زلف آشفته ی آیت الله خامنه ای

اکبر گنجی
اکبر گنجی

یکم- طرح مسأله : موضوع عزل/ابقای وزیر اطلاعات مسأله ای غیر منتظره بود که عده ای را غافلگیر کرد. علت/علل این نزاع و کشانده شدنش به قلمرو عمومی چه بود؟ آیا می توان در پرتو مدلی این رویداد را قابل فهم کرد[1]. یادداشت حاضر می کوشد تا پاسخی برای این پرسش فراهم آورد.

دوم- استفاده ی از حداکثر اختیارات قانونی: مطابق اصل یکصد و سیزدهم قانون اساسی رئیس جمهور پس از رهبری “عالی ترین مقام رسمی کشور” و “مسئول اجرای قانون اساسی”- جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط می شود- است.

هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی با همین قانون اساسی به ریاست جمهوری رسیدند. اما هاشمی سنت های غیر قانونی نادرستی تأسیس کرد و خاتمی همانها را ادامه داد که کار را بر روسای جمهور بعدی مشکل خواهد کرد. مطابق اصل یکصد و سی و سوم قانون اساسی “وزرا توسط رئیس جمهورتعیین”  و پس از تأیید مجلس مشغول کار می شوند.

هاشمی رفسنجانی حداقل انتخاب وزرای اطلاعات، امور خارجه، دفاع، کشور و فرهنگ و ارشاد اسلامی را اگر نگوئیم به رهبری سپرد، با هماهنگی کامل با وی برگزید. او وقتی در سال 1384 مجددا کاندیدای ریاست جمهوری- در برابر احمدی نژاد- شد، طی سه مصاحبه ی متفاوت اعلام کرد که اگر رئیس جمهور شود، تمامی وزرأ را با موافقت آیت الله خامنه ای انتخاب خواهد کرد. سید محمد خاتمی نیز سنت سلف خود را تداوم بخشید. به عنوان نمونه، عطاء الله مهاجرانی توضیح داده است که در اولین دیدار کابینه ی خاتمی با رهبری پس از دوم خرداد 1376، سلطان در حضور همه ی وزرأ گفته است که خاتمی می خواست موسوی لاری را وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کند ولی من عطاء الله مهاجرانی را انتخاب کردم[2].

این سنت نادرست محدود به انتخاب وزرأ نشد، آن دو وقتی تمایل علی خامنه ای به دخالت در تمام امور را دیدند، این فرصت را برای او مهیا کردند. هاشمی بارها[از جمله در مصاحبه ی سال 1382 با روزنامه ی کیهان] با افتخار گفته است که من در دهه ی شصت در نماز جمعه ی تهران گفته ام که به آیت الله خامنه ای چک سفید امضا داده ام[3].

مطابق اصل یکصد و بیست و هشتم “سفیران به پیشنهاد وزیر امور خارجه و تصویب رئیس جمهور تعیین می شوند”. اما هاشمی اجازه داد تا آیت الله خامنه ای هر سفیری را که خواست، شخصاً انتخاب کند. یکی از موارد جالب توجه موضوع انتخاب صادق خرازی به سفیری ایران در نیویورک بود. منوچهر متکی وزیر خارجه دولت احمدی نژاد در این زمینه گفته است:

“متاسفانه آقای خرازی از روزی که فقط بر اساس تبارگرایی [چون پدرش آیت الله سید محسن خرازی عضو مجلس خبرگان رهبری است و خواهرش همسر مسعود فرزند آیت الله خامنه ای است و برادرش محمد باقر خرازی دبیرکل حزب الله ایران است] و بدون هرگونه دانش و تجربه ی دیپلماتیک در سال 1369 به وزارت امور خارجه تحمیل شد و بدون حتی یک روز کار در این وزارتخانه با عنوان سفیر راهی نیویورک گردید تا روزی که به دلیل اتخاذ مواضع مخالف نظام در پاریس به تهران فراخوانده شد، در فهم مسائل سیاست خارجی تقریباً هیچ افزودنی نداشته است. در حقیقت صادق خرازی از سیاست خارجی صرفاً خالی‎بندی و التماس برای مذاکره با آمریکایی‌ها را می‌داند”[4].

صادق خرازی در پاسخ منوچهر متکی نوشت:

“اگر خاطر شریف و مزاج آن جناب اجازه دهد حضورم در وزارت امور خارجه و ماموریت این بنده کمترین در نیویورک در زمان وزارت جناب آقای دکتر ولایتی به اشاره و دستور مقام معظم رهبری و ریس جمهور وقت صورت گرفت… همواره عملکردم مورد عنایت… مقام معظم رهبری ، روسای جمهور و وزرای خارجه وقت بوده ‌است”[5].

