نوکر بادمجان

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

اردیبهشت شگفتی است در منطقه و میهن. آمریکائی ها پدرمعنوی “طالبان سنی” رامی کشند و جنازه اش را به ماهیان دریا می سپارند؛ و “طالبان شیعه”، عزت اله سحابی  راتا  بسترمرگ رسانده اند؛ و سبب روانه شدن روزنامه نویسی به به جهان دیگر شده اند که نامش نخست در اساطیر ایران آمده است: “سیامک فرزند کیومرث است که در زمان حیات کیومرث در نبردی با دیو سیاه کشته می شود.”

و به راستی قاتل “سیامک پورزند” هم کسی جز دیوسیاه زمانه نیست که اکنون خنجر بر گلوی پسر گذاشته است.

 

طنز پردازی، پسر را ازنگاه فرمانده ای معروف، چنین تصویر می کند: “عزیزم! یادمان باشد که ما نوکر ولی فقیهیم نه نوکر بادمجان. بفرماید “چه عالی!” می گوییم “عالی تر از این نمی شود”. بفرماید “چه مزخرف!” می گوییم “مزخرف تر از این نمی شود”. این انتخابی که آقا کردند، و این بابا شد رئیس جمهور، خیلی قد آرنولدی و هیکل آرنولدی داشت؟ نه والله! یک چیزی بود مثل تاپاله افتاده بود وسطِ شهرداری تهران. قیافه اش زیبا بود؟ نه بالله! تیپ اش یک جوری بود که آدم از دیدن اش دچار تهوع می شد. صورت چروکیده، ریش کثیف، سر و وضع نامرتب. آقا و ما به خاطر همین چیزها گول خوردیم و انتخاب اش کردیم. متاسفانه ایشان یک عورت داشت به چه گنده گی که هر برگ انجیری رویش می گذاشت یک طرف اش پیدا بود و ما او را ندیدیم؛ راست اش را بگویم دیدیم ولی به روی خودمان نیاوردیم. طرف بوی گند می داد. شپش هم داشت. ضدانقلاب می گفت یکی بیاد این را ببره حموم، یک ماهه حموم نرفته. به خاطر همین قیافه ی گند و کثافت اش بود که آقا انتخاب اش کرد. آقا فکر کردند روستائی ها از چنین قیافه ای خوش‌شون می‌آد و می گن این چون بدن اش شپش دارد از خودمونه. امان از این دل غافل که با ما چه کرد. خدا نگذره ازت احمدی نژاد. خدا از اون عورت کثیف ات نگذره که جلوش برگ انجیر نذاشتی.”

ف. م. سخن با این تصویر سازی به راه کسانی می رود که “همه طوطیان هند” را “شکرشکن” کردند از “قند پارسی.”

و حالا بر سرزمین آنها “نوکران بادمجان” حاکمند که یکیش برادر سردار سعید قاسمی باشد؛ و دیگری برادر بسیجی سعید تاجیک که “روز” فرهنگش را بر ملا کرد و خبر می رسد درسلول انفرادی است. و این سلاله “سعید”ها دست در دست برادرنامدار سعید امامی می رودو به بارگاه “پدر” می رسد.

دیگر ده روزی می شود که بین “پدر و پسر” سخت شکر آب است. “پسر” خواسته طبق قانون اساسی “نظام” وزیر اطلاعاتش راعوض کند، اما “پدر” برخروشیده و حتی دیگر ظاهرسازی معمول قانونی را نکرده و “حکم دولتی” به بقای وزیر داده است که همان حیدرمصلحی باشد. هم او که خبر از اشراف وزارت خانه اش بر همه سازمانهای اطلاعاتی جهان داد وگفت که “سیا” و”موساد”و غیره درمنطقه از نفس افتاده اند. احتمالا داشت ذهن همفکر عزیزش اسامه بن لادن را منحرف می کرد که در قلب منطقه پا در دام یکی از بزرگترین عملیات امنیتی تاریخ گذاشته بود و با طراحی و هدایت “سیا”. معلوم نیست وقتی بن لادن کشته شد، برادر مصلحی کجا تشریف داشتند، اما همه دنیا دید که تیم کاخ سفید عملیات را به طور زنده به تماشا نشسته است.

