فصل گل به خون آغشته است و بهار دلکش از رنج آکنده. از زنان در زندان باباتوم پذیرائی می کنند. فک های خزر دسته جمعی می میرند، شمارش معکوس مرگ دریاچه ارومیه آغاز شده است، و جهان انتظار می کشد تاکور کردن جوانی ایرانی رابا اسیر ببیند؛ کاری که حتی طالبان سنی هم نکردند.
اردیبهشت ماه به هفته سوم می رسد. رهبر جمهوری اسلامی که در آخرین نبرد گرگها به “خدائی” رسید و حتی کلامش حکم سند حرام بودن زنی بر مردی را پیدا کرد که خود برکشیده بودش، تصویری چنین از سرزمین تحت سلطه اش می دهد: “اکنون نام جمهوری اسلامی ایران، برجستگان و اهداف والای آن با شیرینی و عظمت در میان ملتها یاد میشود و این کشور، آبروی بالایی در دل ملتها دارد. وضع امروز کشور، آیندهی بهتر و روشنتر را نوید میدهد. کشور از اتحاد، پیشرفت و میل به حرکت علمی برخوردار است. ضمن آنکه در زمینه عدالت، کارهای برجسته و کم نظیری انجام شده است.”
مهدی محمودیان روزنامه نگار زندانی، انگار که جواب فرمایشات “مقام معظم رهبری” رابدهد در نامه سرگشاده ای به سیدعلی خامنهای می نویسد: “در حکومت شما زندانیان به بیگاریهای بدون حقوق و یا حقوق اندک، کارگری در سالنهای سرویس بهداشتی و محوطه زندان گمارده میشوند و زندانها به شهر مردگان میماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد. البته کسانی که در زندان در آمدهای میلیونی دارند، هیچ نیازی به بیرون رفتن ندارند و هر زمان که بخواهند با هماهنگی مسئولین زندان و به راحتی چند روزی از مرخصی استفاده میکنند.”
و 26 زندانی سیاسی دیگر، در شکایت نامه خود، تصویر را کامل می کنند:“ما امضا کنندگان این شکواییه تحت شکنجه قرار گرفته ایم. یکی از متداول ترین شکنجه ها نگهداری ما در سلول های انفرادی بسیار کوچک بوده است. روشی که به اذعان همه مسوولان عالی کشور شکنجه تلقی می شود و بازجویان و زندان بانها نیز تایید می کنند که متهم پس از چند هفته نگهداری در سلول انفرادی دچار اختلالات جسمی و روحی شدید می شود.”
زنان زندانی رابه “کهریزک” دوم می برند: “زندانی که در آن باتوم پاسخگوی زنان زندانی معترض است.”
این” بهشت” در بیرون از زندان هم “ شیرینی و عظمت” خود را به رخ جهانیان می کشد. بعداز سی واندی سال، مامورین حکومتی به خیابانها می آیند تا مراقب “ناموس” مردم باشند. مراقبان نوامیس مردم نام های گوناگون داشته اند و اکنون “پلیس امنیت اخلاقی” نام گرفته اند و تعدادشان به 70 هزار نفر رسیده است. اینان، زنان و دختران ایران را برای حفظ” آبروی بالا” ی نظام موردمواخذه قرار می دهند و به شلاق و زندان محکوم می کنند.
حتی اخبار این هفته هم حاکی است که به راستی در” زمینه عدالت، کارهای برجسته و کم نظیری انجام شده است.” اولین سندراعضو کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی مجلسی ارائه می کند که برای اولین بار در تاریخ “ سند بردگی” خودش را امضاء کرده است. او می گوید: “سالانه یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر بر تعداد بیکاران افزوده می شود.”
نماینده دیگری که احمد توکلی باشد نسبت به تورم ۴۰درصدی هشدار می دهد. و رییس کمیسیون اقتصاد کلان اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران، رقمی تکان دهنده را بر زبان می آورد که می توان آن را به جهانیان ارائه کرد تا دریابند “عدالت” یعنی چه: “در حدود ۱۴٫۵ میلیون نفر در کشور در فقر مطلق به سر میبرند. “
بیهوده نیست که برای نیروی انتظامی کاری نمانده است جز مقابله با “سگ گردانی”. اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، می گوید: “با کسانی که در معابر عمومی سگ همراه داشته باشند برخورد میشود، چون سگ نجس است، باید برای حمل سگها از خودروهای مخصوص استفاده شود.”
گلهای اردیبهشت از “بهشت” دروغین جمهوری اسلامی دلخونند و گرگها به نبرد ادامه می دهند تاغارت بقیه ایران را به نام خود رقم بزنند.
