یک هاشمی، یک معادله، هزار مجهول

آرش غفوری
آرش غفوری

به این آمار خوب دقت کنید، در دور اول سال ۸۴ آرای هاشمی رفسنجانی در تهران ۱ میلیون و ۲۷۵ هزار نفر بود. آقای هاشمی در دور دوم ۱ میلیون و ۳۹۰ هزار رای بدست آورد. یعنی چیزی حدود ۱۱۵ هزار رای به آرای آقای هاشمی اضافه شد. در همین انتخابات دکتر معین ۶۵۰ هزار رای در تهران داشت و اگر در خوشبینانه ترین حالت تصور کنیم که تمام آرای اضافه شده به آقای هاشمی در دور دوم از رای طرفداران دکتر معین بدست آمده باشد این رقم حداکثر ۱۷درصد از کل آرای دکتر معین است.

به همین ترتیب نسبت رای دکتر معین برای هاشمی در استان اصفهان و در خوشبیانه ترین حالت تنها ۲۰درصد و در استان سیستان و بلوچستان که دکتر معین رای اول را بدست آورد ۵۳درصد است. و البته نباید فراموش کنیم که دکتر معین تنها کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ بود که آرایش را به دلیل انتساب خالص و مستقیم به اصلاح طلبان و دو حزب عمده ـ– جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی ـ– بدست آورد. او برخلاف دیگر کاندیداها که در استان خود اول شدند، در اصفهان رای بالایی نداشت؛ اثباتی بر این امر که برخلاف بقیه، رای دکتر معین قومیتی نبود و صرفا بر اساس شعارها و مواضع اصلاح طلبانه و پیشرو بدست آمده بود.

این توضیح کوتاه را دادم تا ادامه دهم که هر کس به گمان خود خیال کند، آقای هاشمی به راحتی پیروز انتخابات خواهد بود، و از امروز تز و تئوری بدهد که خیالتان راحت، حاج آقا برنده است، انتخابات ریاست جمهوری را ساده گرفته و اگر دوستی نادان برای کمپین آقای هاشمی نباشد حتما دشمنی داناست که در هر دو صورت باید از او حذر کرد.

حال با این تفاصیل، هاشمی رفسنجانی باید چه بکند که پیروز انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ باشد؟ یعنی بدست آوردن رای تیپ کسانی که به او در سال ۱۳۸۴ رای ندادند، چگونه امکان پذیر خواهد بود؟ اهمیت سئوال هم در این است که اگر کمپین هاشمی رفسنجانی تصور درستی از پتانسیل رای کاندیدای خود و آرای رقبا داشته باشد می تواند تاکتیک های انتخاباتی اش را در بیست روز منتهی به انتخابات، بخصوص در تبلیغات تلویزیونی با تمرکز بر همین سیاست ها و استراتژی های کلان انتخاب کند.

همین شک و شبهه ای که در ابتدا مطرح کردم، اصلی ترین خط تبلیغی جناح اصول گرایان تندرو در رقابت با هاشمی رفسنجانی است. آنها از زمان ثبت نام انتخاباتی هاشمی بارها و بارها مطرح کرده اند که او رای مثبت ثابت و رای منفی زیادی دارد و به همین دلیل شکست اش در انتخابات ریاست جمهوری غیرمحتمل نیست. اگر خیلی بدبینانه در نظر بگیریم، این خط تبلیغی می تواند در این راستا باشد که در صورت هرگونه مهندسی یا تخلف و تقلب سازمان یافته، رقبای هاشمی، توجیه شکست او را پیدا کرده اند. یعنی می دانند فردای پس از انتخابات باید چه بگویند. از این رو کمپین هاشمی باید برای این پرسش، پاسخ مشخص داشته باشد و به صورت عملی برنامه های انتخاباتی خود را در راستای کاهش این اتفاق به کار بگیرد و توضیح دهد که چرا این ادعا درست نیست. بخشی را من در این مقاله توضیح می دهم و بازهم تاکید می کنم که چنین نقشی را دست راستی ها در سال ۸۸ به همراه تکرار “احتمال پیروزی احمدی نژاد به دلیل رای او در روستاها” بارها و بارها پیش از انتخابات مطرح و پس از انتخابات هم به آن استناد کردند.

