نمایش گروتسک “اسطوره مقوایی” و جمهوری اسلامی
در حالی که دو هفته از نمایش تاریخی و مضحک “بازسازی نمادین ورود امام خمینی به میهن اسلامی” از سوی شورای مسئول بزرگداشت دهه فجر در ایران میگذرد، همچنان فضای جامعه مجازی ایرانیان سرشار از لطیفهها، انتقادها و مقالاتی پیرامون آن است. مراسمی که به ورود امام مقوا (ره) معروف گشته است و علاوه بر فرودگاه مهرآباد تهران و مدرسه رفاه در اکثر شهرهای مهم البته به روشهای گوناگون اجرا شده است. در این دو روز آنقدر لطیفه و نکته طنز از این مراسم دیده و شنیدهایم که بعید میدانم این اتفاق به همین سادگی از ذهن جماعت ایرانی پاک شود.
اما چگونه میشود که یک حکومت دیکتاتوری به تمام معنای کلمه، با اصلیترین و مهمترین اسطوره خود چنین میکند که حتی صدا و سیمای حکومتش هم از نمایش آن شرم دارد؟
“اسطوره” مدرن در جوامع بورژوازی و حکومتهای ایدئولوژیک
در جوامع امروزی آشکار شده است که هرچیز میتواند تبدیل به اسطوره شود. (دریا و ماشین و پودر رختشویی و دادگاه) و همچنین عناصر فرهنگی و سیاسی. رولان بارت فیلسوف نامدار فرانسوی معتقد است اسطوره از زبان هر سیستمی استفاده میکند اعم از آنکه نوشتاری باشد یا تصویری یا عرفی (گل سرخ نشانه عشق است). بنابراین اسطوره فرازبانی است که از زبان های دیگر استفاده میکند. بر اساس همین دید و منش است که جوامع بورژوایی میکوشند به هر چیز شکلی اسطورهای دهند. بارت شیوهای خاص در افشای بورژوازی و توهمزدایی فرهنگی دارد؛ او یکی از مظاهر به ظاهر ساده از زندگی روزمره مانند کتابچه راهنمای فلان مدل آرایشی را انتخاب میکند، و آنگاه ماهیت اخلاقیات ضد ارزش درون آن را بر ملا میسازد و نشان میدهد که چگونه بورژوازی ارزشهای خود را در پس این سادگی و ابتذال تحمیل کرده است.
رولان بارت در اینجا بر این نکته پای میفشارد که شکل اسطوره سازی در حکومتهای خودکامه به کل متفاوت است از آنچه در جوامع به ظاهر دموکرات و لیبرال و مبتنی بر اقتصاد سرمایه داری میگذرد. به باور بارت ایدئولوژی در جامعههای کنونی ابراز کارگزاران نظامهای خودکامه است، همانگونه که در جوامع بدوی جادوگران با اجرای مناسک آیینی رازوارگی طبیعت را برای ذهن اسطورهساز معنی میکردند. علم نشانهشناسی بیان میکند که وظیفه اسطوره ارائه توجیهی طبیعی از مفهومی تاریخی است. بارت معتقد است هر جا که انسان با هدف دگرگونی واقعیات سخن بگوید، تولید اسطوره ناممکن میگردد. به همین دلیل یک انقلاب کامل نمیتواند تولید اسطوره کند. در جوامع انقلابی ایدئولوژی کارکرد اسطوره را دارد. تمامی نشانهها بر محور ایدئولوژی حرکت میکنند و این ایدئولوژی است که کارکرد نشانهها را شکل میدهد. “انقلاب … برپا میشود تا بار سیاسی جهان را آشکار کند: انقلاب جهان را میسازد و … تمامی زبان آن، از حیث کارکردی جذب همین ساختن میشود. بورژوازی این حقیقت را پنهان میکند که بورژوازی است و بنابراین دست به اسطورهسازی میزند، اما انقلاب آشکارا خود را انقلاب مینامد و به همین جهت اسطوره را ملغی میکند.”
چنانچه انقلاب دست به ساخت اسطوره بزند، از آنجا که این اسطوره به شیوهای فرمایشی و برای کارکرد مشخص و مدت زمان موقت و محدود تولید شده، ذاتا پوچ و خالی است و نمیداند چگونه بارور شود و هر کاری هم انجام دهد در نهایت چیزی خشک و واقعی در آن باقی میماند.