محمود احمدی نژاد پس از هاشمی و خاتمی جانشین آن دو شد. او قصد داشت/دارد که از حداکثر اختیارات قانونی خود استفاده کند. فقط انتخاب وزرأ با رئیس جمهور نیست، مطابق اصل یکصد و سی و ششم قانون اساسی “رئیس جمهور می تواند وزرا را عزل کند”. مطابق همین قانون، وی تاکنون وزرای متعددی(مصطفی پورمحمدی وزیر کشور، صفار هرندی وزیر ارشاد، محسنی اژه ای وزیر اطلاعات، متکی وزیر امور خارجه) را عزل کرده است. او با عزل منوچهر متکی، علی خامنه ای را در مقابل کار انجام شده قرار داد. در عزل وزیر اطلاعات(مصلحی) نیز همین گونه غافلگیرانه عمل کرد، ولی علی خامنه ای با حکم حکومتی(نامه یکشنبه 28فروردین 90 به احمدی نژاد) وزیر اطلاعات را در جای خود ابقا کرد. احمدی نژاد به مقاومت خود در برابر حکم حکومتی ادامه داد و ولی فقیه مجبور شد با نگارش نامه ی 30فروردین 90 در حمایت از مصلحی و انتشار علنی آن تکلیف همه ی دستگاه ها را روشن سازد.

مورد دیگر عزل سفرای دوران اصلاحات بود که برخی از آنان منتخب شخص آیت الله خامنه ای بودند. احمدی نژاد در این خصوص نیز علی خامنه ای را در برابر کار انجام شده قرار داد. صادق خرازی در این زمینه گفته است:

“ما چهار سفیر بودیم که به افتخار عزل نایل گشتیم، سفیران ایران در آلمان، انگلستان، مالزی و فرانسه همگی احضار و شما[متکی] با شرم و خجالت دستور ریس جمهور را ابلاغ می‌کردید و اظهار تأسف می‌‌فرمودید… اگر نمی‌دانید خوب است که بدانید در همان موقعی که عزل کینه‌ ورزانه صورت گرفت مقام رهبری مراتب گلایه و نارضایتی خودشان از این تصمیم را به رییس جمهور اعلام کردند”[6].

درست است که رژیم حاکم بر ایران، “ نظام سلطانی فقیه سالار ” است. اما احمدی نژاد قصد داشت/دارد که از تمامی اختیارات قانونی خود استفاده کند و می کند. او کار قانونی خود را می کند، اگر سلطان اقدام او را با “ حکم حکومتی ” لغو کرد، فرمان رهبری را به عنوان “ فصل الخطاب “- با اکراه- می پذیرد. اما این گونه نیست که از ابتدأ همه ی اختیارات خود را نادیده بگیرد. بدینترتیب، “پدیده ی احمدی نژاد” نافی/مبطل  ” سلطانی بودن نظام “ نیست، بلکه او فقط و فقط از اختیارات قانونی رئیس جمهوری همین “نظام سلطانی فقیه سالار” استفاده می کند تا جایی که سلطان با “ولایت مطلقه ی فقیه”- برساخته ی آیت الله خمینی- اختیارات قانونی او را ابطال نماید. وقتی احمدی نژاد مطابق اصول قانون اساسی مشایی را به معاون اولی خود برگزید، سلطان علی خامنه ای با حکم حکومتی اقدام قانونی رئیس جمهور را رد کرد. وقتی احمدی نژاد مطابق اصل یکصد و سی و ششم قانون اساسی وزیر اطلاعات را عزل کرد، سلطان علی خامنه ای با حکم حکومتی اقدام قانونی رئیس جمهور را ابطال کرد.

پیامد این داستان برای “پدیده ی احمدی نژاد” چیست؟

1-2- او در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و 1388 در چهره ی مخالف نظام ظاهر شد و رقبای خود را به دفاع از گذشته ی نظام وادار کرد. به طور بی امان تمام کارنامه ی نظام را به عنوان فساد و اشرافی گری(و نمادش هاشمی رفسنجانی) نقد و رد می کرد. بدین ترتیب بود که او می کوشید تا خود را  در افکار عمومی به مظهر “ پاکی/عدالت/محرومین ” و رقبایش به مظهر “ فساد/دزدی/غارت ” و نمادهای “رژیم جمهوری اسلامی” تبدیل سازد. افرادی چون میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی از گذشته-خصوصاً دهه ی اول انقلاب- همچنان دفاع می کنند. حتی برخی اصلاح طلبان از آن دوران تصویری “طلایی/رویایی/آرمانی” برمی سازند. اما احمدی نژاد و همفکرانش به طرق مختلف به جنگ آن گذشته ی طلایی رفته اند.

2-2- احمدی نژاد- جز هفته ی اول پس از انتخابات- سخنی علیه جنبش سبز و رهبران آن بیان نکرد. یعنی نزاعی را که خود آفریده بود، به رهبری واگذار کرد. از این رو، تمام هزینه ی نزاع با سبزها و سرکوب آن را رهبری پرداخت کرد، نه احمدی نژاد. برخلاف مشی اصلاح طلبان که هیچ گاه مستقیماً با سلطان درگیر نمی شدند، سبزهای حاضر در خیابان ها به طور طبیعی شعارهایشان را معطوف به علی خامنه ای کردند. به تعبیر دیگر، برخلاف اصلاح طلبان که حمله هایشان علیه احمدی نژاد بود و هست؛ آنان که در خیابان ها دست به تظاهرات می زدند، گویی احمدی نژاد را به کلی فراموش کردند. احمدی نژاد رها شد و به درستی، مسأله، مسأله ی سلطان و سلطانیسم شد .