اصلی ترین تاکتیک انتخاباتی هاشمی می تواند بر ارائه تعریفی صحیح از انتخابات دو مرحله ای متمرکز باشد،و با این توجیه که بر اساس روند تاریخی گذشته،رای حداقل ۱۰ میلیونی هاشمی در دور اول تضمین شده است (این رای مربوط به سال ۱۳۸۴ است و برای مرحله اول انتخابات سال ۹۲، به صورت بالقوه می تواند بسیار بیشتر از این باشد). به اضافه اینکه اعتبار منبع خاتمی در حمایت از هاشمی، رای او را بیشتر هم خواهد کرد. مطابق محاسبات من بر اساس تحلیل انتخابات سال ۷۶ تا ۸۴، رای اعتبار منبع شخص خاتمی –ـ شخص خاتمی و فارغ از گروه ها و دسته جات سیاسی اصلاح طلب ـ- حداقل ۶ میلیون است و این افراد کسانی هستند که در دور دوم انتخابات سال ۱۳۸۴ به هاشمی رای ندادند.بر این اساس اگر آقای خاتمی بتواند با کمپین به نفع هاشمی این آرا را برای او بدست بیاورد حداقل رای هاشمی ۱۶ میلیون در دور اول انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود و این به اضافه یکی، دو برنامه هوشمندانه انتخاباتی دیگر، پیروزی هاشمی را تضمین می کند. اما سئوال اینجاست که کمپین هاشمی برای بدست آوردن این آرا و آرای اضافه چه باید بکند؟

انتخابات ریاست جمهوری در ایران از سال ۷۶ تا ۸۸ به طرز معنی داری با سه متغیر گره خورده است:

وضعیت انتخاباتی هاشمی در متغیر اول نامطمئن و در دومی و سومی مطمئن است (به همین دلیل هم می گویم که ادعای جناح راست در توجیه رای ثابت هاشمی و رای منفی وی لزوما در انتخابات امسال تاثیر سال ۸۴ را ندارد). اینکه می گویم در اولی نامطمئن است از این روست که بعد از حوادث سال ۸۸، هیچ آمار مشخص و قابل استنادی –ـ چه مثبت و چه منفی – در مورد نسبت هاشمی جدید با الیگارشی نظام حاکم وجود ندارد. از این رو هاشمی باید خود، به بازتولید یک الیگارشی دست بزند. بخشی از بازی را خود اصول گرایان تندرو ـ– تیم جبهه پایداری و روزنامه کیهان–ـ و اصول گرایان کندذهن –ـ امثال حداد عادل ـ– برای او انجام می دهند.در واقع در این بخش کمپین هاشمی احتیاج ندارد به صورت رسمی ابتکار عمل را در دست گیرد. وقتی حداد عادل می گوید که سبزها می خواهند به هاشمی رای بدهند یا قالیباف از رابطه نه چندان خوب هاشمی با آیت الله خامنه ای می گوید (البته قالیباف از منظر قرب به آقا قصد تخریب هاشمی را دارد و هیچ وقت هم رئیس جمهور نمی شود؛ او حداکثر نقش رای خراب کن را ایفا می کند و اگر هم بخواهد به این نقش راضی شود، به یک محسن رضایی دیگر تبدیل خواهد شد) یعنی آنها در زمین هاشمی بازی می کنند، هرچند خودشان هم ندانند یا توان درک وفهم درست آن را نداشته باشند.