اسطوره و کارکرد آن در جمهوری اسلامی
این نقص اسطوره سازی در جمهوری اسلامی نیز به وضوح دیده میشود. اسطورههای ساخته شده در بستر نظام اسلامی ایران یا توسط عوامل خود آن به چالش کشیده میشوند یا به خاطر قرار گرفتن بر بستر ایدئولوژی، کارکردهای خود را از دست میدهند.
بیاییم نگاهی دیگرگونه به این جنبه از اسطوره در جمهوری اسلامی داشته باشیم. جمهوری اسلامی آشکارا از دو بخش تاریخی کلی تشکیل شده است. که البته هرکدام زیر مجموعههایی نیز دارند. دوره حیات آیت الله خمینی و دوره پس از درگذشت او. آیت الله خمینی حامل دو ویژگی اصلی بود که جانشینش هیچکدام از آنها را ندارد. یکیشان علمی و مرجعیت تقلید و دیگری شخصیت کاریزماتیک. از این جهت دستگاههای عریض و طویل تبلیغاتی حکومت از همان روز اول زمامداری خامنهای تاکنون کوشیدهاند با استفاده از تبلیغات هدفمند این دو وجه نداشته شخصیتی او را جبران کنند. مشابه این رفتار در دو حکومت با خواصی کاملا مشابه دیده میشود، اتحاد جماهیر شوروی و کره شمالی. ممنوعیت انتشار هرگونه تصویر از رهبر حکومت یا نوشتن هرگونه متنی در نقد او از بدیهیترین اتفاقات این دست حکومتهاست. اما تفاوت اصلی آنجاست که جوامع کمونیستی هوشمندترند و اسطوره خود را مومیایی میکنند، حال آنکه جمهوری اسلامی آن را مقوایی میکند.
شاید دلیل اجرایی شدن پروژه “استفاده ابزاری” از خمینی هم به دلیل همین ضعفهای رهبر فعلی به نسبت بنیانگذار “کبیر” است. اکنون آشکارا رهبر اول انقلاب اسلامی نقش ابزار را در جدالهای سیاسی و اجتماعی به عهده گرفته است. تمام گروههای درگیر در داخل نظام اسلامی هنگامی که نیاز به به کرسی نشاندن ایده خود را دارند یا هنگامی که به حذف رقیب میاندیشند از خمینی استفاده میکنند. دو جناح اصلی با گرایشات راست و چپ هر دو خود را پیرو خط امام میدانستند. “ائتلاف خط امام” و “جبهه پیروان خط امام و رهبری”. همچنین “آرمانهای امام راحل” که هیچگاه مدون نگشته از مهمترین تکیه کلامهای سیاستمداران حکومتی است. کلمهای آنقدر دستمالی شده که حالا از معنی تهی شده و بیشتر به لطیفه میماند. در جریان انتخابات مناقشه برانگیز سال ۸۸ نیز هر دو جناح درگیر معتقد به این بودند که نماینده راستین آرمانهای بنیانگذار جمهوری اسلامی هستند. حکومت بر این پای میفشرد که در خط امام حرکت میکند و مخالفان خواستار بازگشت به دوران طلایی حضرت امام بودند. امامی که اکنون نه خطش آشکار است و نه معلوم است کجای دوران زمامداریاش طلایی بوده است. مضحکتر آنجاست که برای مدعیان حکومت اکنون حتی گفتههای “یادگار” خمینی، خانواده و دفتر نشر آثارش نیز اهمیتی ندارد و تا آنجا پیش رفتهاند که میکوشند این پایگاه را نیز به اشغال خود در آورند. از آن جهت که پس از آن بتوانند از این اسطوره اصلی انقلاب اسلامی بیشتر به نفع خود و گروهشان برداشت تبلیغاتی کنند.
