکی و امثال آنها را زهر قدرت مسموم کرده است. نشانه این مسمومیت رفتار ناشایست آنها نسبت به آزادی بیان، حقوق فرد و همه حقوقی است که دموکراسی بانی آن بوده است. لنین جادوگر خیلی ماهری نیست بلکه شعبده‌بازی است که برای شرافت و یا حتی زندگی پرولتاریا که دائما از آن دم می‌زند ارزشی قائل نیست. کارگران نباید اجازه دهند که ماجراجویان و دیوانه‌ها مسوولیت جنایات شرم‌آور، احمقانه و خونبارشان را بردوش آنان بگذارند زیرا کیفر این جنایات را پرولتاریا پس خواهد داد نه لنین‌و اما درباره استالین به گفته یاگودا باید گفت: پس از قتل ماکسیم گورکی خانه او را بازرسی کرد و نوشته‌های چاپ‌نشده نویسنده معروف را به دست آورد، می‌گوید: <در مورد استالین می‌توان گفت که برای مجسم کردنش کافی است تصور کنیم که در مقابل یک شپشی که هزار بار بزرگ‌تر از خودش شده است قرار داریم.> استالین از لحاظ شخصیت چنین موجود کریه‌المنظر، جنایتکار، تنفرانگیز و وحشتناکی بود.

3- هیتلر (آلمان بر فراز همه)

این طبیعی بود که هیتلر شخصی منحصربه‌فرد بود و در جلسه مشهد هم بحث هیتلر از جذابیت بیشتر برخوردار بود. شاید به دلیل مطرح بودن مباحثی چون هولوکاست.

5 سال پس از پایان جنگ جهانی 1918 زخم‌های واردشده بر ملت آلمان به خاطر اثرات عهدنامه ورسای و تأخیر پرداخت غرامت به فاتحین جنگ وخیم‌تر شد به خصوص که در ژانویه سال 1923 صدهزار سرباز فرانسوی و بلژیکی منطقه زرخیز <رور> را در خاک آلمان اشغال کردند این واقعه هم باعث قوی‌تر شدن احساسات ملی‌گرایانه آلمان‌ها شد. در این زمان هیتلر تأسیس حزب خودش را با شعار <آلمان برفراز همه> اعلام کرد و درصدد انجام کودتایی در نوامبر 1923 برآمد البته کودتایی که با شکست روبه‌رو شد. پس از آن هیتلر 5‌سال به زندان محکوم شد. هیتلر بعدها در خاطراتش نوشت: <این شکست بزرگ‌ترین شانس زندگی‌ام بود> البته زندان را بیش از چند ماه تحمل نکرد و مشمول عفو واقع شد.

در این زمان هیتلر با روابط ناسالمی که با خواهرزاده‌اش داشت با او زندگی می‌کرد. این دختر که چلی نام داشت بارها گفته بود که هیتلر او را وادار به کارهای دردآور و نفرت‌انگیز می‌کند و نویسندگانی که شرح‌ حال هیتلر را در این سال‌ها نوشته‌اند به تأثیر روابط ناسالمی که با خواهرزاده‌اش داشت اشاره کرده‌اند و معتقدند که این روابط تأثیرات نامطلوبی در روحیه و شخصیت هیتلر برجای گذاشته است، به خصوص که گفته‌اند در سال 1931 که جسد بی‌جان چلی را در آپارتمانش پیدا کرده‌اند که بعضی این را خودکشی و بعضی جنایتی از سوی هیتلر قلمداد کردند که این جریان ناشی از تصمیم چلی است. برای ارتباط با یک موسیقیدان یهودی که در حال عزیمت به وین بوده است علی‌الخصوص که هیتلر از تصمیم او ناراضی و خشمگین بوده است و دیگر این که نزدیکان هیتلر اظهار می‌دارند که قبلا هنرپیشه‌ای به نام ماریا روابط عاشقانه‌ای با هیتلر داشته، خودکشی کرده است نتیجه آنکه هیتلر جوانی مغشوشی را به لحاظ روحی پشت‌سر گذاشته است.