بخش دیگری از کار هم از طریق تولید یک الیگارشی جدید امکان پذیر است. الیگارشی احمدی نژاد ـ– مشائی، داستان پوتین ـ– مدودف و چرخه قدرت درون دولت که هشت سال است مدیریت اجرایی کشور را در دست دارد ولی مدعی است که نمی گذارند کار کند. مشائی قصد دارد در انتخابات امسال همانند سال ۸۴ و ۸۸، هاشمی را نماد نظام معرفی کند که او –ـ و احمدی نژاد ـ- به عنوان چهره های خرده بورژوازی یا مخالفان با سوداگران مالی و صنعتی و کلان سرمایه داران شهری، قصد دارند این نماد را که نیمه ای از “بت بزرگ” نظام است بشکنند. کمپین هاشمی باید جهت نمودار را به سمت احمدی نژاد و مشایی برگرداند و این بار نشان دهد که اتفاقا آنها هستند که سوداگری مالی را تغذیه می کنند و نوکسیه ها را وارد بازی کرده اند. در این میان هم جناح راست تندرو و هم جناح راست کندذهن، هر دو به این تاکتیک انتخاباتی هاشمی می توانند کمک کنند؛ اما اصلی ترین نقش را خود هاشمی دارد که می تواند این الیگارشی ساختگی را در مقابل دو متغیر دیگر هم قرار دهد. یعنی از پتانسیل آن برای اثبات اعتبار منبع خود و حل مشکلات و مسائل امروز مملکت استفاده کند.

به عنوان دو متغیر دیگر در تعیین آرای انتخاباتی کاندیداها به شناخت مسئله روز کشور و اعتبار منبع کاندیدا اشاره کردم. در این هر دو مورد، هاشمی یک سر و گردن از بقیه کاندیداها بالاتر است. در میان کاندیداهای موجود فقط قالیباف قدرت مواجهه با او را داشت که بعد از انتشار متن صحبت های وی در خصوص حمله به کوی دانشگاه و چماق به دست بودن، به شدت ضربه خورده است و در این انتخابات دیگر توان بلند شدن هم ندارد.

 پاراگراف انتخاباتی هاشمی اما سهل و ساده است: “کشور بحران دارد، هیچ چیز سر جای خودش نیست، تحریم ها کمرشکن است، مردم در فقر غوطه ورند و اختلافات سیاسی پس از سال ۸۸ در حال نابودی مردم و ایران ( و نه لزوما نظام و انقلاب) است. همه اینها نیست به جز یک دولت ناکارآمد. من می آیم و با دولتی کارآمد رابطه با دنیا را بهبود می بخشم، در کشور آشتی ملی ایجاد می کنم و کشور را نجات می دهم.”

هاشمی ۹۲ یعنی همین و بس. برای ایجاد این انگاره اما هاشمی به یک نماد مخالف احتیاج دارد. یکی از این نمادها سعید جلیلی است. اگرچه جلیلی نامزد نظام و حاکمیت برای بازتولید انتخابات سال ۸۴ است، اما به راحتی به ضد خودش تبدیل می شود و کمپین هاشمی می تواند در ترویج ضدیت جلیلی با خود و حاکمیت نقش مهمی ایفا کند.پرونده هسته ای با بحران مدیریت و تنش زایی در عرصه جهانی گره خورده است. کمپین هاشمی باید مدیریت ناکارآمد در پرونده هسته ای را از جمله دلایل مشکلات اقتصادی معرفی کند و آن را مستقیما به جلیلی ـ– و تیم احمدی نژاد ـ– متصل نماید.اینجا اتفاقا مشایی هم ناخواسته اما ناچار، در خدمت پروپاگاندای کمپین هاشمی در می آید؛که این هم طنز انتخابات امسال است. مشایی و هاشمی در ضدیت با ناکارآمدی علیه جلیلی عمل می کنند و جلیلی و هاشمی بازهم در توجیه ناکارآمدی علیه مشایی. در این بین هم مشائی و هم جلیلی، با هم انتخابات را به هاشمی خواهند باخت.