در طول هفته”پدر” سه بار بر صحنه می آید و خواستار کنار گذاشتن اختلافات می شود. سردارانش هم مدام تهدید می کنند و شمشیر خونریز ولایت را نشان می دهند که خداوند متعال خودش در دست “پدر” گذاشته است. سرانجام در متن سیاست تاریکخانه ای “نظام” وزیر معزول و”پسر” روز اخرهفته در هیات دولت شرکت می کنند.

احمدی‌نژاد که هنوز از پسری خلع نشده، همان را می گوید که هاشمی و خاتمی هم در دوران خود به زبان ها ی دیگر گفته اند: “دلایل خانه‌نشینی را در دل خود نگه می‌دارم.”

ظاهرا مساله حل شده است، اما همه مانند فیگارو از “دو دستگی در اداره کشور” باخبر شده اند و بار دیگر از “حاکمیت دوگانه” سخن می رود.

پس، در چشم بر همزدنی “احمدی نژاد از فرزندی خامنه ای” خلع می شود. فرمان این است: “رابطه با رهبر باید رابطه امام و ماموم باشد.”

حجت الاسلام ذوالنور، “دوستانه” دلایلی می آورد که انسان به یاد شعر “استاد سخن” سعدی شیرازی می افتد:

و دلایل قوی و معنوی جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران این هاست:

“رهبر نایب امام زمان است. بدون امر او، نه رییس جمهور و نه هیچ کس دیگر مشروعیت ندارد. دوستانه خدمت احمدی نژاد عرض می کنم که ایشان در عبارات شان هم تجدید نظر کنند. معتقدم این سخن ولو اینکه این طور هم باشد، اشتباه است… باید گفت که رابطه با رهبر معظم انقلاب باید رابطه امام و ماموم باشد.این حرف ها یعنی چه که رابطه ام با رهبری رابطه پدر و فرزندی است؟ این حرف ها معنی ندارد. این حرف، حرفی انحرافی است.”

هفته پیش امام جمعه مشهد فرموده بودند که رای مردم هر چقدر باشد “صفر” است و تنفیذ مقام ولایت حرف آخر را می زند.
این هفته، احمدخاتمی، امام جمعه تهران، تکلیف قوای سه گانه و بقیه را روشن می کند: “تمام این انقلاب مدیون ولایت فقیه است. طبق قانون اساسی و طبق فقه ما، مشروعیت کل نظام به ولایت فقیه است. سه قوه وقتی مشروعیت دارند که امضای رهبری انقلاب پایشان نوشته شود. اگر این امضا نباشد، هیچ قوه ای اعتبار نخواهد داشت. “

و بلافاصله رگهای گردن برای اثبات دلایل بیرون می زند. اتهام های تازه علیه “جریان انحرافی” از زمین و زمان باریدن می گیرد. یکی شان که “تدوین مدل روسی برای انتخابات” باشد کهنه و مسروقه از روشنگری مخالفان جمهوری اسلامی است. اما رسیدن کاربه جن وجنگیر و رمال، درسیستم حذف نظام کاملا تازگی دارد. تازه معلوم می شود احمدجنتی رمالی بنام “عباس غفاری ” را با “امام زمان” که فهرست دولت را امضاء کرده بود، اشتباه گرفته بوده است.  و تازه همین رمال هم بسرعت لقب” شیطان پرست” می گیرد.

براستی”معرکه” ای برپا می شود. حتی خواجه حافظ شیرازی هم با خبر می شود که اراذل و اوباش شبکه ای مستقل اند وسرنخ آنها، با اسامی و عنوان های مختلف در بیت رهبری است.  یک سایت فارسی زبان  این تصویر معرکه را از”معرکه “ بدست می دهد:“این شبکه نقش پیاده نظام را در کودتای 22 خرداد و نگهداری احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری داشت و مرتکب انواع جنایات شد، به یکباره در طول 10 روز، فرمان را کج کرده و با ادبیات و اقداماتی که همه با آن آشنا هستند و احمدی نژاد را نیز با همین ادبیات و در همین جمع می شناسند، روبروی احمدی نژاد ایستاد و به اقلیتی که سرگیجه گرفته و نمیدانست باد از کدام سو می وزد و دستورات جدید چیست، حمله ور شد. وبلاگ های وابسته به آنها با هم سر شاخ شدند، نشریات آنها نیز به همچنین. حسین شریعتمداری که جایزه بهترین روزنامه نگار را از احمدی نژاد گرفته بود و سرلشگرفیروزآبادی که شال قهرمانی عدم حضور درجبهه های جنگ با عراق را احمدی نژاد به گردنش آویخته بود و خلاصه یکی پس از دیگری به احمدی نژاد یادآوری کردند که فراموش نکند فرزند کودتاست و نه محصول رای مردم.”