3-2- در دوران پس از انتخابات 22 خرداد 88، عملکرد احمدی نژاد به گونه ای بوده که گویی در برابر آیت الله علی خامنه ای ایستاده است. همه او را به پیروی از دستورات رهبری فرا می خوانند[7]. حتی هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی بارها و بارها اعلام کرده اند که احمدی نژاد رهبری را سیبل کرده و همه ی تیرها را به سوی او روانه می کند و قصد این دو(هاشمی و خاتمی) دفاع از رهبری در مقابل احمدی نژاد است[8]. اینک نیز از طریق علنی سازی دخالت های سلطان علی خامنه ای در امور گوناگون و مخالفت خود با آن، رهبر را مجبور به پرداخت هزینه کرده و برای خود پایگاه اجتماعی نوینی دست و پا می کند: پایگاه اجتماعی ناشی از  ایستادگی در برابر سلطان . اما هاشمی و خاتمی همیشه معکوس عمل کرده و چنان وانمود می کردند/می کنند که هیچ اختلافی با سلطان ندارند.

سوم- رجال مذهبی :مطابق اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی، “رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی انتخاب گردد”. اگر احمدی نژاد رجال سیاسی بود، اما بدون تردید او “رجال مذهبی” نبود. در تمام عمرش یک مقاله درباره ی دین/اسلام ننوشته بود، چه رسد به کتابی در این زمینه. اما لازمه ی تائید شورای نگهبان، پذیرش “رجل مذهبی” بودن اوست.

آیت الله مصباح یزدی یکی از فقیهانی است که در آن ایام  در برساختن چهره ای دینی برای احمدی نژاد سخت مشغول فعالیت بود. مصباح یزدی در اولین دیدار با احمدی نژاد، انتخابات 84 و طبعاً انتخاب او به ریاست جمهوری را “ مشحون به کرامات و معجزات ” به شمار آورد و  گفت که “ عنایات حضرت ولی عصر “، ” نفخه ی الهی “ در جامعه ی ما “دمید” [9]. در گام بعد، مدعی شد که امام زمان در شب احیای ماه رمضان تا سحر بیدار ماند و برای پیروزی احمدی نژاد در انتخابات دعا کرد[10].

احمدی نژاد بعدها به وفور از این حربه استفاده کرد و خود را مورد توجه خاص امام زمان، مرتبط با او و اقداماتش را تدبیر مستقیم وی قلمداد کرد. کار آن چنان بالا گرفت که در این زمینه از همه ی فقیهان در طول تاریخ جلو زد. آنان که خود متخصص جعل این نوع قصه ها بودند، و بخوبی می دانستند که در پس پرده “خبری نیست” و این داستان ها برساخته ی صنف فقیهان است، ناگهان خود را با نوعی شیادی قوی رویارو دیدند. روحانیت که خود را “ مفسر رسمی دین ” قلمداد می کرد/می کند، باید مسئولیت این نوع داستان سرایی ها را به طور انحصاری در چنگ داشته باشد. این چنین بود که صدای فقیهان گوش فلک را کر کرد که این نوع مدعیات کاذب و تخریب باورهای دینی است.

تا حدی که من می فهمم، امام زمان برساخته ای تاریخی در خدمت “ منافع ” صنف روحانیت است. به نام او درآمدهای مردم را می گیرند و بر آنها حکومت می کنند. بیش از هزار سال است که به نام او از مردم پول می گیرند، اما دریغ از آن که حتی یک دلیل عقلی بر صدق این مدعا ارائه کرده باشند. “ اسلام فقیهانه “، اسلام منافع یک صنف خاص است. این برساخته ی تاریخی، درست شده است تا یک صنف به دریای بیکران ثروت/قدرت متصل شود. باید دائماً این داستان سرایی ها بازتولید شود تا قدرت تداوم یابد.

سه چهار سال پیش در بیت رهبری در مراسمی با حضور علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، محمود احمدی نژاد و دیگر زمامداران جمهوری اسلامی رسماً اعلان شد که:

” امسال مقام معظم رهبری به دیدارامام زمان نائل آمد “[11].

حال فردی(احمدی نژاد) غیر روحانی پیدا شده که می خواهد مستقل از آنان از این برساخته ی تاریخی به سود خود استفاده کرده و روحانیت را پس زند. به همین دلیل آیت الله مصباح یزدی که احمدی نژاد را با بیدار نگاه داشتن امام زمان تا سحر و دعای برای پیروزی وی رئیس جمهور کرد، اینک یاران اصلی احمدی نژاد را یک “ تشکیلات فراماسونری “، ” بزرگترین فتنه “  و ” شدیدترین خطر برای اسلام “ قلمداد می کند. کار فقیهان همین است: با دعای امام زمان تو را به قدرت می رسانند، اگر تابع محض آنان باشی. تو را تبدیل به فراماسونری و فتنه می کنند، اگر در مقابلشان بایستی.

