اعتراض به حجاب اجباری یا دفاع از مردانگی؟

فاطمه صادقی
فاطمه صادقی

محور اصلی این نوشته ماجرایی است که در پی دستگیری مجید توکلی در 16 آذر ماه اتفاق افتاد. محافل قدرت برای تحقیر این دانشجوی بی باک بر او چادر و مقنعه پوشاندند و از او عکس گرفتند و خواستند چنین وانمود کنند که در حین فرار با لباس مبدل زنانه دستگیر شده است. البته به روال دیگر سناریوهای ناشیانه کسی باورش نکرد. وقتی در تقلب انتخاباتی آن قدر ناشیانه عمل کردند، دستپاچگی از این دست نیز هیچ عجیب نیست. کافی بود به عکس ها خیره شویم تا تصنعی بودن شان را دریابیم. پیدا بود 16 آذر چنان برای شان گران آمده است که حاضر شدند از مقدس ترین  سمبل های­شان یعنی حجاب اسلامی چنین بی محابا به طرزی ابزاری بهره گیرند و آن را دستاویزی کنند برای به اصطلاح تحقیر یک دانشجو.

 در این بین معلوم شد اسطوره ی حجاب اسلامی که در تمامی این سال ها اهرم فشاری بر روی زنان بود چه آسان می تواند ملعبه ی محافل قدرت قرار گیرد. حجاب اجباری خود به قدر کافی حجاب را تحقیر کرده بود. اما اکنون جا دارد از کسانی که طرح امنیت اجتماعی را راه انداختند تا مأموران خشن را به بهانه ی به خطر افتادن کیان خانواده به سراغ زنان و دختران بفرستند بپرسیم آیا تعرض جنسی به دختران و پسران در بازداشتگاه و زندان توسط مأموران و تحقیر حجاب نیز شما را می رنجاند یا خیر.
 ماجرایی که بر مجید توکلی رفت خشم زیادی را در میان سبزها بر انگیخت. بسیاری برای ابراز همدلی با او روسری بر سر کردند و عکس گرفتند تا ثابت کنند پوشیدن لباس زنانه باعث تحقیر کسی نمی شود، علی الظاهر دفاعی هم از زنانگی و هم از مجید توکلی.
 اما اگر مجید توکلی نبود چه؟ زنانگی در این میان، نا بهنگام، با دفاع از مجید گره خورد و با آن سخت در آمیخت. انگار زنانگی در سرزمین ما همواره مرغ عروسی و عزاست. بگذارید یک گام جلوتر بروم: دفاع از مجید با پوشیدن روسری های زنانه دفاع از مردانگی مجید و «ما» بود یا دفاع از زنانگی؟ اگر به پس بنگریم، پاسخ روشن است: بسیاری از مردم در تظاهرات خیابانی همین ماه ها فریاد می زدند: «برادر شهیدم، رأیتو پس می گیرم!» و در مقابل، عده ای تلاش داشتند به جایش بگویند: « هم وطن شهیدم رأیتو پس می گیرم!» اما صدای شان به جایی نرسید. اشاره ی آن ها به این بود که ندا آقا سلطان و ترانه­ موسوی زن بودند. می شود خوش بینانه گفت سبز شدن دارد کلیشه های سخت جاافتاده در ذهن های مان را تکان می دهد. اما بگذارید کمی جلوتر برویم و به سادگی خودمان را تبرئه نکنیم تا مَثَل آن دروازه بان نشویم که حریف را واگذاشته بود و از گُلِ خودی به دروازه نگران بود.
 اگر ماجرای مجید در بین نبود، بعید به نظر می رسد که مردان درصدد برمی  آمدند از زنانگی دفاع کنند. از این  رو حق داریم شک کنیم که کل این کمپین بیش تر دفاع از مردانگی بود تا دفاع از زنانگی. موضوع را سر راست می توان چنین بیان کرد: چنان چه مردان را وادارند روسری یا لباس زنانه بپوشند، تحقیر نخواهند شد، ببینید! ما هم می پوشیم!
 وانگهی، فاعل حجاب و بی  حجابیْ زنان  اند. اگر مسئله بر سر حجاب است چرا به جای مردانِ روسری  به  سر، زنان خود در این باره تصمیم نگیرند؟ آیا بناست باز هم تاریخ این بار در شکل دیگری رقم بخورد و باز هم زنان از فاعلیت در مورد موضوعی که مستقیماً به آن ها مربوط است، محروم شوند؟
 ماجرای مجید علی رغم تلخی آن به موضوعی دامن زد که می توانست برای نخستین بار دریچه ای به سوی مواجهه ی اکثریت زنان و مردان جامعه ی ما با مسأله ی جنسیت و پیچیدگی های آن بگشاید و نقطه ی عزیمتی برای طرح پرسش های جدی تر باشد. اما دقیقاً به دلیل غلبه ی طرز فکری متعارف و مألوف که صرفاً به عکس العملی دفاعی و بیشتر خشمگنانه بدل شد، یک فرصت دیگر از دست رفت. این ماجرا بار دیگر ثابت کرد جامعه ی ما تا طرح پرسش های جدی در زمینه  ی مسائل جنسیتی هنوز فاصله  ی بسیار دارد و خوش تر می دارد او را با کلیشه  های از پیش آماده و سردستی تنها بگذارند.
 بهتر آن است که از مجید توکلی و دلیری هایش دفاع کنیم و دفاع ناشیانه و به لحاظ زیبایی  شناختیْ ضعیف از زنان را به خودشان واگذاریم. تلاش زشت و عبثِ محافل قدرت برای تحقیر مجید را می توان با تکثیر زیبایی های او زدود؛ تکثیر حقارت از هر جنس را به خود آن ها واگذاریم.

 

منبع: البرز