دیدار

نویسنده
مینا خانی

اعتراض؛ ضرورت رفتن بر روی صحنه…

 

افشین غفاریان از معدود رقصنده های ایرانی ست، که در زمینه رقص نمایشی به موفقیت های بسیاری رسیده است. او که رقص را به طور مخفیانه و زیر زمینی، در ایران فرا گرفته است، در سال 2009 در بحبوحه اتفاقات پس از انتخابات در ایران به همراه گروهش  برای  اجرای نمایش “عجیب ولی واقعی”  به آلمان سفر کرد. افشین در جشنواره تئاتر اندرور  (مجموعه ای که سالهاست، در شهر مولهایم آلمان برگزارمی شود و  از گروه های نمایشی که در ایران به جشنواره فجر راه پیدا می کنند، برای اجرای نمایشهایشان دعوت می کند ) در حرکتی نمادین با دستبند سبز در انتهای جشنواره ظاهر شد و از معترضین ایرانی حمایت کرد و از آن پس دیگر به ایران بازنگشت. او امروز ساکن پاریس است، می گوید که از طریق اینترنت و یوتوب با رقص آشنا شده، و رقص برای او روح هنر یک روح اعتراضیست.

عکس: فرانک فرویل

افشین، تو کارت در ایران تئاتر بود، کمی از تئاتر در ایران برای ما بگو! از سختی ها و زیبایی هایش …

بله. من فارغ التحصیل رشته ی نمایش از دانشگاه آزاد تهران هستم. کار تئاتر به سختی کار زندگی روزمره در ایران است، با همان محدودیت ها و مشکلات و اما باز هم مشکل تر چرا که تئاتر با مخاطب زنده سر کار دارد یعنی که می تواند بسیار بر روی مخاطبش تاثیز گذار و آگاهی بخش باشد و آگاهی مساوی است با خطر در جوامع استبدادی و به همین دلیل محدود تر از هر چیز دیگری است.

زیبایی اش درسرسختی کردن هنرمندان در برابر محدودیت ها ست، سر فرود نیاوردن جلوی قانون نوشته و نا نوشته ، و تلاش برای طوری دیگر خود را بیان کردن است.

 مهم، از سکون سرباز زدن و تبدیل محدودیت به فرصت برای کشف دیگر جلوه های بیان است.

به عقیده ی من صحنه خط آتش انسان با قدرت های مسلط است، این قدرت مسلط می تواند به شکل  یک حکومت، یک جامعه و یا عادات یک گروه از خود مردم باشد… مهم این است که با یک دغدغه پا به صحنه بگذاریم.

من شنیدم که تو رقص رو از یوتوب یاد گرفتی. یعنی آشنایی تو با رقص از طریق اینترنت و یوتوب بوده. خب می تونم بفهمم که یه دلیلش محدودیت ها در ایران است اما آیا تو نتوانستی در این زمینه هیچ کس را در ایران پیدا کنی که به تو کمک کند؟

 من در ایران تحصیل کردم و  مشخصا به شیوه ی کار گروتفسکی در تئاتر  به این دلیل علاقه بسیاری داشتم که  دوباره بدن بازیگر در نقطه مرکز آفرینش هنری قرار می گیرد. دلیل دیگرش هم اشتراک های وضعیت  لهستان در سال های حکومت استبداد و خفقان در دهه های شصت و هفتاد میلادی با شرایط حاضر ایران بود. ما هم از تئاتر برای خود در برابر محدودیت ها حاکم، پناهگاهی ساختیم تا در آن آزادی را به تجربه بنشینیم.

همزمان من از طریق اینترنت ویدئو های طراحان رقصی چون: پینا باوش، مارتا گراهام، ساشا والتز و… را تماشا می کردم و اینطور با رقص آشنا شدم یا به عبارتی با عنوان رقص آشنا شدم چرا که رقص همواره در کارمان وجود داشت و  ما بر آن آگاه نبودیم و یا در آن زمان شهامت رقص نامیدن آن را نداشتیم.

عکس: رولف کی. وگست

چطوری شد که به این فکر افتادی رقص را  در ایران “زیرزمینی” کار کنی؟

به فکر اینکه زیر زمینی کار کنم نیفتادم. بلکه شرایط به طور خودکار مار را به زیرزمین هدایت کرد! آنچه برای ما اهمیت داشت این بود که “خود را بیان کنیم” و برخلاف هر محدودیتی، راهی برای نفس کشیدن در رقص و تئاتر پیدا کنیم. راهی برای رهایی تن مان از بند قوانین مسلط بر جامعه.

مهم پیدا کردن راه حل هاست،بر خلاف هر محدودیتی، حتی اگر به خاطر آن مجبور باشی زیر زمین و یا لب بامی،سر کوهی و یا در دل صحرایی، نفسی تازه کنی و فریادت را سر دهی..  …

 کار تو بیشتر در زمینه رقص نمایشی است. وقتی اینکار را داخل ایران شروع کردی، فکر می کردی یک روز به موفقیت های اینچنینی در فرانسه برسی؟

نه هیچ وقت به موفقیت فکر نکردم،به تنها چیزی که  فکر می کنم این است که آن کاری را انجام دهم که به ژرفا دوست می دارم و به آن باور دارم . از آن پس موفقیت تنها یکی از تبعات آن می گردد.