اما وقتی آیت الله مصباح یزدی تیم احمدی نژاد را “شدیدترین خطر برای اسلام” جلوه می دهد، مدعایی کاذب بیان کرده است، مگر آن که اسلام به معنای صنف روحانیت باشد. در واقع هراس فقیهان از خانه نشینی و حذف از قدرت به وسیله ی احمدی نژاد و تیم اوست. آیت الله مصباح یزدی در بخش دیگری از سخنانش، نگرانی اصلی اش(حذف روحانیت و لعن شدن بوسیله ی مردم) را برملا کرده و می گوید:

“همان کسانی که از اصحاب رسول خدا بودند پس از رحلت ایشان علی را خانه‌ نشین کردند ، و بنی‌امیه که با نام اسلام بر سرکار آمدند کاری کردند که بر همه ی منابر به لعن علی می ‌پرداختند و مجاهدان و یاران پیامبر نیز اعتراضی نکردند؛ پس جای تعجب نیست اگر برخی از کسانی که امروز دم از رهبری می ‌زنند و از یاران رهبری هستند، فردا فتنه بزرگ‌تری را به وجود آورند”[12].

دین در ایران به بازیچه ای در دست عده ای “روضه خوان” و “مداح” تبدیل شده است. همانها که با استفاده ی ابزاری از دین احمدی نژاد را بالا بردند، اینک به او فرمان می دهند که “ به دامن حضرت زهرا بازگرد “[13]. آیت الله خزعلی نیز که در برساختن چهره یی دینی از احمدی نژاد دست داشت، اینک در حال تغییر موضع است.

شیوه ی ولی فقیه چنین است:آیت الله خمینی به بنی صدر می گفت، دفتر/همکاران/ اطرافیانت را  تغییر بده. نکرد و رفت. آیت الله خمینی به علی خامنه ای نیز درباره ی تغییر اطرافیان و دفترش تذکر داد. پذیرفت و ماند. آیت الله خامنه ای نیز دائماً به هاشمی رفسنجانی و خاتمی درباره ی اطرافیانشان تذکر می داد. اینک نوبت احمدی نژاد رسیده است. او باید مشایی را کنار بگذارد. اما اگر مشایی حلقه ی اتصال او با امام زمان باشد و به دلایل اصولی نخواهد/نتواند مشایی را بردارد، باید آماده ی رفتن شود.

چهارم- نزاع قدرت/ثروت : نزاع کنونی، نزاعی جدی بر سر  منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی است. در رژیم های سرکوبگر، نزاع “ بالایی ها “(زمامداران سیاسی) به سود ” پائینی ها “(مردم  فاقد قدرت)است و فضای تنفس را به روی پائینی ها می گشاید. شکایت علی لاریجانی از احمدی نژاد به قوه ی قضائیه، مصداق دیگری از نزاع بالایی هاست. اگر علی خامنه ای بتواند حاکمیت یکدست تحت فرمانی داشته باشد که نزاع هایشان بروز اجتماعی نیابد، جامعه به شدت زیان خواهد کرد. اما وقتی نزاع های درونی تجلی بیرونی می کنند، ترس مردم فرو می ریزد، امید تغییر می روید  و فرصت عمل مهیا می شود. اصل راهنما چنین است:

زلف آشفته ی او موجب جمعیت ماست / چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد

نادرست ترین استراتژی این است که در این نزاع، هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی موفق شوند سبزها/اصلاح طلبان را در جبهه ی علی خامنه ای قرار دهند. تمام سخنان هاشمی و سایت اش در خدمت آن است تا نشان دهد احمدی نژاد ضد رهبری و روحانیت است و به دنبال تکرار مشروطه می باشد، اما هاشمی تنها یار وفادار و مدافع سلطان علی خامنه ای است. مخالفت با احمدی نژاد توجیه کننده ی پشت سر سلطان علی خامنه ای قرار گرفتن نیست. اگر خامنه ای با کمترین هزینه گروه احمدی نژاد را حذف کند، قدرتش باز هم افزایش خواهد یافت و این طور القا خواهد شد که وی به سادگی قادر به حذف هر فرد و گروهی در هر رده ای است.

 از سوی دیگر نباید به گونه ای عمل کرد که خامنه ای از سبزها/اصلاح طلبان به عنوان لولوخورخوره برای ایجاد اجماع در اصول گرایان استفاده کند. اگر قرار بر “ آرمانی سازی ماقبل 22 خرداد 88 ” باشد، آن همه هزینه دادن برای چه بود؟

“زلف آشفته” رهبری را نزاع بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی آشفته تر خواهد کرد. فقط درآمد ارزی سال جاری حدود یکصد میلیارد دلار خواهد بود. اما مهمتر از این درآمد ارزی، مسأله ی خصوصی سازی است. شرکت های دولتی به نام خصوصی سازی به “خودی ها” واگذار شده/می شوند و از کنترل/نظارت عمومی خارج می گردند. ثروت های کلان بنیاد مستضعفان، دانشگاه آزاد اسلامی، آستان قدس رضوی و… چالش آفرین است. این پس زمینه ای است که جناح های مختلف رژیم  را رویاروی همدیگر قرار خواهد داد.

