فرض کنیم مخالفان ساختارشکن به آرزوی دیرینه ی خود رسیده و رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی از درون فروپاشد یا به وسیله ی دشمنانش سرنگون شد. در آن صورت، صدها و هزاران مسأله ی آشکار و نهفته وجود دارد که باید درباره ی آنها تصمیم گیری شود و در آن شرایط بحرانی نه مجالی برای تأمل و عقلانیت باقی می ماند و نه لزوماً سر رشته ی همه ی امور در دست خردمندان و تحت نظارت و کنترل نهادها و فعالان حقوق بشری قرار خواهد داشت.
تجربه ی انقلاب 1357 در برابر ماست. انقلاب ایران به گونه ای بود که میشل فوکو آن را- با اتخاذ از مارکس- “ روح جهان بی روح ” جدید خواند(مارکس نوشته بود:“مذهب آه مخلوق ستم دیده، احساس جهانی بی احساس، و جان اوضاعی بی جان است”). شخصیت کاریزماتیکی چون آیت الله خمینی- به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب- در میان پرده ی چند ماهه ی پاریس، از دموکراسی و حقوق بشر و آزادی مطلق سخن می گفت. دموکراسی و حقوق بشر برتر از “ دموکراسی های محقق غربی ” را وعده می داد. اما وقتی انقلاب پیروز شد، کینه و نفرت و انتقام و خشم دست به دست هم داد و- جز اقلیتی انگشت شمار- همه به دنبال اعدام سریع همه ی زمامداران رژیم پیشین بودند. برخی از گروه های اپوزیسیون فعلی در آن زمان با صدور اطلاعیه خواهان اعدام سریع- بدون دادگاه- مسئولان رژیم پهلوی بودند. حتی مهدی بازرگان متهم می شد که در حال فراری دادن آنها است(مدعای کنایه آمیز “بختیار از مرز بازرگان فرار کرد” را به یاد داریم). در چنین شرایطی به سرعت حدود پانصد تن تیرباران شدند.
اینک شرایط بسیار فرق کرده است. از یک سو شاهد فروپاشی تمامی تکیه گاه های سنتی و فرهنگی و دینی ای هستیم که آدمی را از دست زدن به هر کاری باز می داشت. به تعبیر دیگر، گویی هیچ امری حجیت ندارد. از سوی دیگر، ناظر کینه و نفرت انباشته شده ی 33 سال گذشته ایم که ده ها برابر آن زمان است( گزارش های نهادهای حقوق بشری- چون عفو بین الملل- از وضعیت هزاران تن بازداشت شده ی کشور کم جمعیت لیبی، شکنجه ی آنها و کشتن تعدادی زیر شکنجه عبرت آموز باید باشد). در چنین زمینه و زمانه ای، مخالفان باید پیشاپیش تکلیف بسیاری از مسائل را روش سازند. باید به این پرسش پاسخ گفت: به دنبال برساختن “نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر” هستیم، یا به دنبال تکرار تجربه ای که به جمهوری اسلامی منتهی شد.
مخالفان جمهوری اسلامی در یک اصل اشتراک نظر دارند: مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی. اما یک گام که پیش رویم، اختلاف نظرها ظاهر خواهد شد. شاید یکی از مسائل اصلی این باشد که فاقد یک “اپوزیسیون” به رسمیت شناخته شده (دارای پایگاه اجتماعی)از سوی مردم ایران هستیم. گروه هایی قصد دارند از خود “ اپوزیسیون ملی ” بسازند، یعنی بدون اتکا به دولت های خارجی و فقط با اتکای به مردم ایران به قدرت دست یابند. اما گروه های دیگری قصد دارند از خود “ اپوزیسیون همسو ” بسازند، یعنی رسماً از ضرورت “ همسویی ” با دولت های غربی و “ حمایت “(مالی و دیگر انواع حمایت ها) دولت های قدرتمند از اپوزیسیونی که به کمک آنها باید ساخته شود، سخن می رانند. اما پرسش های مهمی در اینجا وجود دارد:
هدف یا اهداف مخالفان چیست؟
مخالفان از چه روش ها و وسایلی برای رسیدن هدف یا اهدافشان استفاده می کنند و خواهند کرد؟
صدها پرسش و مسأله دیگر در کنار این دو مسأله و پرسش در انتظار پاسخ و راه حل اند. امروز باید درباره ی این مسائل اندیشید و درخصوص آنها همفکری کرد. اگر در اثر گفت و گو اجماعی پدیدار شود، مسائل لحظه های بحرانی و آشوب نیز تا حدود زیادی براساس گفتمان های مقبول پیشین، صورت و شکل و محتوا خواهند گرفت.