اسطوره مقوایی و ویژگیهایش
کمی باید به عقب بازگردیم. جمهوری اسلامی از بدو پیدایش به واسطه همان خوی انقلابیاش و از آنجا که اسطوره را به روش فرمایشی و برای کارکرد مشخص تولید کرده، هر چه میگذرد بیش از پیش از آن تهی میشود. بسیاری از نمادهای انقلابی که روزی کارکرد اسطوره داشتند به مرور زمان آنچنان دستخوش تغییر شدند که حالا دیگر حتی قابل شناسایی هم نیستند. این اتفاق به خصوص در میان افراد، آشکارتر است. از همین روست که هنگامی که حکومت قصد دارد ورود رهبرش را به نمایش بگذارد ناچار است حتی صف اول مشایعت کنندگان را نیز حذف کند. جایی که ابوالحسن بنی صدر، صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی و دیگران قرار دارند. یکی گریخته از مملکت، دیگری اعدام شده و آن یکی در زندان. حکایتی تلخ از آنچه بر سر بنیانگذاران انقلاب اسلامی آمده است. غیر از آنان که در ترورهای ابتدای حکومت کشته شدند، تعداد کمی باقی ماندهاند که اکنون بیدغدغه سر به بستر بگذارند.
اما سردسته این اسطورههای شکسته شده حالا کسی نیست جز بنیانگذار انقلاب اسلامی. رهبر کبیری که روح خدا بود. همین حکومت از آنجا که عادت دارد از هر چیزی استفاده ابزاری کند کاری کرده است که در نمایشی گروتسک، تمام حیثیت اسطورهاش یک شبه بر باد رود. در غیاب بزرگان و نمادهای اصلی انقلاب عدهای نظامی به تصویر مقوایی بیدست و پا احترام میگذارند و با این نمایش شگرف به یکباره تمام هویت نظام مقدس اسلامی را برملا میکنند. میگویم “گروتسک” از آن جهت که این نمایش حامل هر دو جز ساختن اثری گروتسکی است. هم طنزآمیز است و هم تلخ. گروتسک، ناهنجار است، زیرا حقیقت را تحریف کرده و از شکل میاندازد تا محتوای آن را هیولاگونه سازد. در جوهرش، عجیب و غریب است چون به گونهای غافلگیرکننده از مرز آنچه که عادی است، درمیگذرد و در عین خندهداربودن، وحشت آفرین است. وحشت البته نه برای ما. برای آنان که دلخوش به جایگاه جدید اسطورهای خود هستند. آنانی که میپندراند بر بالهای تاریخ سوارند و نماینده امام غایب و خداوند بر زمین هستند. آنان که لقب بیمسمای ولی امر مسلمین جهان را به دوش میکشند. آری امام مقوایی نمایشی گروتسکی از اسطورهای زوال یافته و پوچ شده است. اسطورهای که حداقل در دو مقطع تهران را به تعطیلی و قفل شدن کشاند. یک بار هنگام ورودش و یک بار هنگام مرگش. اما حالا در سی و سومین سالگرد ورودش تمام چیزی که باقی میگذارد نشانهای از زوال است. بیدست و بیپا از هواپیمای توپولوف ایران ایر بدون یارانش پائین میآید، سوار بر بلیزری با پلاک لیزری میشود، سپس به مدرسه رفاه میرود و روی تشکچهای سفید گذاشته میشود و از همه اینها آنچه بیرون میآید تنها خنده و لطیفه و جوک است. سرنوشت ترسناکی برای اسطوره جدید جانشینش. او که روح خدا بود تبدیل به مقوا شد، جانشینش چه خواهد شد؟
در پایان باز هم به رولان بارت برمی گردم آنجا که میگوید: “زدودن توهمی که در وجود مردم لانه میکند، نیز اعادهی نیرویی که این توهم زدایی را ممکن سازد، اهمّ وظایف روشنفکران است. پس روشنفکران، در حقیقت، اسطورهشناسان و اسطورهشکنان جامعهاند، و اسطوره، همان خود تاریکاندیشی نهادهای دیرپا و محافظهکار است که در پی ابقای وضع موجودند.”
منابع:
· بارت، رولان (۱۳۷۵)، اسطوره امروز، ترجمه شیرین دخت دقیقیان، نشر مرکز
· بشیریه، حسین (۱۳۷۹)، نظریههای فرهنگ در قرن بیستم، موسسه فرهنگی آینده پویای تهران
· علایی، مشیت، بارت و اسطورهشناسی، نشریه کلک شماره ۸۹
· غیاثی، ناصر، گروتسک چیست؟، رادیو زمانه
· کشتکار، امید، چرا جمهوری اسلامی با اسطوره شدن ندا میستیزد؟، تهران ریویو