در مقاله ی “ماهیت دولت ایران” توضیح داده ایم که  پروژه ی احمدی نژادی کردن قلمرو دولت، پروژه ی تغییر ترکیب طبقه ی حاکم و جایگزینی طبقه ای جدید به جای “ طبقه ی حاکمه ی پیشین ” جمهوری اسلامی بود/هست[14]. تغییر طبقه ی حاکمه فقط ناشی از تصاحب ثروت نیست. طرح موضوع ارتباط مستقیم با امام زمان و مدعای شنیدن “بانگ جرس” توسط احمدی نژاد و یارانش، فقیهان را هم از حیز انتفاء ساقط خواهد کرد. وقتی می توان به طور مستقیم با امام غائب در ارتباط بود و صدای او را شنید، چه جای مدعیان جانشینی آن موجود مقدس.

برخی این مدعای بدون شواهد و قرائن متقن را طرح می کنند که احمدی نژاد و همفکرانش نماد “ پاسداران/بسیجی ها “یند که علیه “روحانیت” شورش کرده اند. اما احمدی نژاد و تیمش نماینده/نماد سپاه پاسداران و بسیج و بسیجیان نیستند. فرمانده ی بسیج  و فرماندهان گوناگون سپاه ضمن اعلام تبعیت محض از سلطان علی خامنه ای، بارها خطر جریان منحرف و فتنه ی جدید را گوشزد کرده اند[15]. روزنامه ی سپاه  به طور مداوم در زدن تیم احمدی نژاد فعال بوده و هست[16]. صفارهرندی معاون فرهنگی سپاه در تحولات تازه بارها علیه احمدی نژاد سخن گفت[17]. سرلشکر محسن رضایی- طولانی ترین فرمانده ی کل سپاه- در سپاه بیشتر نفوذ دارد یا احمدی نژاد؟ رضایی نیز در این نزاع فرصت را غنیمت شمرد و در پیشنهادی که موجب افزایش بیشتر قدرت سلطان و کاهش قدرت قوه ی مقننه و مجریه می شود، گفت بهتر است وزارت اطلاعات به سازمان اطلاعات زیر نظر ولی فقیه تبدیل شود[18]. در مقابل دهها شاهد و قرینه علیه این مدعا، چرا حتی یک شاهد در تأیید دفاع بسیجیان و سپاهیان از احمدی نژاد در نزاع های روزهای اخیر ارائه نمی گردد؟ آیا سپاهیان و بسیجیان مبلغ/مروج “مکتب ایرانی”، “کوروش”، “منشور حقوق بشر کوروش”، “مهم نبودن حجاب”، “آزادی انواع و اقسام موسیقی”، “ورود زنان به استادیوم های ورزشی” و… هستند[19]. به طور طبیعی سپاه و بسیج نهادهای نظامی یکدستی نیستند و همه نوع گرایشی در آن دو نهاد وجود دارد. اما، مدعای “احمدی نژاد و یارانش نماد سپاهیان و بسیجیانند”،  فقط مدعایی بلادلیل و خطایی تحلیلی نیست، این ایده می تواند به خطایی استراتژیک منجر گردد[20].

 

پاورقی ها:

1- مقاله ی “ایران گرایی به جای اسلام گرایی” که پیش از این رویداد انتشار یافت، توضیحی کلی پیرامون جنگ قدرت ماه های اخیر ارائه کرده است. رجوع شود به لینک

2-  عطاء الله مهاجرانی نوشته است:

“اینجانب با پیشنهاد شما[علی خامنه ای] وزیر ارشاد شدم و خود شما به صراحت این موضوع را در نخستین نشست رییس جمهور و هیات وزیران مطرح کردید. البته ماه عسل وزارت اینجانب وقتی تمام شد که از من خواستید روزنامه ها را تعطیل کنم و صراحتا از روزنامه سلام نام بردید، من کناره گیری از ارشاد را ترجیح دادم. البته همیشه گمان می کردم امکان گفتگو با شما وجود دارد. چنان که وقتی آقای مسجد جامعی به عنوان معاون فرهنگی و مسوول برگزاری بیست سال ادبیات داستانی به من گفتند جنابعالی با جشنواره مخالفید و ظاهرا بر اساس نامه آقای رضا رهگذر فرموده بودید جشنواره متوقف شود؛ با شما به تفصیل در باره نویسندگان صحبت کردم؛ در باره ی تک تک نویسندگان و کارشان بحث کردیم. مشخصا در باره ی محمود دولت آبادی که شما نسبت به  کلیدر حساس هستید و یک بار آن را در نماز جمعه تهران دروغ خواندید! در باره سیمین دانشور و منیرو روانی پور و… به تفصیل حرف زدم. خوشبختانه در باره ۱۹ نفر راضی شدید و پذیرفتید که جایزه بدهیم. تنها نقطه مقاومت شما رمان  مدار صفر درجه ی احمد محمود بود که از قضا به عنوان رمان برگزیده بیست سال ادبیات داستانی انتخاب شده بود و من هیچگاه نگاه بهت زده و غم آلود احمد محمود را از یاد نمی برم. همه ی هیات داوران می دانستند که مدار صفر درجه ستاره ی جشنواره ادبیات داستانی است”.