سکه بازی انتخاباتی هاشمی یک روی دیگر هم دارد. او باید انتخابات را در دور اول ببرد و گرنه در دور دوم، معادلات انتخاباتی در ایران قابل پیش بینی نیست و نسبت اهمیت متغیرها هم تغییر می کند. هرچند بازهم روی کاغذ شانس هاشمی بیشتر است اما او باید رای دور اول را تضمین شده بدست بیاورد و این وظیفه ای است که کاندیداهای حاشیه ای اصلاح طلب، بخصوص عارف، روحانی و پزشکیان می توانند انجام دهند.

بخش مهمی از آرای کاندیداها در دور اول انتخابات ریاست جمهوری، قومی است. در سال ۸۴، علی لاریجانی و مهرعلی زاده که دو کاندیدای آخر بودند، هر دو در استان های خود اول شدند. مهرعلی زاده حتی در سه استان شمالی غربی ایران شامل اردبیل، آذربایجان شرقی و غربی با مجموع آرای ۶۰۰ هزار رای اول شد، اما در بقیه استان ها رتبه آخر را به خودش اختصاص داد. این نقش قومی را کاندیداهای حاشیه ای می توانند برای هاشمی ایفا کنند. حسن روحانی در سمنان، عارف در یزد و پزشکیان در سه استان آذری زبان ـ– در صورت تایید صلاحیت ـ– می توانند تا هفته آخر، تبلیغات انتخاباتی خود را انجام دهند و در سه یا چهار روز آخر و در یک برنامه تلویزیونی به نفع هاشمی کنار بروند. تفاوت کناره گیری به نفع یک کاندیدا در مرحله اول و دوم در این است که شانس پیروزی او را در مرحله اول افزایش می دهد؛ ضمن اینکه به دلیل آنکه در مرحله دوم، رقابت ها قطبی هستند احتمال اینکه این رای ها به سمت کاندیدای رقیب هم برود وجود دارد؛ امری که در سال ۸۴ تجربه شد و در ابتدای این مقاله مواردی از آن را توضیح دادم.

در ابتدای مقاله گفتم که چرا کمپین هاشمی نباید از امروز خود را پیروز انتخابات بداند و چرا باید و حتما افراد مجیزگوی را از دور و بر خود جمع کند. هرچند من هم در تحلیل خود به این نتیجه رسیدم که هاشمی می تواند پیروز انتخابات باشد اما هرکدام از استراتژی های انتخاباتی باید با یک تاکتیک تبلیغاتی همراه باشد. این تاکتیک ها در شناخت رقبای اصلی ـ– قالیباف، جلیلی و مشائی ـ برنامه کاری، شعارها و وعده ها، سیاست رسانه ای و خبری، مناظره ها و… همه و همه یک پکیج واحد را تشکیل می دهند. ضمن اینکه کمپین هاشمی برای به میان آوردن بخشی از آرای کسانی که می توانند به صورت بالقوه به او رای دهند باید از یک برنامه ویژه برای حفاظت از آرای خود برخوردار باشد؛ برنامه ای که در رای دهندگان این اعتماد را ایجاد کند که رای آنها شمرده می شود و در میان رقبا هم این واهمه را ایجاد نماید که مهندسی آرا و تخلف و تقلب، هزینه های سنگینی به دنبال خواهد داشت. اگر هر کدام از متغیرهای این تک معادله انتخاباتی هاشمی مشکل داشته باشند یا درست کار نکنند، او را در رسیدن به دفتر پیشین اش در خیابان پاستور تهران با مشکل مواجه خواهند کرد و هرگز هم معادله معلومی نخواهند ساخت. همانطور که چنین معادله ای در سال ۸۸ هم ساخته نشد و سرنوشت مجهولات آن –ـ لااقل تا امروز ـ– به درستی آشکار نشده است.

توضیح: این مقاله را با این پیش فرض نوشتم که هاشمی و مشایی هر دو تایید صلاحیت می شوند و پیش بینی من هم این است که اینگونه خواهد شد.