بعد هم” پروژه حذف دست راست احمدی‌نژاد “که همان رحیم مشائی باشد کلید می خورد و وبریدن”عورت” رئیس جمهور آغاز می شود. و اگر همین امروز وفردا اسناد مربوط به ارتباط “جریان انحرافی” باسازمانهای اطلاعاتی دنیا را رونکنند، برای اولین بار درجمهوری اسلامی نه با “دشمن” بیگانه که باخودی روبروئیم.

“جریان انحرافی” فعلا شامل عباس امیری‌فر، دبیر کمیسیون فرهنگی دولت و از حامیان سرسخت اسفندیار رحیم مشایی و تعدادی دیگر از افراد نزدیک به رئیس دفتر محمود احمدی‌نژاد است که همگی دستگیر شده اند.

به گفته مرتضی نبوی دولت از طریق این افراد و با توسل به اجنه به دنبال اجرای طرح‌های خود بوده است.

یکی از این طرح ها را سایت الف- متعلق به احمد توکلی- رو می کند: “ایجاد شرکتی بنام سمگا توسط اسفندیار رحیم‌مشایی و حمید بقایی با سرمایه اولیه ۲۰ میلیارد تومان. از جمله رانت‌های ویژه این شرکت واگذاری مجانی بیش از یک میلیون مترمربع زمین در لویزان با مصوبه هیات دولت و همچنین واگذاری ۳۱ هزار مترمربع زمین در اطراف فرودگاه امام خمینی بوده که هزینه کارشناسی آن‌ها ۳ میلیارد تومان بوده است. و : تاسیس تاکنون حداقل ۶ شرکت بزرگ اقماری که یکی از آن‌ها با عنوان بانک گردشگری، اکنون ۶۰۰ میلیارد تومان سرمایه دارد.”

روز های معلم و کارگر است و حتما “سپاه” این پولها را که از چنگ “پسر” درآورده به دست “پدر” می سپارد تا به زخم زحمت کش ترین و شریف ترین مردمانی زده شود که ماههاست حقوق نگرفته اند.

نمایندگان “مستقل ” مجلس بر این تصور خط بطلان می کشند. ۷۵ میلیارد تومان به بودجه سپاه پاسداران اضافه شود؛ سه میلیارد تومان هم به بودجه نظامی و دفاعی که همان سپاه باشد. احمد توکلی می گوید: “این افزایش به «دستور صریح» آیت‌الله خامنه‌ای تصویب شده است.”

و چون لابد این پول ها کفاف سرداران را نمی دهد، قرارداد یک میلیارد دلار توسعه ۲ میدان گازی به صورت ترک تشریفات به قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا، یعنی بازهم سپاه، تقدیم می شود.

واقعا که بریدن “عورت” پسر به دستور پدر چه در آمدی دارد. و تازه خیرش به چین هم می رسد که همچنان مشغول سرکیسه کردن “نظام” است و این هفته باقرارداد ناچیزی به مبلغ 100میلیارد دلار.

 

هفته ایست که حباب قیمت ها می ترکد. بازار سهام تهران دچارسقوط آزاد می شود. آتش زیر خاکستر در آذربایجان قهرمان جرقه ای می زند. در پی یک مسابقه جنجالی فوتبال بیش از ۱۰۰ نفر در خروجی‌های استادیوم سهند تبریز دستگیر می شوند.

