علم به معنای مجموعه ای به هم پیوسته از تعاریف و مبادی و مسائل از جمله مواریث معنوی جامعه بشری است که مثل هر دسناورد انسانی و اجتماعی دیگر در طول تاریخ در معرض تغییر و تحول و تجدید و تکامل بوده است. برای آنان که با تاریخ علم آشنایند گذار از طبیعیات ارسطو به فیزیک امروز یا از هیئت بطلمیوسی به نجوم امروز یا از طب بغراطی به پزشکی امر.ز هیچ معنایی جز همین تحول پذیری بی پایان فرضیات و نظریات علمی ندارد. در واقع سرگذشت طولانی و پرماجرای علوم مختلف جز حدسها و ابطالهای پیاپی نبوده و پس از این نیز نخواهد بود. شاید حقیقت اشیا ثابت و شناختنی باشد اما دست کم تا به امروز در هیچ یک از علوم چنان دسگاهی از حقیقت ثابت و ابطالناپذیر عرضه نشده که آیندگان را از کاوش و پژوهش بیشتر برای گسترده تر ساختن عرصه ی معرفت انسانس بی نیاز کند.
علوم انسانی اگرچه نسبت به دیگر شاخه های علوم پیشینه ای کوتاهتر دارد و نیز اگرچه نسبت به علوم و ریاضی از قطعیت و کلیت کمتری در فرضیات برخوردار است اما در هر صورت در بشری بودن و ابطال پذیر بودن تفاوتی با دیگر علوم ندارد بلکه برعکس به جهت طبیعت موضوعات و مسائل این دو وصف با شدت و حدت بیشتری در علوم انسانی حضور و جلوه دارند. تاریخچه ی شاخه های مختلف علوم انسانی در دو قرن نوزدهم و بیستم حکایت پرماجرای همین تنوع و تحول در فرضیات و نظریات است و به تعبیری به همان میزان که انسان و اجتماع انسانی پیچیده تر و دشواریاب تر از طبیعت است علوم انسانی و علوم اجتماعی نیز پیجیده تر و دشواریاب تر از علوم طبیعی و تجربی هستند.
از سوی دیگر قرآن کریم به باور مسلمانان کلام خداست که بر قلب انسان کامل نازل و بر زبان او جاری شده است ، مجموعه ی معارف قرآن کریم آیه ها و نشانه های خدایند که عظمت اسما و صفات و جمال و جلال الهی را در آنها می توان دید. اگرچه قرآن به زبان بشری است و مخاطب آن نیز کافه ی ناس و در آن فراوان می توان معارفی در باب طبیعت و انسان و جامعه و تاریخ یافت اما به اتفاق همه ی مسلمین قرآن کتابی ددر هیچ یک ار این علوم نیست و شان آن نیز بیان فرضیات و نظریات علمی به سبک و سیاق علوم رایج نیست و درک حقایق آن نیز برای پیامبر اسلامبه شیوه ی درک علوم متعارف توسط عالمان حلاصل نشده است.
بدینگونه با اندک تاملی در باب حقیقت قرآن کریم و ماهیت علوم انسانی می توان دریافت و تصدیق کرد همچنانکه بنیاد علوم طبیغی را نمی توان بر معارف قرآن نهاد و ار تحقیق در حقایق قرآنی نمی توان فیزیک ، شیمی ، نجوم ، حساب هندسه و روانشناسی به معنای رایج اسنخراج کرد همچنان نمی توان بنیاد علوم طبیعی را بر معارف قرآن نهاد و از دل آیات بینات قرآن جامعه شناسی تاریخ علوم انسانی و مردم شناسی به معنای استخراج و استنباط نمود. تلاش برای نیل به چنین مقص.د خطیر و پرمخاطره ای علاوه بر آنکه سعی بیهوده است و موجب هدر رفتن فرصت و توان بسیار خواهد شد ، آفات بسیار هم برای دین دارد و هم برای علم. تردید نیست برای شناختن هر موضوع باید به همان موضوع اشاره کرد و در احوالش یا به مشاهد و تجربه و یا به تعقل و تامل درنگریست. مگر نه اینمه خداوند در قرآن کریم آدمی را به سیر در آفاق و انفس و مطالعه ی سرگذشت پیشینیان امر کرده و حتی برای فهم حقایق معنوی به نظر در مظاهر طبیعت چون خلقت شتربچه یا روییدن گیاه بر بستر خاک یا مسیر ماه و خورشید توصیه کرده و فرمان داده است؟ حال چگونه می توان تصور کرد برای شناخت حوادٍث تاریخ و قواعد تغییر اجتماعات و نهادهای میان روابط سیاسی و اجتماعی به جای تکیه بر عقل و تجربه که هر دو از مواهب و نعمتهای الهیند به قرآن مراجعه کنیم و از دل حقایق ثابت و از علی قرآن فرضیه های موقت و مشروط و ابطال پذیر غیر قطعی استخراج کنیم؟ از هم اکنون می توان پیش بینی کرد فرضیه های علمی که رار باشد ساده انگارانه و با نگاه تقلیل گرایانه به کتاب الهی قرآن استخراج شوند از چه نوع و سنخ خواهند بود.
اما شاید آسیبی که به دین و وجاهت قرآن کریم می رسد از آسیبی که به علوم انسانی می رسد از این هم فاجعه تر باشد چرا که خلط میان شان میان این دو منبع معرفت پیش از آنکه ارج علوم انسانی را بالا ببرد ارج قرآن کریم و کلام خدا را تا سطح فرضیات ابطال پذیر پایین خواهد آورد.
صدها سال پیش از این کلیسای کاتولیک بر ان بود که بر اساس ظواهر عبارات کتاب مقدس در باره فرضیات علمی و نتایج تحقیقات و مطالعات ایشان داوری کند . با چنین نگاهی به رابطه علوم و کتاب مقدس اتفاقات ناگوار بسیاری رخ داد و در آن میان یکی همچون گالیله بواسطه مصلحت اندیشی و انگار فرضیه علمی خود دایر بر حرکت زمین به گرد خورشید و نیز به برکت دوستی اش با پاپ زمان خود از خطر سوختن در آتش مجازات دادگاه تفتیش عقاید در امان ماند. اما شاید ناگوارترین حادثه در این میان همانا گریز مردم از دین و ایمان آوردن ایشان به علم بمثابه آئین جدید بود. به واقع یکی از علل گرایش مردم مغرب زمین به مادیگری همین کج سلیقگی در پیوند زدن ناشیانه علوم متعارف و متون مقدس ارزیابی می شود. متاسفانه ظاهرا بناست راه طی شده مسیحیت غربی را در چند قرن پیش ما از نو بپیمائیم.