تنها اعتماد کردم...

نویسنده
مرضیه حسینی

» گپ/ گفت‌وگو با فرهاد آئیش

 

سقراط نامی است که تقریبا از غرب تا شرق و در همه زبان ها او را می شناسند و این دیالوگ سقراط را که می گوید “خودت را بشناس” اکثرا شنیده‌اند. فیلسوف بزرگ یونان که نه تنها بر فلسفه غرب و شرق که بر اخلاق و سیاست هم تا قرن‌ها تاثیر گذاشت. حالا اما نه قرار است از سقراط گفته شود و نه از فلسفه و نه حتی از یونان کلاسیک. در این نوشتار شما با یک سقراط ایرانی و مدرن آشنا خواهید شد که در نگاه اول هیچ شباهتی با بینی پهن و موهای فرفری و قد کوتاه سقراط ندارد. این سقراط مدرن فرهاد آییش است؛ البته بازیگر نقش سقراط است. 

 

آقای آییش بازی در نقش سقراط برایتان چگونه بود؟

من تحقیق چندانی روی فلسفه نداشته‌ام اما از جوانی به فلسفه و فیلسوفانی مثل سقراط علاقمند بودم. با این حال برای بازی در این نقش با چالش‌هایی روبرو بودم.زمانی که قرار بود این نقش را بازی کنم تحقیق و مطالعه دوباره‌ای روی شخصیت سقراط داشتم و چالشم این بود که چطور هم می توانم به این شخصیت تاریخی وفادار بمانم و هم به او نزدیک شوم. از طرفی هم فکر می کردم چون سقراط بینی پهن و قد کوتاهی دارد شاید ظاهرش خیلی به من شبیه نباشد. حتی من فکر می کردم اگر برای من مو و ریش پرحجم فرفری بگذارند احتمالا به شخصیت سقراط نزدیک خواهم شد و کار آسان تر می شود اما بعد حمیدرضا نعیمی به من گفت که نمی خواهد از گریم استفاده کند و از من خواست که سقراط آییش را ارایه دهم.

 

فصل اشتراکات شما و سقراط در نمایشنامه ی نعیمی از نظر فیزیکی و بیانی وجود داشت؟

پیدا کردن شخصیتی که هم من باشد و هم سقراط برای من سخت بود.من می بایست فصل مشترک هایی را بین خودم و سقراط پیدا می کردم و اصلا کارگردان به من گفت که برای همین مرا برای نقش سقراط انتخاب کرده است والا بازیگرانی که به سقراط شباهت بیشتری داشته باشند، بوده است. نعیمی طنزی را می خواست که در زندگی خودم در عین جدی بودن داشتم و از طرفی هم از من انتظار می رفت که در عین حال شخصیت تاریخی سقراط را بازی کنم.پیچیدگی های این نقش من را به سمت نوعی صداقت سوق داد و باعث شد من سعی کنم خود را در کاراکتری که قرار است بازی کنم، پیدا کنم.

 

آیا شما ذهنیت اولیه ای نسبت به موضوع داشتید؟

زمانی که من متن حمیدرضا نعیمی را خواندم فکر کردم که این متن ایراد دارد. به نظرم سقراط شخصیتی نبود که بخواهد با کسی شوخی کند یا او را اذیت کند تا به این شیوه طرفش را جلو ببرد. نظر من این بود که نوابغ در لحظه زندگی می کنند و اینگونه طنازی ها نوعی پس‌زمینه و یا آینده‌نگری دارد. فکر می‌کردم سقراط بیشتر مسیح‌وار این کار را انجام می دهد و یا در لحظه به او الهام می شود و حتی خواستم این نکته را به کارگردان بگویم اما بعد دیدم شوخ طبعی و متلک گویی در شخصیت واقعی سقراط بوده است.

 

و نخستین همکاری شما با این کارگردان جوان چگونه بود؟

من به راحتی توانستم به کارگردان اعتماد کنم بنابراین در این نمایش بیشتر زندگی می کنم یعنی نمی خواهم خود را کارگردانی کنم بلکه برعکس مطمئنم که حواس کارگردان به من هست. من به طور حسی کار خود را انجام می دهم و خود را به کارگردان می سپارم چون خودم هم به عنوان یک کارگردان دوست دارم بازیگرم همینگونه باشد و هرلحظه نخواهد به حوزه کاری من تجاوز کند. در واقع من و کارگردان مثل دو بندباز روی دو بند با هم جلو می رویم..