به هر حال نراقی در ابتدا به معاهده ورسای اشاره کرد: <می‌دانیم که معاهده ورسای خیلی معاهده بی‌رحمانه‌ای برای ملت آلمان بود به طوری که نماینده آمریکا در همان جلسه ورسای گفت: <این که معاهده صلح نیست، این اعلان جنگ با آلمان‌ها است، درون این طرح جنگ بیرون می‌آید. واقعا جنگ بود. معاهده ورسای خیلی از مستملکات آلمان را گرفت و بر آن غرامت‌های سنگین تحمیل کرد، این بود که ملت آلمان از این جریان خیلی دلخور بود، زیرا باعث فقر و عقب‌ماندگی اقتصادی آنان گردید.>

این جامعه‌شناس سپس از مساله یهودی‌ها گفت: <به هر صورت هیتلر از این نارضایتی ملت آلمان و از سوءاستفاده‌های مشروع و نامشروعی که یهودی‌ها می‌کردند دلخور بود و این را نزد ملت آلمان بزرگ جلوه داد و گفت تمام بدبختی‌ها، از نژاد اسرائیل و یهود است، باید اینها را از بین برد. سپس آن برنامه مبارزه با یهود را توسعه داد و کشتار یهودی‌ها به چندین میلیون رسید.>

نراقی به شعاری که هیتلر برای ملت آلمان انتخاب کرده بود (آلمان بر فراز همه) اشاره کرد و معتقد است که هیتلر این برتری را گفت و این‌قدر گفت که خودش هم باورش شده بود. بالاخره حرف همیشگی هیتلر این بود: <تمام عواملی که مانع از این می‌شدند که نژاد آرین به تمام معنا خالص گردد را باید از میان برداشت.> از نظر عوام‌فریبی، هیتلر دست تمام عوام‌فریبان تاریخ را از پشت بسته بود. او در کتاب <نبرد من> می‌نویسد: <هر مطلب هر چند تعصب‌آمیزی که بتواند روح توده مردم را لمس کند بجا است، صد بار ارزش آن از گفتار واقع‌بینانه دانشمندان بالاتر است. ما باید بتوانیم به احساسات توده مردم تکیه کنیم نه آنچنان که روشنفکران می‌گویند به مغز آنها. وقتی قرار است که به توده انبوه مردم رجوع کنیم، ارجح آن است که سطح شعار پایین و عوامانه باشد.>

هیتلر با این روحیه جنگ‌ستیزانه از ابتدای به قدرت رسیدنش یعنی در سال 1932 بنای تهاجم به دیگر کشورها را گذاشت و بالاخره باعث به‌وجود آمدن جنگ جهانی شد و اروپا را به خاک و خون کشانید و حمله‌ای بی‌رویه به روسیه کرد و کشته‌های زیادی برجای گذاشت هر چند تا مسکو و استالینگراد پیش رفت ولی ملت روس خارج از شوروی و مسلک کمونیستی به سابقه تاریخی روحیه خود یعنی مقاومت در مقابل مهاجم به مقاومت پرداخت، همچنان که ناپلئون را که تا دروازه‌های مسکو پیش رفته بود به عقب‌نشینی وادار کرد، با فداکاری فراوان قوای هیتلر را تا شهر برلین عقب نشاند و آخرین امید هیتلر را نقش بر آب کرد و او در عوض اینکه تسلیم قوای روس شود با یک گلوله در دهانش به زندگی‌اش پایان داد.

4- مائو تسه‌دونگ (انقلاب فرهنگی چین)

نراقی به کتابی که اخیرا توسط دو محقق انگلیسی بعد از ده سال تحقیق مداوم در 840 صفحه منتشر شده، اشاره کرد که ارقام دقیقی از جنایات مائو را اعلام می‌کند.

مائوتسه‌دونگ مدت 27 سال با قدرت مطلقه روی یک چهارم جمعیت کره ارض حکومت کرد، عامل کشتار ده‌ها میلیون انسان بود. او اگر به مسلک مارکسیسم - لنینیسم پیوست در درجه اول برای این بود که می‌توانست به ابزار بی‌نظیری دست یابد که لنین ایجاد کرده بود همه آن ابزار قدرت بیکران حزب بود.

