طومار داغ مرگ عزیزان رفته است/ این فرصتی که عمر دراز است نام او
خبر رسید که عزتالله سحابی هم رفت. نزدیک بود که بگویم راحت شد، ولی دیدم خیلیها (حتی خیلی از آنها که او را شخصا نمیشناختند) یتیم شدهاند. انگار همین دیروز بود که سوگنامه ایرج افشار را مینوشتیم. کتاب مبارزات و کوششهای سیاسی – اجتماعی سحابی را به قول آن شاعر “آب بحر کافی نیست/ که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم”. این تفصیل را باید به کسانی از دوستان و بستگانش سپرد که طی دهها سال شاهد و همراه سالها کار و کوشش خستگیناپذیر او بودهاند.
سحابی فقط یک فعال سیاسی نبود، بلکه از رده انسانهایی بود که در گذشتههای دوره لگدمال شده، به آنها مرد خدا میگفتند یعنی کسی که به خاطر و به امید افزایش رفاه مادی و معنوی دیگران حاضر به ایثار سلامت، آزادی، وقت و دارایی خویش است.
مهندس سحابی بیشتر و مهمتر از آنکه رهبر سیاسی، مبارز سیاسی، کوشنده سیاسی و زندانی سیاسی باشد آدم نجیبی بود و این نجابت و منزلت انسانی او بود که حتی دشمنانش را نیز به تحسین وامیداشت. نجابتی که ذاتی خانوادهاش بود و به فرزندانش هم به ارث رسید. من نمیگویم سحابی قدیس بود. ولی با این وصف به یاد این جمله روح ژاندارک در نمایشنامه برنارد شاو میافتم که گفت: “خداوندا! پس کی این جهان آمادگی خواهد داشت که قدیسین تو را بپذیرد؟” مرده آن است که نامش به نکویی نبرند…
منبع: شرق یازده خرداد