در ماجرای اسیدپاشی بر رخسار بانوان اصفهانی، رحمانی فضلی وزیر کشور گفته: “اسید پاشی همواره در ایران وجود داشته و به بزرگنمائی رسانه های خارجی توجه نکنید”. با این سخن وی اسیدپاشی اخیر را نه کار سازمان یافته و نه ملهَم از نفرت افکنی برخی ارباب عمائم نمی داند.
در مقابل هستند کسانی که معتقدند تحریکات برخی اصحاب منابر و امامان جمعه و رسانه های رسمی خود کافی است که کسی یا کسانی تحت تأثیر آموزه های خطرناک اقدام به چنین جنایاتی هولناک کنند.
مدعای این نوشتار این نیست که قطعا این جنایت جنایتی سازمان یافته است همچنان که مدعای این نوشتار این نیست که عامل یا عوامل این جنایت قطعاَ تحت تأثیر بدآموزی های برخی ارباب عمائم مبادرت به این جنایت کرده اند.
آنچه مدعای این نوشتار است اینکه اگر دولتیان بر این مفروض تاکید دارند که این اقدام می تواند اقدام خودسرانه باشد، دیگر مفروض این است که این جنایت می تواند ملهَم از بدآموزی هایی باشد که رسما از مجاری حکومتی به جامعه تزریق شده است.
به بیان ساده، چرا نباید تصور کرد که این همه نفرت افکنی علیه بدحجاب و بدحجابی می تواند موجب تحریک فرد یا افرادی باشد تا راساً یا بطور سازمان یافته دست به چنین جنایتی بزنند؟
هفت تیرکش سرشناس
به چهار پنج دهه پیش برگردیم. جامعه مداحان نقش پر رنگی در اعیاد و مراسم دینی داشتند. کارشان تجلیل و بزرگداشت مناسبت های دینی با روضه خوانی و مرثیه سرایی بود. مداحی در آن سال ها شغل و حرفه نبود تا منبع درآمد مالی باشد.
اگر آن روزها کسی را می گفتند که قرار است چند دهه بعد، مداحی “حرفه” و “شغلی” پر درآمد شود، شاید کسی را باور نمی افتاد. اگر می گفتند قرار است “دانشگاه مداحی” تأسیس شود، تصورش مشکل بود.
حال اگر گفته می شد چند دهه بعد مداحی به “گروه فشار” تبدیل خواهد شود تا پس از تحریک عواطف مذهبی جوانان در ماه رمضان سال ۸۸ و در شب احیا به منزل یک معمم (کروبی) در یک مجتمع مسکونی بریزند و تیر اندازی کنند آیا اصلا چنین فرضی در خیال کسی خطور می کرد؟
آیا در تصور می آمد که مداح اول تهران (منصور ارضی) روزگاری در جلسه زیارت عاشورا یک روحانی نامدار تهران (هاشمی رفسنجانی) را “پیر کفتار” بخواند و از خدا بخواهد مرگش را برساند؟
آیا تصور می شد که مداحی از مداحان بنام (سعید حدادیان)، در مجلس روضه خوانی فرد دیگری را به اعضای تناسلی تشبیه کند؟
آیا در عالم خیال نیز می گنجید که مداحی به صنعتی پولساز تبدیل شود؟ آیا باور کردنی بود که شرط حضور مداح آن باشد که صاحب مجلس حتما سیستم صوتی و بَنر تبلیغاتی نصب کند؟ آیا در وهم می گنجید که مداح دستمزدی در حدود یک و نیم میلیون تومان برای یک ساعت تقاضا کند تا از قبل به حسابش واریز شود؟
از همه بالاتر آیا در باور می گنجید که یک مداح (محمود کریمی)، با خود سلاح گرم حمل کند و در یک حادثه ساده در ماجرای سبقت گرفتن یک خودروی دیگر به سوی آن پنج تیر شلیک کند؟
این ها و صدها مثال مشابه را می توان نمونه آورد که آنچه در خیال هم نمی گنجید اینک در جامعه امروز ایران ما رخ می دهد. در مقاله “مداحان به مثابه گروه فشار” و “پدیدار شناسی مداح مسلح” به زوایای کوچکی از بزهکاری برخی مداحان پرداخته شده است.
حال اگر باور داشته باشیم که یک مداح می تواند به یک گروه فشار سیاسی، به یک فحاش ناسزاگو، به یک بنگاه مالی و به یک هفت تیرکش تبدیل شود، چه استبعادی دارد باور نکنیم یک یا چند فرد ساده دل، گوش به سخنان امام جمعه اصفهان دهند که گفته بود “در مورد حجاب باید از تذکر لسانی فراتر رفت و برای مقابله با بدحجابی باید چوب تَر (بخوانید اسید) را بالا برد”؟
مگر سیدمهدی طباطبایی، عضو ائتلاف آبادگران علنا در مجلس اعلام نکرده بود: “هرخانمی که نمی خواهد حجاب برتر که همانا چادر است را رعایت کند از کشور اسلامی برود بیرون”.