 رجوع شود به لینک 

3- در یکی از موارد، وی در نمازجمعه ی 3 اردیبهشت1361 گفته بود:

“بنده و مطمئناً آقای خامنه ای و سایر دوستان که اسم بردم، همه ی ما حاضریم پائین ورقه ی سفید را امضا کنیم و در اختیار دیگری بگذاریم تا هرچه می خواهد با امضای ما بنویسد؛یعنی این قدر روابط ما با یکدیگر صمیمی است، و در این حد به همدیگر مطمئنیم”(خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی در سال 1361، جلد دوم، ص 137).

4- رجوع شود به لینک  

5- رجوع شود به لینک

صادق خرازی در این نوشتار برای اثبات بی کفایتی متکی، اظهار نظر او درباره ی مسابقات جام جهانی فوتبال 2010 را به رخش می کشد که گفته بود:

“انگلیس، فرانسه و آمریکا به خاطر جنگ با ایران و مخالفت با برنامه‌های هسته‌ای این کشور دچار حذف زود هنگام از بازی‌های جام جهانی فوتبال شدند. جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی نشان داد که رویکرد جدیدی در جهان سیاست رخ داده و آنچه اکنون در صحنه سیاست بین‌الملل شاهد هستیم، به عینه در نوزدهمین دوره جام جهانی فوتبال به منصه ظهور رسیده است”.

خرازی می پرسد: “شما جام جهان بین در کف دارید آقای متکی عزیز که از چرخش توپی در میدانی سبز، گردش‌های سیاسی در جهان را مکاشفه می‌فرمایید”.  

6- رجوع شود به لینک

7-  به چند مورد زیر بنگرید:

احمد توکلی: “ان‎شاءالله آقای رئیس جمهور هم در این رابطه همکاری خواهند کرد و امیدوارم که احمدی‌نژاد هم وظیفه ی خود را در همراهی با این نامه[حکم حکومتی خامنه ای) انجام دهد… طبیعی است که این طور کج‌رفتاری‎ها‌ نیز تحت تأثیر این تیم منحرف و متهم به فساد است”.

رجوع شود به لینک

آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی: “احمدی نژاد و همه ی مسئولان باید از دستور مقام معظم رهبری پیروی کنند. همه مسئولان موظفند از فرمایشات مقام معظم رهبری تبعیت کنند. آقای احمدی‌نژاد نباید اجازه دهد که نفوذی‌ها بر وی تأثیر گذاشته و فرصت چنین برنامه‌ها و اقداماتی را داشته باشند. وقتی رهبر معظم انقلاب دستور داده‌اند که آقای مصلحی در سمت خود باقی بماند، هیچ‎کس حق تخلف از نظر ایشان را ندارد،  ما به‌طور قاطع از نظر رهبر انقلاب حمایت می ‌کنیم”.

رجوع شود به لینک

آیت‌الله عباس واعظ طبسی: “هیچ قدرتی نمی‌تواند در برابر امام جامعه که مقام معظم رهبری است تصمیم گیرنده باشد و مشروعیت همه ی عزل و نصب‌ها با رهبری نظام است. علت اصلی در راس حکومت قرار گرفتن ولایت فقیه، آسیب ندیدن عزت و ارزش‌های دینی است”.

رجوع شود به لینک

دویست و شانزده نماینده ی مجلس خطاب به احمدی نژاد:“به حمدالله مقام معظم رهبری با تدبیر خویش در راستای رفع این مشکل اقدام کردند و از نظر مجلس آقای مصلحی همچنان وزیر است و انتظار می ‌رود جنابعالی در تبعیت از مقام معظم رهبری با موضع‌گیری صریح در حمایت از وزیر اطلاعات به سوء استفاده ی دشمنان خاتمه دهید”.

فاطمه ی رجبی(همسر الهام) مدافع سرسخت وی و نویسنده ی کتاب احمدی نژاد معجزه ی هزاره ی سوم :“آقای احمدی‌نژاد بداند اگر بخواهد مطابق با اصول گفتمان مهدویت و عدالتخواهی که تبعیت از ولی فقیه و مقام معظم رهبری محور آن است، عمل نکند قطعا از بهشت حزب‌الله خارج خواهد شد و جریان حزب‌الله نه تنها او را طرد خواهد کرد بلکه موضعی صریح و شفاف علیه او اعمال خواهند کرد”.