رهبر خداگونه حزب کمونیست چین از اواخر دهه 1930 و بعد از یک جنگ داخلی موحش با در دست داشتن کلیه عوامل قدرت در سال 1949 با کمک مستقیم اتحاد جماهیر شوروی تبدیل به قدرتمندترین مستبد تاریخ بشریت شد. عینا شبیه امپراطوری گذشته زندگی پردرد و رنجی را به ملتش تحمیل می‌کرد که هدف نهایی آن تبدیل چین به یک ابرقدرت نظامی جهانی بوده است. تعقیب این هدف متضمن تحمل بزرگ‌ترین قحطی تاریخ بشریت و مرگ سی‌وهشت میلیون از هموطنانش بوده است. نویسندگان این کتاب می‌گویند تلاش شبانه‌روزی ما طی این ده‌سال این نتیجه را در برداشته است که ما بتوانیم حرکت طولانی درباره روابط نزدیک میان مائو و استالین و رفتار غیرقابل تصور مائو را با همسران، معشوقه‌ها و فرزندانش روشن کنیم. تحقیقات ده‌ساله روی اسنادی که تا این زمان به کلی محرمانه بوده است همراه اطلاعاتی که از افراد مختلف به دست آورده‌ایم به خوبی این مطلب را که لین بیائو (شریک جنایات مائو و در عاقبت کار قربانی او) گفته است ثابت می‌کند که <قدرت سیاسی یعنی قدرت محو دیگران.>

احسان نراقی افزود: <مائو نیز به خیال اینکه به دنبال لنین، استالین و مارکس،‌ملت چین را به یک رفاهی برساند، وارد عمل شد و در بعضی از موارد از قبیل انقلاب فرهنگی، مرتکب جنایات عظیمی گردید.>

این جامعه‌شناس از انقلاب فرهنگی چین به عنوان عامل تقویت‌کننده جنگ داخلی در چین یاد کرد و گفت: بدینگونه بود به خصوص انقلاب فرهنگی‌اش که واقعا خشونت در آن بیداد می‌کرد، تمام مردم یک منطقه‌ای باید تغییر جا بدهند و نظامی‌ها را برسر مردم سوار کنند و بگویند بزنید و بکشید و بدین ترتیب این خود نوعی جنگ داخلی را تقویت کرد به جای انقلاب فرهنگی.>

این بود که بعد از مرگ مائو، جانشینان وی، با یک ظرافتی وضع را تغییر دادند، البته آن فشار و خفقان سیاسی را بر مردم نگه داشتند، ولی ارتباطات تجارتی را توسعه بخشیدند و از خیلی مناسبت‌های اقتصادی روش‌های سرمایه‌داری را به خصوص در توسعه تجارت خارجی‌شان برگزیدند.

5- پل ‌پوت (حکومت دموکراتیک کامبوج)!

به اعتقاد نراقی، پل پوت نیز ادامه‌دهنده راه مائو بود و به گونه‌ای یک مائوزاده محسوب می‌گشت: <وقتی که از چین آمد بعد از چندین سال زندان و زندگی مخفی، به عنوان نماینده و منتخب حزب کمونیست کامبوج، یک ایدئولوژی رادیکالی را به مدت چهار سال از سال 1975 تا 1979 به راه انداخت که منجر به کشتن چهار میلیون نفر از 9 میلیون نفر جمعیت کامبوج شد. تمام مدارس و کارخانجات را تعطیل کرد.> یکی از شعارهای او این بود که باید کسی که روح ویتنامی در بدن کامبوجی خود دارد از بین برود. نراقی معتقد است که پل ‌پوت به دلیل اینکه سال‌ها در پاریس و در محافل چپ‌های افراطی رفت و آمد می‌کرده، نطق‌های آتشین و انقلابی ایراد می‌کرده و همین امر (ناطق زبردست بودن)، ابتدا بسیاری از جوانان کامبوجی را تحت‌تأثیر وی قرار داده است. نراقی در ادامه از ذات خشن پل ‌پوت علی‌رغم ظاهر فریبنده‌اش سخن می‌گوید: <اما هرگز کسی نفهمید چگونه در پی لبخندهایش و مظلوم‌نمایی‌هایش این همه خشونت نهفته است. برای مثال هفته اولی که به قدرت رسید، ‌دستور می‌دهد 120 افسر نظامی را بدون محاکمه اعدام کنند. به آنها می‌گویند لباس‌هایتان را بپوشید، پادشاه کامبوج می‌آید می‌خواهیم شما را معرفی کنیم، سپس با چند کامیون به بیرون شهر منتقل کرده و آنها را به رگبار مسلسل می‌بندند.>

این جامعه‌شناس در پایان گفتارش پیرامون پل ‌پوت می‌گوید: <از دیگر کارهای وی تفتیش عقاید و مذهب بود. معابد بودائیان، کلیساها و مساجد را تعطیل کرده، کشیشان بودایی - را به شالیزارهای برنج منتقل می‌کند و مذهب مردم کامبوج را کمونیست معرفی می‌نماید و نیز رژیم دیکتاتوری کامبوج را با عنوان <حکومت دموکراتیک کامبوج> مطرح می‌کند.> خصوصیت استثنایی خمرهای سرخ به رهبری پل ‌پوت این بود که کمال مطلوب را نژاد خالص می‌دانستند که توا‡م با استبداد سیاسی بود - می‌توان گفت یک معجونی بود از عقالید استالین و مائوته تسه‌دونگ.