مگر احمد جنتی (امام جمعه تهران، دبیر شورای نگهبان، عضو خبرگان و عضو جامعه مدرسین) به اساتید دانشگاه توصیه نکرده بود از دادن نمره به دانشجوی بدحجاب خودداری کنند؟ جنتی در نماز جمعه تهران گفته بود: “دانشجو در دانشگاه به دنبال نمره است و هرچه استاد بگوید، گوش خواهد داد. اگر استاد به دانشجو بگوید برای دادن نمره، حجاب و عفاف خود را رعایت کن، دانشجو این کار را انجام میدهد”.
اگر شاهد بودیم که در ارگان های رسمی، بدحجابی را برای بیش از سه دهه یک ناهنجاری می دانند و در عین حال پس از گذشت این همه سال می گویند وضع این ناهنجاری هر روز بدتر می شود، چرا نباید فرد یا افرادی گمان داشته باشند که باید هزینه این هنجارشکنان را بالا و بالا و بالاتر برد؟ مثلا از راه اسیدپاشی.
قاتل ۱۳ زن؛ شهید امر به معروف و نهی از منکر
اگر امروز در اصفهان سایه خوف و وحشت بر بانوان سایه افکنده، سال ۱۳۸۰ این شهر مشهد بود که در پی قتل پیاپی ۱۳ زن، وضعیت مشابه داشت. گمانه زنی هایی آغاز شده بود که آیا این یک کار سازمان یافته است یا اقدام خودسرانه؟ کار یک فرد است یا گروهی از افراد؟ تنها سرنخ این بود که همه قربانیان زنان خیابانی، تن فروش و معتاد بودند.
شوک حاصل از قتل های زنجیره ای وقتی دو صد چندان شد که قاتل (سعید حنایی) به دام افتاد. او به قربانیان تجاوز نمی کرد. متاهل بود. همسرش از او رضایت کامل داشت. تا پیش از ازدواجش حتی یک بار با یک زن هم سخن نشده بود. متدین و ملتزم به دین بود. جبهه رفته بود. قتل هشتاد زن خیابانی دیگر را در برنامه داشت. زمان مناسب قتل برایش هنگامی بود که همسرش برای جلسه روضه خوانی زنانه از خانه بیرون می رفت. انگیزه قتل زنان خیابانی وقتی به ذهنش خطور کرد، که راننده ای زن او را با یک زن خیابانی اشتباه گرفته بود. در جلسه دادگاه گفت که نوعی مسئولیت دینی را در خود می دید تا جامعه را از “فساد” پاک کند. احساس گناهی نداشت. پسر دوازده ساله اش گفته بود اگر پدرم را اعدام کنند، من راهش را ادامه خواهم داد.(مصاحبه)
وقتی صفات دینداری او برملا و قصدش دانسته شد که می خواست “منکر” را ریشه کن کند، برخی از روزنامه های متعلق به جناح راست انگیزه او را ستودند. پس از اعدامش انصار حزب الله مشهد برایش مجلس ترحیم گرفت و بسیاری از چهره های سرشناس انصار حزب الله نیز در آن مجلس شرکت جستند. نشریه ندای ولایت مشهد در همان زمان در تیتر اول خویش از سعید حنایی به عنوان “شهید امر به معروف و نهی از منکر” نام برد.
اگر بخواهیم به حوادث این چنینی اشاره کنیم کار به سعید حنایی ختم نمی شود. قتل های محفلی مشهد در سال ۱۳۸۱ نیز مورد دیگری است که سایه وحشت را بر سر مردم افکنده بود. قاتلان،۶ تن از اعضای بسیج یکی از مساجد کرمان بودند.
این افراد در بازجوییها با اشاره به شنیدن سخنرانی محمد تقی مصباح یزدی آن را دلیل جنایت خود دانستند. مصباح یزدی گفته بود: “اگر کسی خلاف شرعی مرتکب شود مومنان وظیفه دارند به او تذکر دهند، در مرحله بعد وظیفه دارند که به پلیس معرفی اش کنند، و اگر بعد از چند بار به این نتیجه رسیدند که پلیس و دستگاه قضایی نیز این افراد را مجازات نمیکنند، خودشان میتوانند دست به کار شده و خاطیان را به سزای اعمال خود برسانند.” مصباح یزدی با فرستادن نامهای به دادگاه صدور فتوا را تکذیب نمود، اما گفت تمام سخنانش در کرمان “استنساخ از منابع معتبر فقهی بودهاست.”
نتیجه:
همان طور که گفته شد مدعای این نوشتار این نبود که در مقام قضاوت و انتساب اسیدپاشی به کسی باشد. شاید کسی از سر اختلال روانی دست به این کار زده باشد. اما همانطور که این فرض محتمل است، فرض دیگر نیز قویا محتمل است که به دلیل بدآموزی های ارباب عمائم و صاحبان منابر و مقامات کشوری و دولتی، ای بسا کسی یا کسانی با انگیزه نهی از منکر دست به اسیدپاشی زده باشند.
اگر سعید حنایی به گمان انگیزه ای مقدس و اگر قاتلان بسیجی کرمان با انگیزه مشابه دست به جنایت زدند و اگر برخی مداحان در مجالس عزا فحاشی را باب کرده و به گروه فشار تبدیل شده اند، چه استبعادی دارد که اسیدپاشی اصفهان نیز به انگیزه نهی از منکر نباشد؟
در جامعه ای که مداح سرشناس آن هفت تیرکش باشد، اسیدپاس ناشناس نیز می تواند ناهی از منکر باشد.