 

خیلی ها شاید ماجرای آن فستیوال تئاتر در آلمان و قصه ی تبعیدی شدن تورا ندانند. تعریف می کنی؟

من ایران را برای اجرای آخرین کارمان که به جشنواره ایی در آلمان دعوت شده بود درست بعد از اتفاقات سال 88 (2009)  ترک کردم.

در حین جشنواره تصمیمی گرفتم، که مرا به جغرافیایی دیگر هدایت نمود، آن تصمیم این بود که در آخرین اجرا  “آزادی و همبستگی با مردم ایران” را روی صحنه فریاد کنم، فریادی که با آن بند ناف من از ایران بریده شد و از آن به بعد فرانسه مرا فرزند خواندگی می کند.

ولی این جدایی ، وصالی دیگر با مام وطن است، برایم زندگی بخش بوده است.

همانطور که خودت هم می دانی، رقص به معنا و مفهومی که ما کار می کنیم برای تماشاگر ایرانی خیلی آشنا نیست. برخورد ها با تو به عنوان یک پسر جوان رقصنده ی موفق، کسی که تنش ابزار کارش است، چگونه است؟ منظورم بیشتر بین ایرانی های خارج از ایران است.

رقص یکی از مهجور ترین هنر ها در ایران است، ذهنیتی از هنر رقص به عنوان هنری جدی در ایران وجود ندارد و این به این خاطر است، که عنوان رقص از مجموعه ی فرهنگی آن مملکت برای سالهاست که برچیده شده است.

بخشی از این مهجوریت به دلیل سانسور حاکم از طرف حکومت است و بخشی دیگر به دلیل برخورد دوگانه جامعه ی  ما نسبت به رقص است. از طرفی  به آن عشق می ورزیم و از طرفی از آن اکراه داریم، بحث مفصلی است که مجال آن اینجا نیست.

من دیدم که تو در کارهایت یک جوری تلفیقی کار می کنی. زبان فرانسه را به سرعت یاد گرفته ای. در مرکز ملی رقص پانتن در فرانسه روی صحنه رفتی با شاهرخ مشکین قلم که از بهترین هاست همکاری کردی.اینهمه رشد و موفقیت در این مدت کم چگونه حاصل شد؟

من کاری را که انجام می دهم نه تنها دوست دارم، بلکه بیشتر به آن نیاز دارم  و این نیاز به رقص، ضرورتی را می آفریند که موجب می شود رو به جلو حرکت کنم.

 

با  تمام این اوصاف تماشاگر ایرانی شاید تورا خیلی نشناسد. این به همین مسئله بی اهمیت بودن و ناشناخته بودن رقص بین ایرانیان بر میگردد یا به اینکه تو شاید بیشتر برای تماشاگر فرانسوی کار می کنی؟

من نه برای تماشاگر ایرانی و نه برای تماشاگر فرانسوی کار می کنم، من آنجایی خواهم بود که ضرورت رقص و نیاز با آن وجود داشته باشد، تفاوتی ندارد در کدام جغرافیا و برای کدام ملیت باشد، من سوی انسانیت و نیازهایش رقصان می شوم.

رقص هم همانند آزادی یک ضرورت است، باید این ضرورت را در جامعه ساخت و به آن پرداخت تا تبدیل به دغدغه ی جامعه شود، پرسشی است که برای پاسخ به آن می بایستی در جامعه و به طور فراگیر قبل از هر چیز پرسیده شود.

از هنر اعتراضی برای خواننده های روزآنلاین بگو!

همه هنرها به نوعی اعتراضی اند، هنر غیر اعتراضی وجود ندارد، هر هنری به درجات متفاوت اعتراض می کند و تلاش در بهبود وضعیت جهان دارد.اساسا اگر چیزی برای اعتراض وجود نداشته باشد، ضرورت روی صحنه رفتن از بین می رود. به قولی، اگر شما از همه چیز همانطور که هست راضی هستید، جایی روی صحنه ندارید.

خیلی ها می گویند روح هنر از سیاست جداست و هنر باید کار خودش را بکند. جواب تو به این افراد چیست؟ آیا ما چیزی جدای از ان جامعه ای هستیم که به هزار شکل و شمایل سرکوب می شود؟

آری، هنر باید کار خودش را بکند، موافقم. برای من کار هنر چیزی جز آگاهی بخشی و کمک به آگاهی عمومی نیست، جوهره ی هنر این است که سوال ایجاد کند، به چالش بکشد و تولید اندیشه نماید…

به قول هربرت مارکوس، خیلی ساده اندیشانه است که گمان کنیم هنر می تواند همه چیز را تغییر دهد، اما می تواند در خودآگاه و ناخودآگاه زنان و مردانی تاثیر بگذارد که خواهند توانست جهان را تغییر دهند.

و…؛ حرف آخر؟

 اجرای “ فریاد ایرانی” را در تاریخ سی ام نوامبر، اول و دوم دسامبر در مرکز ملی رقص فرانسه به صحنه خواهم برد.( تیزر این اجرا را در یوتوب می توان پیدا کرد)

http://www.youtube.com/watch?v=Iao7eXOOV6Y

 

 - سایت شخصی افشین غفاریان : www.AfshinGhaffarian.com