در پرتو نبردگرگها، هر روز سند تازه ای رو می شود از برکشیدن محمود احمدی نژاد. آخرینش متعلق به احمد خاتمی است و در مصاحبه با “شما”، یعنی ارگان مرکزی حزب موتلفه و از صحنه گردانان اصلی پشت پرده سیاست درجمهوری اسلامی. امام جمعه محبوب مقام رهبری، به صراحت تمام می گوید که “تحلیل” شان رای آوردن جنبش سبز و روش شان برکشیدن احمدی نژاد بوده: “بنده تلاشم در جهت رأی به جناب احمدینژاد فقط به خاطر تمکین از نظر مقام معظم رهبری بوده است و بس و فکر میکنم اکثریت آراء ایشان از همین قبیل، یعنی آراء کسانی بود که عاشق مقام معظم رهبری هستند. تحلیل ما هم تحلیل درستی بود. برداشت ما این بود که اگر جریان فتنه رأی میآورد، مشکلات عدیده داشتیم.”
اسدالله بادامچیان، از “ اساتید” موتلفه، راز برگشت احمدی نژادرا فاش می کند. می گوید که نمایندگان مجلس اقدامات خود را با اخطار غیرمستقیم آغاز کردند و “آماده بودند تا اقدام نهایی قانونی خود را انجام دهند.”
و پیداست که محمود احمدی نژاد، پیش از “بنی صدر” شدن اوضاع ناچار به بازگشت شده، اما هیچ چیز تمام نشده است.
واشنگتن پست می نویسد: “تنش همچنان ادامه دارد.” نگاهش از پایتخت آمریکا به مرکز “ام القرای اسلام” است که همان تهران عزیز خودمان باشد. هنوز دعوا بر سر “بودجه” پایان نگرفته، علی لاریجانی ادغام وزارتخانه ها را “غیر قانونی” می خواند. ودرست همان روزی که مجلس” سند بردگی” خود را امضاء می کند. علی مطهری می گوید: “با تصویب این طرح مجلس ناتوانتر میشود و سند بردگی خودمان را به دست خودمان امضا میکنیم. این طرح «اشاعهدهنده منکر» است و منجر به «خبرچینی و تلاش برای حذف مخالفان و تسویه حسابهای سیاسی» میشود و «باعث اختلال و درگیری در مجلس» خواهد بود.”
احمدینژاد جواب لاریجانی را می دهد: “رئیس محترم مجلس ظاهرا فکر میکنند عین قانون هستند.”
روزنامه جوان-ـ از نشریات سپاه-ـ جهت اصلی دعوا را نشانه می رود: “احمدی نژاد با تغییر وزرا می خواهد بار دیگر پای رهبری را با حکم حکومتی به این قضایا باز کند.”
محمود احمدینژاد، بار دیگر به دامان مساله هسته ای چنگ می زند. از نامه کاترین اشتون، برای بازگشت گروه ۱+۵ به مذاکرات هستهای در ترکیه سخن می رود. نامه به سرعت مورد استقبال دبیر شورای امنیت ملی قرار می گیرد. از توضیحات کاترین اشتون - مسئول سیاست خارجی اروپا- می توان فهمید نامه مربوط به حدود چهارماه پیش است.
سخنگوی کاترین اشتون می گوید: “خیلی متعجب شدیم که ایرانیها در خصوص برگزاری دور تازه مذاکرات حرف می زنند. آنها تاکنون پیشنهاد تازهای به ما ارائه نکردهاند.”
برخی ناظران، اقدامات آمریکا، اوضاع منطقه و شرایط بحرانی در سوریه را سبب “بازی” جدید نظام برای بردن توپ به زمین بازی “مساله هسته ای” ارزیابی می کنند.
وجهان که دیگر از “ترفند” های جمهوری اسلامی آگاه است به راه خودمی رود.
کنگره آمریکا لایحه ای را “در حمایت از حقوق بشر و دمکراسی در ایران” در دستور کار قرار می دهد. 19 میلیون دلار برای بی اثر سازی سانسور شبکه اینترنت در کشورهایی مانند چین و ایران، اختصاص خواهد یافت.
موج عظیم رسانه ای کشته شدن بن لادن به جمهوری اسلامی می رسد. یک موسسه وابسته به کنگره آمریکا اعلام می کند:” نیروی قدس با القاعده ارتباط داشته است.”
آمریکا به سوریه برای توقف اعمال خشونت علیه معترضان هشدار می دهد. اتحادیۀ اروپا به راه آمریکامی رود وبا وضع تحریم ها علیه سوریه موافقت می کند. گاردین ردپای ایران را در کشتار دمشق می یابد: “کمک به اسد برای سرکوب مردم.”
