در زندگی اتفاقاتی خارج از اراده بشر رخ میدهد که نهفقط زندگی آینده او را رقم میزند، بلکه در سرنوشت و تاریخ ملت و کشوری تاثیرگذار است. یکی از این نمونهها، که میتوان او را درخشانترین چهره تاریخ قاجاریه نامید میرزا تقیخان امیرکبیر است. مهمترین اتفاق تاثیرگذاری که از فرزندی فرودست صدراعظمی مقتدر ساخت اینکه در خانه بزرگ مردی چون قائممقام پرورده شد. اتفاق دیگر مشارکت دادنش در آموزش ویژه فرزندان قائممقام بود، که از نوجوانی ساده بینصیب، مردی فرهیخته و سزاوار مقام و خدماتی برجسته ساخت. اتفاق دیگر اینکه میرزا تقیخان جوانی 20ساله بود که گریبایدوف سفیر اشرافی و شاعر نامدار روس که رفتارهای متفرعنانهاش در دوران پس از قرارداد ترکمانچای خشمانگیز بود در تهران کشته شد.
شاه و دولت وحشت زده که با شکست اخیر نه تاب مقاومت بیشتری داشتند و نه توان پرداخت غرامتی دیگر و قراردادی دیگر، بر آن شدند که با پوزشخواهی رسمی آتش خشم تزار را فرونشانند. عباس میرزا فرزند برومندش خسرو میرزا را با هیاتی روانه سنپترزبورگ پایتخت مجلل روسیه کرد. از اتفاق روزگار میرزا تقیخان را نیز که جوانی با ذکاوت و دانا و کاردان بود برای خدمات منشیگری در آن هیات همراه بردند. سفری چندهزار فرسنگی از تبریز تا سنپترزبورگ برای آن جوان دانشگاهی بزرگ بود. دانست که عظمت کشوری که گز نکرده بریده و با آن جنگیده بودند تا به حدی بود، که دانست شهر یعنی چه و کشور و دولت به چه معنی است. دانست که کشور نیاز به نظام مالیاتی، چاپارخانه مرتب، ارتش منظم و بسیاری چیزهای دیگر دارد. زمانی عباس میرزا پرسیده بود که سربازان ما خوب میجنگند پس چرا در برابر روسها و غربیها شکست میخوریم؟ امیر دانست چرا! تجهیزات آنها بسیار فراتر از توپ و تفنگ بود. آنها علم داشتند و ما پس از جنگهای صدساله داخلی و خارجی در منجلاب جهل فرو رفته بودیم. بعدها با حضور در مذاکرات دوساله ارزنتهالروم برای رفع اختلافات مرزی با عثمانی به دیپلماتی ورزیده و مجرب بدل شد. از اتفاق روزگار در تبریز در خدمت ولیعهد جوان قرار گرفت و تجربیات خود را از آنچه در روسیه دیده بود با او در میان گذاشت، به این امید که روزی از ایران نیز کشوری بسازد. یکبار نیز همراه با ولیعهد برای دیدار با تزار به ایروان رفت.
و از اتفاق روزگار محمد شاه جوان در 40سالگی مرد و میرزا تقیخان 40ساله ولیعهد هجده 18، 19ساله را به تهران رساند و شاه کرد و شاه نیز او را صدراعظم خود کرد و تنها خواهر تنی خود را به ازدواج او درآورد. فهرست اصلاحات امیر در کمتر از چهار سال صدارت طولانی است! اما نتیجه آنچه دیده بود و آموخته بود، نسخهای ابدی برای بهسازی و درمان ایران بود! باید مدرسهای میساخت و با جهل مبارزه میکرد. دارالفنون را ساخت و افتتاحش را هرگز ندید، جانش را بر سر آن گذاشت، هم در آنجا برای ابد در تاریخ ایران زنده ماند. دارالفنون باقی ماند، جنبش مشروطه ایران را به بار نشاند، کانون حرکت و نوزایی ایران شد و امروز فرزندانش با دومیلیون دانشجو، هنوز همان راه او را با امید و نوید، در صدها دارالفنون ادامه میدهند. امیرکبیر زنده است!
منبع: شرق، بیستم دی