برای روشن شدن محل نزاع، به یک مسأله اشاره خواهد شد تا دشواری کار و ضرورت تأمل و گفت و گوی جمعی درباره ی این نوع مسائل پدیدار شود. پرسش: پس از سرنگونی یا فروپاشی جمهوری اسلامی، با زمامداران این رژیم چه باید کرد؟
پاسخ گویی به این پرسش، حداقل نیازمند گفت و گو پیرامون مسائل زیر است:
مسأله ی اول : چه کسانی زمامداران یک رژیم- در این مورد جمهوری اسلامی- به شمار می روند؟ رهبر؟ روسای سه قوه؟ رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام؟ اعضای شورای نگهبان؟ وزیران؟ تعیین دقیق این امر بسیار ضروری است که چه تعداد آدم و چه نوع سمت هایی جزو مسئولان رژیم محسوب می شوند.
مسأله ی دوم : چه کسانی از نظر قانونی و حقوقی باید پاسخگو باشند؟ به تعبیر دیگر، مسئولیت حقوقی وقایع با چه کسانی است؟
الف- رهبر و اعضای بیت او؟
ب- رئیس جمهور؟ وزیران؟ معاونین وزراء؟ مدیران کل ادارات؟ روسای ادارات؟ کارمندان؟
ج- رئیس قوه مقننه؟ هیأت رئیسه ی مجلس؟ نمایندگان مجلس؟ اعضای شورای نگهبان؟ اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام؟
د- رئیس قوه ی قضائیه؟ مسئولان اصلی قوه ی قضائیه(دادستان کل، رئیس دیوان عالی کشور، رئیس دیوان عدالت اداری، معاون اول قوه ی قضائیه و…)؟ قضات؟ دادستان ها؟ زندانبانان؟ بازجوها؟ شکنجه گران؟
ه- فرمانده کل سپاه ؟ فرمانده کل بسیج؟ فرمانده کل نیروی انتظامی؟ کلیه ی فرماندهان سپاه و بسیج و نیروی انتظامی؟ کل پرسنل رسمی سپاه و بسیج و نیروی انتظامی؟ ارتش(نیروی هوایی، زمینی و دریایی)؟
و- مسئولان نظام آموزشی؟ اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ اعضای شورای فرهنگ عمومی؟ روسای دانشگاه ها و دانشکده ها ؟ اساتید طرفدار رژیم؟
ز- مسئولان حوزه های دینی قم و مشهد؟ مراجع تقلید؟ جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم؟ ائمه جمعه؟ ائمه ی مساجد؟ طلاب حوزه های دینی؟
ح- طبقه ی جدید جمهوری اسلامی؟ میلیاردرها؟ میلیونرها؟ رانت خواران بزرگ؟
مسأله ی سوم: برای پاسخگویی تا چه زمانی باید عقب رفت؟ مسئولان دوران آیت الله خمینی(دهه ی اول انقلاب)؟ مسئولان دوران آیت الله خامنه ای (دهه ی دوم، دهه ی سوم، دهه ی چهارم)؟ یا فقط مسئولانی که تا آخرین لحظه مقاومت کرده و ارکان نظام را تشکیل می دهند، باید پاسخگو باشند؟
مسأله ی چهارم: چه نوع مجازات ها و شیوه های دادرسی هرگز به وقوع نخواهد پیوست؟
الف- مجازات اعدام؟ آیا مجازات اعدام به کلی از همان دقیقه ی اول لغو خواهد شد؟ آیا مجازات اعدام پس از اعدام زمامداران پیشین لغو خواهد شد؟
ب- شکنجه؟ آیا برای اعتراف گیری از کسانی که باید پاسخگو باشند، از هیچ نوع شکنجه ای استفاده می گردد، یا شکنجه به طور مطلق کنار نهاده خواهد شد؟
ج- آیا زمامدارانی که باید پاسخگو باشند در “سلول های انفرادی” حبس خواهند شد، یا “سلول انفرادی” هم شکنجه به شمار خواهد رفت؟
د- دادگاه های انقلابی یا خلقی؟ آیا زمامدارانی که باید پاسخگو باشند از حق وکیل، دادگاه های علنی و هیأت منصفه محروم نخواهند شد؟