رجوع شود به لینک

8- به عنوان نمونه هاشمی در  آذر ماه 1388 طی سخنانی گفت:

“مشکل دیگری که من غصه می‌خورم این است که آنچه که امروز دولت و بعضی از نیروهای امنیتی می‌کنند و بعضی از مبلّغین خام حرفهای نابجایی می‌زنند، همه را به حساب رهبری می‌گذارند. الان کار به جایی رسیده که رئیس دولت آن هم در خارج از کشور و به خبرنگاران خارجی می‌گوید: “هیچ کس در ایران به خاطر من زندانی نیست! ” سپاه می‌گوید: “ما که از خود ایده‌ای نداریم، فقط فرمان می‌بریم! “. پس این وسط چه کسی است؟ زندانی برای چه کسی در زندان است؟ دولت که می‌گوید من نیستم. حتّی می‌گوید: من نامه می‌نویسم که زندانیان را آزاد کنید. سپاه که می‌گوید: ما فقط فرمان می‌بریم. راست هم می‌گوید. چون نظامی‌های ما فرمانبرند. منتها فرمان را به گونه‌ای که خودشان می‌خواهند، می‌برند و نه آن گونه که رهبری و فرمانده می‌خواهند. فکر می‌کنم یکی از ضررهای عمده‌ای که در شرایط فعلی می‌کنیم، این است که بسیاری از مسائلی که رهبری از آنها بیزار است، به اسم ایشان نوشته می‌شود. من که ایشان را بهتر و بیشتر از دیگران می‌شناسم “.

رجوع شود به لینک

محمد خاتمی در 16 فروردین 1389 گفت که این گروه می کوشد تا “روش های نادرست خود را به نام نظام و رهبری القا کند بیش از همه به رهبری نظام جفا کرده است”. در 25 خرداد 89 گفت که احمدی نژاد و یارانش می کوشند همه ی کارهای خود را به نام رهبری تمام کنند، اما “بنده مطمئنم رهبری و رده های بالای مملکت هم این روش ها را نمی پسندند”. خاتمی در 27 شهریور89 گفت که احمدی نژاد و همفکرانش در نهایت “در مقابل رهبری و نظام هم خواهند ایستاد”.

9- رضا صنعتی، گفتمان مصباح، گزارشی از زندگانی و مواضع علمی- سیاسی آیت الله مصباح یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 881.

10- مصباح یزدی می گوید:

“دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحله ی اول انتخابات[84] به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت:نگران نباشید، احمدی نژاد رئیس جمهور می شود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست و سوم ماه رمضان در حال احیاء، پیش از نیمه ی شب به خواب می رود. در خواب به او ندا می شود که بلند شو برای احمدی نژاد دعا کن، وجود مقدس ولی عصر دارند برای احمدی نژاد دعا می کنند. می گوید من حتی اسم احمدی نژاد را نشنیده بودم و اصلاً او را نمی شناختم!خود ایشان نیز در تاریخ دهم دی ماه قاطعانه گفته بود که من رئیس جمهور خواهم شد. کسانی با او شوخی می کردند که این چه حرفی است می زنی؟! چه کسی به تو رأی می دهد؟! چه کسی تو را می شناسد؟ گفته است این قول یادتان باشد، امروز 10دی83 است، من رئیس جهمور خواهم شد! حالا خواب دیده یا کسی به او گفته است نمی دانم”(رضا صنعتی، گفتمان مصباح، گزارشی از زندگانی و مواضع علمی- سیاسی آیت الله مصباح یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 883).

11- آیت الله احدی می گوید:

