دیدار

نویسنده
مینا خانی

گفت و گو با گریت ووستمن شاعر و شرق شناس آلمانی

اینجا ایران است…

 

 

اشاره:

با گریت ووستمن به سادگی آشنا شدم. از قبل دوستان فیسبوکی بودیم، یکروز برای من ایمیلی زد تحت این عنوان که آیا حاضرم چند تا از شعرهای خودم را برایش به زبان آلمانی بفرستم؟ برایم عجیب بود که از کجا مرا می شناسد. مدتی بود که در حال جمع آوری شعرهایم بودم و چند تا از آنها را هم نیمه کاره ترجمه کرده بودم. به هر حال همینقدر ساده و صمیمی از من پرسید و من هم با کمال میل قبول کردم. او این شعرها را در مجموعه ای از شاعران ایرانی به زبان آلمانی استفاده کرد به نام “اینجا ایران است” در کنار آثار نویسنده گانی که فهرست کتاب این طور به ترتیب حروف الفبا معرفی شان کرده:

پگاه احمدی، فرهاد احمدخان، میرزا آقا عسگری، هوشنگ ابتهاج، سارا احسان، محمود فلکی، سالم خلفانی، عبدالرضا مجدری، حسین منصوری، عباس معروفی، مجید محیط، لیلا نوری نائینی، شیرین نوروزیان، نسرین رنجبر ایرانی، شهروز رشید، نگار روبانی، علی‌اکبر صفائیان، درنا صفائیان، سعید میرهادی، محمدعلی شکیبائی، میترا شاهمرادی، میکائیل نوما شائقی، جواد طالعی، ساناز زارع‌ثانی، کتی زرنگین، علی عبداللهی و علیرضا غضنفری.

بعدها فرصت این را پیدا کردم که با او بیشتر آشنا شوم و بعد از طریق او با مجید محیط ناشر نشر سوژه در برمن که ناشر این کتاب هم هست و همینطور ایرانی های اهل شعر وادبیات دیگری که از طریق گریت شناختم. این همه علاقه او به شعر و ادب و فرهنگ ایرانی برای من جالب بود و مرا واداشت به مصاحبه ای که حالا به کلمه در آمده و در اختیار شماست. گریت ووستمن شاعر، دانش آموخته ی شرق شناسی، سیاست و تاریخ است، برای سوال اول از او پرسیدم:

 

چرا “اینجا ایران است”؟ چطور به این “عنوان” رسیدی؟

قبول می کنم که این عنوان یک عنوان معمولی برای “ یک مجموعه ی ادبی” نیست. معمولا چنین مجموعه ای نامی شاعرانه تر دارد. این نام، نامِ یکی از اشعار “ساناز زارع ثانی” است که در این کتاب هم آمده است. به نظر من خیلی از لحاظ محتوایی به این کتاب می خورد. به خاطر اینکه این کتاب مجموعه ای از کار شاعران ایرانی در زبانِ آلمانی بود. بنابراین، اینجا! خیلی از آنها به عنوان نماینده های هنرمندانِ ایرانی حضور دارند، هنرمندانی که در تبعید و مهاجرت زندگی می کنند برای اینکه به خاطر رفتارشان که با مناسبات رژیم ایران همراهی نداشته، زیر فشار قرار می گیرند یا تحت تعقیب قرار می گیرند، یا حتی برای اینکه با سانسور مقابله می کنند.

 

اصلا این ایده از کجا امد؟ یک مجموعه شعر از شاعران ایرانی در زبانِ آلمانی؟

سالهای زیادیست که من بطور فشرده در مورد ادبیاتِ ایران تحقیق و مطالعه می کنم. که البته اصلا هم کارِ آسانی نیست به خاطر اینکه ما از ادبیات فارسی ترجمه های فراوانی در زبانِ آلمانی نداریم. شاید ده ها مجموعه ادبی و به اندازه ی انگشتان یک دست مجموعه ی شاعران مختلف ایرانی به زبان آلمانی وجود داشته باشد. در حالی که تعداد زیادی از شاعران و نویسنده های خوب ایرانی در آلمان، سوئیس، و اطریش زندگی می کنند. خیلی از آنها کاملا ناشناخته هستند و حتی در صحنه ی ادبی آلمانی آنها اصلا دیده نمی شوند. برای من شخصا بسیار اهمیت داشت، که این شرایط عوض شود و این شاعران را در یک مجموعه ی کامل تر معرفی کنم.