مسأله ی پنجم : چه تعداد بازداشت و زندانی خواهند شد؟ ده ها تن؟ صدها تن؟ هزاران تن؟ ده ها هزار تن؟ چه تعداد بازجو برای بازجویی از این افراد لازم است؟ بازجویی از آنها چه مدت طول خواهد کشید؟
مسأله ی ششم: هدف چیست؟ انتقام گرفتن و سیراب کردن احساس نفرت؟ اجرای عدالت؟ عدم تکرار جنایت و نقض حقوق بشر؟ بنا کردن نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر؟
مسأله ی هفتم: “تشکیل کمیته ی ملی حقیقت یاب” ؟ این تجربه ی مهمی است که در کشورهای مختلفی که گذار به دموکراسی در آنها صورت گرفته، انجام شده و سنت بزرگی آفریده است. دو اصل “ببخش و فراموش کن” و “ببخش و فراموش نکن” نیز محصول همین سنت و تجربه های متفاوت گذار است. این نوع تجربه های دموکراسی ساز و حقوق بشری مبنای کار خواهد بود، یا شیوه های تلافی جویانه؟
مسأله ی هشتم: اصول توجیه کننده ای چون “ ضرورت “، ” شرایط استثنایی “ و پاسداری و حفظ آنچه به دست آمده در برابر خطرات بالفعل و بالقوه،معمولاً زمامداران جدید را به سوی نقض حقوق بشر و سیستماتیزه کردن آن می راند. آیا مجدداً به چنین بهانه هایی برای نادیده گرفتن حقوق بشر استناد خواهد شد؟ یعنی گفته خواهد شد: این نوع اعمال مقتضای طبیعی انقلاب و شرایط بحرانی و آشوب است. مردم و انقلابیون به شدت خشمگین هستند و فعلاً کاری نمی توان کرد تا زمان بگذرد و آبی بر آتش پاشیده شود.
مسأله ی نهم: آیا می توان در اثر گفت و گو به توافقی همگانی دست یافت که مطابق آن کلیه ی بازداشت ها و محاکمات پس از فروپاشی تحت نظارت و کنترل شورای حقوق بشر سازمان ملل، دیوان بین المللی کیفری و عفو بین الملل صورت گیرد؟
نتیجه : پرسش هایی که مطرح شد، فقط و فقط حول یک مسأله از صدها و هزاران مسأله ای است که امروز باید درباره ی آنها گفت و گو صورت گیرد. اگر رایزنی جمعی در چارچوب ایده های دموکراسی و حقوق بشر صورت نگیرد،و امور به آینده واگذار شود، نه تنها احتمال وقوع فاجعه بالاست، بلکه احتمال برساختن دیکتاتوری دیگری نیز وجود خواهد داشت که یکی از علل وجودی آن “مسئولیت ناپذیری” مخالفان از “گفت و گوی خردمندانه” پیرامون این مسائل است. سه گروه مخاطب این نوشتارند:
اول- نهادها و فعالین حقوق بشری : خوشبختانه مواضع شفاف و اصولی این گروه معلوم است و مسأله ای از این جهت پدید نخواهد آمد، چون این گروه تحت هر شرایطی از اجرای اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و دیگر کنوانسیون های حقوق مدنی و سیاسی دفاع خواهد کرد.
دوم- گروه های اپوزیسیون: این گروه به طور طبیعی متشکل از کسانی است که قصد دارند جانشین رژیم موجود شوند. بیشترین مشکل و مسأله به این گروه باز می گردد که “قدرت”(دولت/حکومت/زمامداری سیاسی) را در دست خواهند گرفت. بیان دقیق و شفاف مواضع این گروه دارای اهمیت بسیار است.
سوم- روشنفکران قلمرو عمومی : “گفتار سازی” های بدیل کار این گروه است. وظیفه ی اخلاقی این گروه این است که از طریق “گفتارسازی”، آرمان های دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و تبعیض زدایی را در حطیه های گوناگون به دقت معین و موجه ساخته و به “گفتمان مسلط” مبدل سازند، تا از این راه درد و رنج آدمیان کاهش یابد.