بازگشت گروه مذاکره کننده هسته ای ایران، استقبال مردم را در فرودگاه به همراه داشت. نه لنگه کفشی، نه اعتراض تندروها و نه احتمالاً فلاش عصبانی دوربین کیهان وشریعتمداریاش. همه چیز بر وفق مراد قهرمان ظریف بود؛ حتی شعاری که ادعا میکرد به ظرافت نیست و گاهی میشود شش نفر (کشور) را حریف شد.
اما اتفاقات روزهای اخیر و خبرهایی که حول توافقات هسته ای در جریان است، ذکر چند نکته را ضروری مینماید:
۱ ـ اینکه بخشی از مردم (حتی اکثریت) بخواهند برای خروج از بحران و بدبیاریهای ناخواسته زندگی، قهرمان پروری کنند، تا حدی قابل اغماض است، اما تیتر خوش آب و رنگ “توافق بزرگ هسته ای” به همان میزان که شیرین است میتواند کام را نیز تلخ نماید. به نظر میرسد منطق سیاسی جامعه همچنان توجه اصلی خود را معطوف به تیترهای اینگونه میکند و متن، نقشی در تحلیلهای روزمره ندارد و به همین راحتی محمد جواد ظریف در یک شب زمستانی، قهرمان میشود.
۲ ـ توافق هسته ای به عمل آمده فی نفسه میتواند مثبت باشد و راه را برای بهبود اوضاع سیاسی ـ اقتصادی ایران هموارتر نماید. اما تعهداتی که طرف ایرانی ملزم به اجرای آن شده، سنگین، شکننده و همراه با تفسیر متفاوتی از پیروزی بزرگ هسته ای است. به ویژه از نگاه مخالفان داخلی، که به راحتی توان آن را دارند چوب لای هر چرخی بگذارند. مهمترین دستاورد ایران در این مذاکرات، دریافت مبلغی از درآمدهای مسدود شده است که در خوشبینانه ترین حالت، یارانه چهار ماه جمعیت هفتاد و چند میلیون ایرانی را تأمین میکند.
۳ ـ برخی از تحلیل گران سیاسی، با این گزاره آغاز کردهاند که جنگ شکست خورد و دیپلماسی به نتیجه رسید. تصویر ساختمان پنتاگون به راحتی میتواند تداعی کننده وزارت حقیقت در کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول باشد. وزارتی شامل سه هزار اتاق در بالای طبقه همکف و همین تعداد اتاق در زیرزمین؛ ساختمانی که بر نمای سفید آن نوشته بود “جنگ، صلح است”. واقعیت این است که قطار سیاست آمریکایی (درست یا غلط) وقتی به ریل خاورمیانه میرسد، مزین به همین شعار است. آنها در عراق و افغانستان شلیک کردند تا صلح را بدست آورند و برای ایران سایه سنگین جنگ و تحریم را ساختند تا دیپلماسی را ببرند. اتفاقاً حالا که به نتیجه لازم رسیدهاند، جنگ (یا سایه آن) همچنان صلح است.
۴ ـ آسوشیتدپرس از یک “قمار سنگین دیپلماتیک” برای باراک اوباما خبر میدهد. ایران و آمریکا از اسفند ماه سال گذشته در سطوح عالی مشغول مذاکرات سری بودهاند. این مذاکرات حداقل در پنج نوبت و در عمان صورت گرفته است؛ مذاکراتی که متحدان اصلی آمریکا هم از آن بی خبر بودهاند. آغاز این گفتگوها در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد بوده است؛ احمدی نژادی که در ماه های آخر زمامداریش اعلام کرد دخالتی در پرونده هسته ای ندارد. یعنی تیم ایرانی احتمالاً به اذن مستقیم خامنه ای با آمریکا در حال گفتگو بوده است. انگار به این ذوق و شوق بنفش باید یک چفیه هم اضافه کرد؛چفیه ای برای آقا.
۵ ـ بررسی متن تعهداتی که ایران ملزم به اجرای آن در این توافق اخیر است و میزان دستاوردها نشان میدهد که، احتمالاً مذاکرات پنهانی در عمان، تنها برای رسیدن به نقطه کنونی در مجادلات هسته ای نیست. عقب نشینی آشکار هسته ای ایران با تشکر و قدردانی رهبری همراه است. باید این تناقض را در جایی دیگر جست؛ جایی که ایران تمایل دارد نقش پررنگتر و قانونیتری ایفا نماید. جایی شبیه سوریه.
۶ ـ واقعیت این است که باید پرسید نتیجه میلیاردها دلار هزینه برای دستیابی به انرژی هسته ای چه بوده است؟ اصلاً چرا انرژی هسته ای حق مسلم است؟ چند درصد از مردم میدانند که کارکرد اصلی انرژی هسته ای (از نوع صلح آمیزش) چگونه، کجا و در چه سطحی از زندگی ایشان خواهد بود؟ تنها تأثیری که تا این لحظه انرژی هسته ای داشته، خالی شدن خزانه دولت، سفره اقتصاد و فلج کردن زندگی عادی مردم در همه زمینهها به معنای واقعی است. توقع بیهوده ای است اگر منتظر عذر خواهی حاکمیت و شخص خامنه ای به خاطر پافشاری بر تداوم سیاست غلط هسته ای باشیم. اساساً دستیابی به انرژی هسته ای و تبدیل آن به خط مشی اصلی نظام، نه برای رفاه حال جامعه که به منظور پیشبرد ایدئولوژی جمهوری اسلامی بوده است.
۷ ـ دستیابی به توافق هسته ای باعث خوشحالی است. نه به این دلیل که همه مشکلات رفع خواهند شد. چیز زیادی تغییر نخواهد کرد جز کند شدن سرعت سقوط. تا وقتی انرژی هسته ای قهرمان مسلم ماست، قهرمانهایی که در زمستان ساختهایم، تابستان آب میشوند.