 

از چه زمانی شروع کردی خودت را با ادبیات فارسی مشغول کردن؟ و فکر می کنی بین شاعرانِ “اینجا ایران است” شاعری هست که بیشتر به فرهنگ غربی تعلق داشته باشد؟

تقریبا ده سالی می شود که من خودم را با ادبیات فارسی مشغول می کنم. با اشعار کلاسیک شاعرانی مثل حافظ، سعدی و خیام شروع کردم و بعد ها با آثار شاعران معاصر آشنا شدم، که بعضی از آنها در ایران یا در تبعید زندگی می کنند. منظور تو از سوال دومت حتما این است که آیا از شاعرانِ این کتاب کسی هم هست که تحتِ تاثیر فرم ادبیات غربی شعر می گوید؟…بله،طبیعی است! بسیاری از شاعران کلاسیکِ آلمانی مثل گوته، کافکا، ریلکه، سلان، که در بین خواننده های ایرانی هم طرفدارانِ زیادی دارند و طبیعتا خواننده های ایرانی را تحت تاثیر قرار می دهند. و این تاثیرات و ارتباطات مستقیم و غیر مستقیم روی آثار آنها در ادبیاتِ فارسی کم دیده نمی شود! در مورد بعضی از شاعرانِ کتاب “اینجا ایران است” مثل درنا صفاییان، شیرین نوروزیان، کتی زرنگین و شیرین نوروزیان ؛ نمی شود حتی گفت که این “ ادبیات فارسی است” در حالتی که در مورد مانی، سایه و پگاه احمدی به خاطر فرم شعرشان و استعاره هایی که به کار می برند می توان عکسش را ادعا کرد.

 

تو بسیاری از هنرمندان و نویسنده گان ایرانی را که در آلمان زندگی می کنند شخصا می شناسی! این ارتباطات رو چطوری ایجاد می کنی؟

بعضی ها رو کاملا اتفاقی شناختم از طریق دوستان و آشنایانِ ایرانی ام. با بعضی هاشون شخصا رابطه بر قرار کردم، حتی قبل از کار کردن روی “ اینجا ایران است”. بعضی هاشون شخصا با من ارتباط بر قرار کردند، وقتی با کارهای من آشنا شدند. در حین جمع آوری این کتاب برای من خیلی مهم بود؛ این شاعران را شخصی تر بشناسم و آنها را به صورت اکتیو در پروژه به کار وا بدارم چیزی که در اکثر موارد هم اتفاق افتاد. چیزی که در بین آلمانی ها اصلا عادی نیست. معمولا در این جور پروژه ها کسی که در حال جمع آوری این کارهاست برای این نویسنده ها به طور فله ای ایمیل می فرستد و از انها خواهش می کند که کارهایشان را برایش بفرستند. در اغلب موارد حتی همین اتفاق هم نمی افتد بلکه آنها برای این کار با ناشرانِ آنها تماس می گیرند و اشعار را از آنها می خرند، بدونِ اینکه با این شاعران اصلا صحبتی صورت بگیرد. من دوست نداشتم این کاررا بکنم. ارتباط شخصی برای من خیلی مهم بود و این اتفاق در اغلب موارد هم بدون هیچ پیچیده گی صورت گرفت و در اخر من از بعضی از انها حتی اشعاری را دریافت کردم که تا به حال چاپ نشده بودند.

 

در کتاب “اینجا ایران است” شاعران از لحاظ سنی و دوره ای و فرم نوشتاری بسیار متفاوت هستند. آیا قصدی پشت این کار بود یا تو از تمام شاعرانی که پیدا کردی اثراتشان را استفاده کردی؟

نه من همه ی آثار انهایی که توانستم پیدایشان کنم را استفاده نکردم. در بینشان کسانی هم بودند که آثارشان مرا متقاعد نکرد.بودند کسانی هم که من دیر پیدایشان کردم و یا کسانی که جواب مرا ندادند. گوناگونی فرم نوشتن در آثار این شاعران اما از اول مبنای کار من بود. چون از نظر من یک “فرم ایرانی خاص” وجود ندارد، بلکه یک شکل کلی در فرم نوشتاری که از فرمهای گوناگون تشکیل شده است. این هم از این می اید که در این کتاب از آثار مختلفی از نویسنده های مختلف با تفاوت های سنی زیاد استفاده شده است. مسن ترینِ این شاعران سایه است با حدود 90 سال سن و جوانترینشان نگار روبانی است که 24 سال سن دارد. هم از نظر فرم نوشتاری و هم از نر مفهومی قرار بود که “اینجا ایران است” محتوای مطالب گوناگون باشد.