در روز جهانی آزادی مطبوعات، سازمان گزارشگران بدون مرز آخرین آمار را منتشر می کند: “بیش از ۲۰۰ روزنامه‌نگار و وب‌نگار در ایران بازداشت و زندانی شده اند. از این تعداد ۴۰ نفر با اتهاماتی چون «توهین به مقام رهبری یا رئیس جمهور» و یا «جاسوسی، اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب» همچنان در زندان بسر می‌برند. بیش از ۱۰۰ روزنامه‌نگار و وبلاگ نویس مجبور به ترک کشور شده‌اند. بیش از ۳۰۰۰ نفر از حرفه‌کاران رسانه‌ها به دلیل توقیف رسانه و یا ممنوع کار شدن از سوی مقامات قضایی امنیتی، بیکار هستند.” یکیشان که احمد زیدآبادی باشد، جایزه جهانی آزادی مطبوعات را می برد.

فاطمه کروبی که چند روز برای مداوا از “حصر” بیرون آمده، شرح می دهد که چگونه “اوباش” محل زندگی شیخ دلاور را تصرف کرده اند. محمد خاتمی، در سخنانی با تاکید بر لزوم پاسخگو بودن حکومت در مقابل شهروندان وفراهم آوردن امکان نقد و اعتراض برای مردم، تاکید می کند، قدرت نباید “مثل گذشته‌ها در هاله‌ای از تقدس پوشانده شود.”

وزرای شش کشورعضو شورای همکاری خلیج فارس در پاسخ اظهارات سرلشکر فیروزآبادی که “مالکیت خلیج فارس” را متعلق به ایران دانسته بود، باردیگر اعلام می کنند: “خلیج فارس از آن اعراب است و همواره نیز چنین باقی خواهد ماند.”

کسی جوابشان را نمی دهد، لابد دارند خواب فتح قدس را می بینند. محمدرضا میرتاج الدینی معاون پارلمانی دولت در مجلس می گوید:  ”کشورهای ترکیه، لبنان، فلسطین، عراق، تونس، بحرین‌، لیبی، مراکش، عربستان، اردن، افغانستان و غیره پیشاپیش لشکر الهی که پرچمدار آن جوانان ایرانی هستند، وارد قدس خواهند شد و پیروزی‌هایی را قبل از ظهور امام زمان به وجود خواهند آورد.”

سخنان یک عضو دولت در مجلس، خوراک اسرائیل است که جت هایش را برای حمله به ایران آماده کرده است. خبر را “پرس تی وی”، تلویزیون انگلیسی زبان جمهوری اسلامی می دهد: “استقرار جت های جنگنده نیروی هوایی ارتش اسرائیل در عراق و تمرین آنها جهت آمادگی برای حمله به ایران.”

و همه اینها در روزهائی که حماس و فتح در مراسم ویژه‌ای در قاهره توافقنامه صلح امضا می کنند. گروههای دیگر فلسطینی هم هستند . خبر از ترک سوریه توسط حماس می رسد.  اشپیگل می نویسد:” فلسطینی ها زودتر ار همه فهمیده اند د رخاورمیانه باد از کدام سمت می وزد.”

زمین زیرپای بشار اسد در سوریه می لرزد. منابع خبری می نویسند: “غرب دلیل موجه ای برای ساقط کردن رژیم سوریه دارد: سوریۀ اسد، بمعنای واقعی کلمه، اسباب درد سر است. هم متحد ایران است، هم حزب الله لبنان را مسلح می کند، هم حاضر به کنار آمدن با اسرائیل نیست. ترور هم یکی از تخصص های ظریف سوریه به شمار می رود.“…

اردیبهشت به نیمه می رسد. شاهنامه می گوید: “پس از مرگ سیامک،  فرزندانش کیومرث و هوشنگ به خونخواهی مرگ او به نبرد دیو می‌روند، او را گرفتار می‌کنند و می‌کشند.”

فرزندان سیامک پورزند ـ بنفشه و لیلی وآزاده- در دوردستها می گریند. حتی مجال دیدار آخر را با پدر ندارند.

و فرزندان ایران، گرفتار کردن دیو را در چشم انداز می بینند. بعد از پدرمعنوی طالبان سنی، نوبت رهبر طالبان شیعی است…