پس چون بنی اسرائیل شکست خوردند و تابوت مقدس که نشانه مجد و شرف قوم بود از دست برفت، قوم به ذلت و خواری دچار شد، بزرگان جمع شدند تا سموئیل نبی برای آنها پادشاهی برگزیند و دوباره عزت به سرزمین اسرائیل بازگردد. شائول (طالوت) را خداوند انتخاب کرد و او با سپاهی گران به جنگ با جلیات (جالوت) شتافت. سپاه با دیدن لشکریان جلیات به خوف آمد اما در آن میان داوود که پسربچه ای بیش نبود دید که جلیات مبارزه می طلبد و مردم از بیم و ترس او، از برابری با وی دوری می کنند و جلیات آنها را ناسزا و توهین می گوید پس غیرت و مردانگی داوود به حرکت آمد، چند سنگ صاف از بیابان برداشت. سنگ در فلاخن نهاد و پیشانی جلیات را نشانه گرفت و اینگونه بود که آن مرد ستمکار را به هلاکت رساند و خود پادشاه بنی اسرائیل شد.
این روزها سخن گفتن از شجاعت، کردار و گفتار “محمود وحید نیا” در مواجه با عالی ترین مقام جمهوری اسلامی نقل محافل و رونق امید هواداران جنبش اعتراضی ملت ایران است. اگر داوود عصر پیامبران به “سنگی صاف” پادشاهی را شکست داد، محمود زمانه سکولار نیز به “سخنی راست” تابویی افسون شده را شکست.
آنگاه که او محافظان رهبر را پس زد و چشم در چشم آیت الله خامنه ای از او پرسید مگر شما که هستید که شما را بت می پندارند، ابراهیم وار غرور بتی را نه به دست تبر که به گفتاری دلیرانه فرو ریخت.
گرچه رهبری هم گفت که از نقد رویگردان نیست اما آنقدر آشفته شد که نماز را به جای نیاورد، چرا که سالها جز صدای ستایشگران، با صدای دیگری بیگانه بود. آیت الله خامنه ای را جوانی نحیف اما بزرگ وادار به پاسخگویی کرد کاری که سالهاست از دست هفتاد “خبره” و پیر بر نیامده است. برخی در این ماهها می گفتند که رهبر روحانی ایران در مشت فرماندهان نظامی است والا او هم یکی است همچون ما “مردمان”.
اما محمود وحید نیا مشت رهبری را هم باز کرد، تا او در پاسخ به انتقاد این دانشجو در خصوص رویکرد جناحی، وارونه نمایی و سانسور صدا وسیمای تحت امرش بگوید که من هم با روش صداوسیما مخالفم زیرا رسانه ملی می بایست سانسور بیشتری به خرج می داد و جناحی تر عمل می کرد!
رهبر ایران حق داشت که چند ماهی از بازگشایی دانشگاهها و حضور دانشجویان ابراز نگرانی کند، او از اینکه دانشجویان پرسشگرند و پیشرو به خشم بود و پیکان خصومتش را هم به سمت علوم انسانی و دانشجویان نشانه رفت. حجاریان را هم در نمایشی تلویزیونی آوردند تا بگوید که علوم انسانی در ایران بی راهه می رود و سخن رهبری درست است. اما محمود وحیدنیا دانشجوی علوم انسانی نبود. او علوم سیاسی هم نخوانده، اما مگر برای درک و دریافت سرمنشا تیره روزی های کشور حتما باید پشت میزهای دانشکده حقوق نشست؟
صدای محمود وحیدنیا صدای ملتی بود که بغض ده ها ساله اش را فرو خورده و اینک شجاعانه فریاد برآورده است. صدای وحیدنیا صدای خدایی بود که ابراهیم را به بتخانه فرستاد، گره از زبان موسی برداشت و او را به بارگاه فرعون فرستاد و محمد را از تبعید مدینه به مکه آورد تا بتخانه کعبه درهم بشکند. که سجده بر هر آنچه که غیر خداست کفر و شکستن بت ها به هر رنگی که باشند اراده خداوند است.
پرسش های محمود وحیدنیا صدای مردم بود. آواز خدا بود که مگر نگفته اند صدای مردم صدای خداست؟