6- بن‌لادن (11 سپتامبر با برج‌های دوقلو)

<هر چند بن‌لادن شباهتی از نظر موقعیت سیاسی و اجتماعی با پنج رهبر سیاسی و ایدئولوگ معروف که از آنها سخن گفتیم، ندارد ولی تأثیر او و هم ردیف‌های او از قبیل ملا عمر و دیگران از نظر فکری کمتر از آنها نیست به خصوص که باید گفت ایدئولوژی‌های مارکسیستی و فاشیستی امتحان خود را داده‌اند و قربانیان میلیونی خود را به دنیای عدم فرستادند، یقینا می‌توان امیدوار بود که دیگر بازار آنها رونقی نخواهد داشت ولی بنیادگرایی مذهبی می‌تواند ساده‌لوحانی را جلب کند- این است علت طرح مساله بنیادگرایی اسلامی در بن‌لادن که رهبر طالبان است.>

نراقی معتقد است که بن‌لادن و گروهش متاثر از جنبه‌های فرامرزی اسلامی و برای مقابله به مثل، به فکر گسترش تشکیلات جنگجویانه خود می‌افتند: <این آدم، تا حمله شوروی به افغانستان، مسلمان مبارزی بوده که همواره از روی اعتقاد اسلامی‌اش به دفاع از مسلمین پرداخته است. پس از آنکه برای دفاع از مردم مسلمان افغانستان، به این کشور می‌رود و گروه‌های داوطلبانه تشکیل می‌دهد، می‌بیند که کمونیست‌ها ادعایشان بین‌المللی است، ایشان هم تحت‌تاثیر این رویه قرار گرفته به فکر نوعی تشکیلات بین‌المللی اسلامی می‌افتد.>

اما قبل از آن بن‌لادن یک اکیپی را برای دفاع از الجزایر به‌وجود می‌آورد به همین جهت در افغانستان طرفداران بن‌لادن معروف بودند به افغانی‌ها. نراقی در توضیح این قسمت از سخنانش می‌گوید: <به آنها افغانی میگفتند برای آنکه از افغانستان آمده بودند و با همان سابقه افغانی. و نتیجه این جریان تند، این شد که کارش چندین سال بعد به جایی رسید که برج‌های نیویورک را سرنگون کرد.> مشاور ارشد سابق یونسکو، به سخنرانی دکتر سیدحسین نصر که چندی پیش در یونسکو ایراد کرده بود، اشاره می‌کند و می‌گوید: <آقای دکتر حسین نصر از دوستان ما در آمریکا است، آمده بود به پاریس و نطقی را در یونسکو ایراد کرد. ایشان گفت پیرامون وقایع پس از 11 سپتامبر، استادان اسلام‌شناس در دانشگاه‌های آمریکا گردهم آمدیم تا ببینیم چه شده است؟ و چه باید کرد؟ بنده از آن جلسه از آقای دکتر سوال کردم آیا تاکنون فکر کرده‌اید که چگونه بیش از 20 جوان تحصیلکرده (مهندس، متخصص، خلبان جت‌های سریع‌السیر) تصمیم می‌گیرند جملگی دست به یک عمل انتحاری بزنند؟ چه انگیزه‌ای سبب این کار شد؟ منظور من وجود اسرائیل در خاورمیانه و حمایت بی‌دریغ آمریکا از اعمال ضد فلسطینی اسرائیلی‌ها بود.

نراقی پاسخ ایشان را تاریخی دانست: <گفت، وقتی ما مشغول به تحقیق شدیم بعد از حدود 2 ماه، از کاخ سفید پیام آمد که دست از علت‌یابی بردارید! این هم خودش یک معمایی شد که دولت آمریکا نمی‌خواهد بفهمد چه شده است>! وی در پایان توضیحاتش پیرامون عملکرد بن‌لادن و افکارش می‌گوید: <خلاصه بن‌لادن کارهایی می‌کند که نمی‌توان به آنها گفت <اسلام>، همانگونه که خیلی از بزرگان دین چه در ایران و چه در دیگر کشورها این اعمال را محکوم کرده‌اند

منبع: اعتمادملی، 21 دی