آشتی فتح- حماس و دیگر گروههای فلسطینی به سرعت به نتیجه می رسد. عمر موسی، دبیر کل اتحادیه عرب درمصاحبه با واشینگتن پست، می گوید: “حماس را پس از امضای سند آشتی ملی فلسطینی دیگر نباید تروریستی دانست.”
خشم “نظام” در مقاله برادر حسین شریعتمداری سرریز می کند. دکتر حسین باقر زاده “ دلایل عصانیت کیهان” رابر می رسد. او می نویسد: “سونامی سیاسی خاور میانه نه فقط بزرگترین یا تنها متحد سیاسی رژیم ایران در منطقه یعنی رژیم سوریه را دچار تزلزل کرده، بلکه بر گروههای تند رو مجری سیاستهای رژیم در منطقه نیز تأثیر گذاشته و آنها را از کنترل رژیم جمهوری اسلامی دور میکند. توافقنامه قاهره ضربه بزرگی به سیاستهای رژیم ایران در منطقه وارد میکند و سالها سرمایهگذاری مالی و نظامی روی حماس را بیاثر میسازد. شواهدی وجود دارد که حزبالله لبنان، دیگر گروه وابسته استراتژیک رژیم در منطقه، نیز در معرض تغییراتی قرار گرفته است. به عبارت دیگر، با رسیدن سونامی به سوریه نه فقط این متحد سیاسی رژیم به تزلزل افتاده و بلکه مجموعه ساختار استراتژیک سیاست خارجی رژیم ایران در منطقه در حال فروپاشی است.”
نشست سران شورای همکاری خلیج فارس بر پا می شود. موضوعش بررسی تنش در روابط با ایران است.
پاسخ جمهوری اسلامی ارسال “خودجوش” مامورانی است که نام های مستعار بسیار دارند، از جمله “شماری از دانشجویان و جوانان” به یک مسابقه فوتبال برای دادن شعار علیه “آل سعود”. این مامورین قصد دارند، در جریان بازی حساس روز جمعه استقلال با دیگر تیم عربستانی، “در حمایت از مردم بحرین”، علیه عربستان شعار بدهند.
علی اکبر صالحی، وزیر خارجه روانه منطقه می شود. به عربستان راهش نمی دهند. میدل ایست آن لاین، نزدیک نیمه شب چهارشنبه تهران گزارش می دهد: “عربستان وزیر امور خارجه ایران را نپذیرفته است. این اقدام عربستان به دلیل تبلیغات سیاسی و رسانه ای ایران علیه عربستان صورت گرفته است. “
هفته سوم اردیبهشت ماه 1390 بسر می شود. بهار ایران نمرده است. گل های سرخ به غوغای زندگی نشسته اند. گل سرخ پرپر شده پارسال بر می گردد: “فرزاد کمانگر در خانه های کردستان تکثیر شده
است.”
نفس باد صبا از بند ۳۵۰ اوین می وزد. روزنامه نگاران تولد بهمن اموئی را جشن می گیرند.
۳۰ دانشگاه به فراخوان بهار اعتراضات دانشجویی در۲۵ اردیبهشت ماه پاسخ می دهند.
وانگار کسی می داند در انتظار شعرم من، سروده تازه ویدا فرهودی را برایم می فرستد:
دیوانه ی بهارم، اما بهار ایران
آن جا که آفتابش پاینده است و عریان
از بیستون برآید، تا رسم شب زداید
وز عاشقی سراید، جای عزا و حرمان
شور است در پیامش وز سرکشی مرامش
چون تیشه ای گشاید نقبی به قلب زندان
آزاد همچو فرهاد، بی تاب مثل فریاد
گیرد گلوی بیداد، بی اعتنا به بهتان
از خاوران چو خیزد، با وهــم ها ستیزد
تا تیرگی گریزد ازجای جای ایمان
ور ابر هم گشاید شولای خود، می آید
تا روی غنچه ها را بوسد به سـِحر باران
رگبار عشق ریزد بر خاک و پس گریزد
تا خاطره برآید، از خاک سربداران
آن جا که در قفس هم، در واپسین نفس هم
مرغ سحر ندارد پروا ز شب مداران
آواز بی قرارش، گیراندت چو آتش
گر اهل عشق باشی، راهی شوی به رضوان
الوند سربلندش، کارون و هم سهندش
دارند نطفه هایی از درّ ناب و غلتان
آن جا که گر چه اندوه، شد گاه و گاه انبوه
فریاد خلق نستوه، بالیده تا به عصیان
رغم غبار غربت، بر دفتر پریشم
من شاعر بهارم، تنها بهار ایران