 

این کتاب به نشر”نشر سوژه” در “برمن” آلمان به چاپ رسید. ناشر این کتاب “مجید محیط” خود از نویسنده های این کتاب است و یک ایرانیست. از همکاریت با مجید بگو. چه طور بود؟

 همکاری بسیار خوبی بود و من با اطمینان می توانم ادعا کنم که این آخرین همکاری ما نخواهد بود. من و مجید حالا دیگر با هم دوست شده ایم. این واقعا مایه ی شادی است که آدم چنین ناشر مسئولی داشته باشد. مجید با تمام وجودش کار می کند. در تمام مدت که من روی “اینجا ایران است” کار می کردم او من را حمایت کرد و وحالا هم ما با هم هر روز در ارتباط کاری تنگاتنگ هستیم.

 

آشنا شدن به هنر و ادبیاتِ مشرق زمین چه تاثیری روی زندگی شخصی تو داشت؟ آیا می توانی ادعا کنی که این آشنایی روی نحوه ی زندگی و دیدگاه های سیاسی تو اثر گذار بود؟

این آشنایی روی زندگی شخصی من تاثیر بسیار مهمی داشت و هر روز برای من مثل یک نوع تحول فرهنگی رو به جلو است.شما می توانید در ادبیات شرق غرق شوید برای همین هم واقعا جای تاسف است که در متون به زبانِ آلمانی شما نسباتا کمتر آثار ترجمه شده ی فارسی به آلمانی را می بینید. این همیشه در جهت رشد شماست که توانایی این را داشته باشید که به افق های موجود نگاهی بیاندازید، به آنها از پرسپکتیو دیگری نگاه کنید و به نظرات و نگاه های خود نگاهی منتقدانه داشته باشید. با توجه به این مسئله این داد و ستد های فرهنگی بسیار مهم هستند.به خصوص در دنیای ادبیات که بسیار به نسبت اکثریت جامعه بازتر است این اتفاق از نظر من بسیار به ندرت می افتد. حتی از نظر سیاسی خیلی مهم است که “غرب” نگاهش را به ایران دقیق تر کند. از طرفی ما بیشتر قدر این آزادی نسبی که در غرب داریم را می دانیم به نسبت وضعیت فاجعه باری که در کشورهای خاور میانه از نظر شرایط سیاسی در رابطه با آزادی بیان و دموکراسی وجود دارد. اما از طرف دیگر این برای ما غربی ها هم مهم است که با ایده های خودشان در بیافتند و نگاهشان را باز تر کنند. مخصوصا در شرایط فعلی که هر روز مشخص تر می شود که نظامِ سرمایه داری ما هم که مدتها به عنوان بهترین سیستم موجود معرفی می شد به یک خیابان یکطرفه منتهی می شود. یکی از دوستانِ ایرانی من روزی به من گفت؛«وقتی من در ایران نظرم را آزادانه و بلند بیان کنم، مرا دستگیر می کنند. اما اگر این کار را این جا انجام بدهم، اصلا کسی گوش نمی دهد». حتی با اینکه اینجا اثری از تهدید و خطر جانی برای مخالف نیست، اما این صرفا نشانه ای از خوب بودن شرایط اینجا نیست و از رشد ما حکایت نمی کند.

 

تا به حال به ایران سفر کرده ای؟

متاسفانه نه! سالها پیش وقتی یکی از دوستانم مرا به ایران دعوت کرد می توانستم بروم اما من این شانس را از دست دادم. اوائل سال 2011 به این فکر افتادم که بروم اما دوستانِ ایرانی من از داخل و خارج به من پیشنهاد کردند که این کار را نکنم. خب از جهت اکت هایی که در مورد ایران داشته ام و حالا کتاب “اینجا ایران است” می گفتند که می تواند خطر ساز باشد. من این اخطارهارو جدی می گیرم، از این جهت که انسانهایی را هم می شناسم که “زندانِ اوینِ نامی” را از درون دیده و تجربه کرده اند.من امیدوارم که روزی بیاید که بدون فکر کردن به هرگونه خطر عجیب غریبی بتوان به ایران سفر کرد. من این را بیشتر از همه برای آنان که مجبور شدند فرار کنند آرزو می کنم.