“جناب آقای صدیقی شب فاطمیه روی منبر در بیت ایشان (بیت رهبری) که آقای رییس جمهور نشسته بود، آقای هاشمی بود، سران مملکتی بودند، قوه قضاییه، همه بودند. آقای صدیقی روی منبر این مطلب را گفت و آن را نتوانست تمام کند. همین که خواست تمام کند فریاد گریه جمعیت و حضار بلند شد. دیدند این جمعیت بسوی آقا دارند حمله می کنند که به عنوان تبرک به ایشان دست بزنند. آقا را بردند و دیگر نتوانستند جمعیت را اداره کنند و آن مطلب این بود: من همه ساله مکه که می رفتم قبل از رفتن به مکه به محضر آیت الله بهاءالدینی می رسیدم و توصیه می خواستم از ایشان. ایشان به من توصیه هایی می کرد و من این توصیه ها را در سفر مکه عمل می کردم. بعد هم که داشتم می آمدم، یک عمامه ای یا چیزی را برای ایشان هدیه می خریدم. این دفعه که رفتم محضر ایشان (حضرت آیت الله بهاء الدینی) این مطلب را فرمودند: شما وقتی که می روید مسجدالنبی از قسمت جنوب شرقی مسجد، از آن قسمت هفت قدم میاید به جلو و قسمت بعدی را هم گفت که من نمی توانم دقیق به شما بگویم. به خاطر اینکه ایشان این را به ودیعت پیش من گذاشت. آن وقت از دو طرف به من دستور داد. وقتی که قدم زدی آمدی جلو رسیدی به آنجا، آنجا بنشین و این ذکر سبعه را بگو. این ذکر را که گفتی انشاءالله به حوائجت خواهی رسید. آقای صدیقی می گوید، عرض کردم: آقای بهاءالدینی چه وجهی دارد که من باید آنجا بنشینم و این اذکار سبعه را بگویم. چه وجهی دارد هفت قدم از آنجا قدم بزنم. حالا همه دارند مثل شما گوش می دهند همه دارند دقت می کنند آقای صدیقی چه می خواهد بگوید. گفت: وجهش این است که دارم به شما می گویم فقط پیش شما بماند. وقتی که حضرت زهرا سلام الله علیها آمد برای دفاع از علی ابن ابیطالب علیه السلام بدنش خون آلود بود وقتی که آمد  که داخل مسجد وارد نشد وقتی که برگشت دیگر توان از او رفت دیگر به گونه ای شد که می خواست ادامه راه را بدهد نتوانست، آنجا نشست و فکر می کنم که آن مکان به خون فاطمه سلام الله علیها رسیده است. آنجا حاجتتان را بخواهید. فریاد گریه جمعیت بلند شد. بعد آقای بهاء الدینی می گوید: این کار را انجام بده. ایشان می گوید: من رفتم اینکار را انجام دادم حالا تو نگو آقای بهاء الدینی خودش هم نظر دارد، نیت دارد، یا حاجتی دارد. چون خودش مشرف نمی شود. حالا جالب این است که حضار دارند به آقای صدیقی توجه می کنند از اعیان شخصیتی مملکت، و هم آقایانی که شرکت کننده بودند، ایشان هم با ضرس قاطع دارد مطلب را می گوید. گفت: من رفتم مدینه همین کار را انجام دادم، بعد از این رفتم مکه دیدم از بلند گو صدا می زنند: آقای صدیقی دوباره بروند مدینه. من دوباره رفتم مدینه، چند روزی مدینه ماندم، وقتی برگشتم به ایران یک عمامه ای خریده بودم رفتم محضر حاج آقا، رسیدم، تا سلام علیک کردم بدون اینکه حرفی بزنم. حاج آقا بهاء الدینی فرمودند: میدانی ثمره ی ذکر امسال چه بود؟ گفتم: نه. گفت: نمی دانی ثمره ی ذکر امسال چه بود، نگرفتی؟ گفتم: نه. فرمود: امسال ثمره ذکر شما یکی این بود که شما دو بار آمدید مدینه. گفتم شما مطلعید من دو بار امسال آمدم مدینه. گفت: بله آنجائی که نشسته بودید ذکر می گفتید در آنجا با تو بودم. این نوارش دربیت آقا هست، دم در که می فروشند، نوار سه سال قبل فاطمیه. بعد برگشت و گفت:ثمره دوم اینجا بود:که تا گفت مجلس به هم پاشید اینقدر مردم به خودشان زدند و گریه کردند که آقا تشریف بردند؛ دیدند که دیگر نمی شود جمعیت را اداره کرد. فرمودند: ثمره دوم این بود که آن نیتی که من می خواستم، به آن نیت رسیدم، و آن این بود که امسال مقام معظم رهبری به دیدارامام زمان نائل آمد “.

رجوع شود به لینک:

12- رجوع شود به لینک

13- منصور ارضی گفته است:

“الآن دچار فتنه دینی شده ایم. لذا می بینیم که یکی با اعتقادات امام زمانی ما بازی می کند! یکی با اعتقادات هیئتی ما بازی می کند… به رییس جمهور می گویم که بیا و تا دیر نشده بیدار شو و برگرد به دامن حضرت زهرا . تا دامن حضرت زهرا  و ابی عبدالله  باز است بیا و برگرد. برگرد به سمت حزب الله و مردم… تو همینطوری رأی نیاوردی! حزب الله خودش را برای تو خرج کرد… ما نگران دین شما هستیم همانطوری که نگران دین خودمان هستیم. ما که با شما دعوا نداریم. دعوای ما بر سر دین است. باید مراقب بود که اسیر فتنه دینی نشویم. براستی دیگر نمی خواهی برگردی؟! از دامن یهودیان امت پیامبر به دامن حضرت زهرا برگرد”.

رجوع شود به لینک

14- اکبر گنجی، تک افتادگی و تنهایی، تاکتیک ها و استراتژی های گذار ایران به دموکراسی، نشر گردون، مقاله ی “ماهیت دولت ایران”، صص 402- 347.

15- به عنوان نمونه به این سخنان نقدی بنگرید:

16- به عنوان یک نمونه ی تازه، جوان نوشته است:

“چند روز پیش از عزل وزیر اطلاعات لیدر جریان انحرافی[مشایی] در دیداری که با تعدادی از اعضای موثر تیم اجرایی خود داشته آنان را به آمادگی برای در پیش داشتن سال سختی دعوت کرده و خطاب به آنان گفته است:امسال سال سختی است. کمربندهایتان را محکم بسته و کفش های آهنی بپوشید. قرار است صداهایی درآینده بلند شود. وی همچنین با بیان اینکه اتفاقاتی درآینده اتفاق حادث خواهد شد که پر سرو صدا خواهد بود، به انتقادات احتمالی در واکنش به برنامه های جریان انحرافی اشاره کرده و در این زمینه گفته است، دعا کنید که چاک دهن ما باز نشود!. گفتنی است تحرکات جریان انحرافی که طبق یک برنامه هدفمند تنظیم شده و در حال اجرا می باشد بیش از هر چیز تغییر ساختارهای موجود را هدف خود قرار داده و در این مسیر تزریق بحران ها و تنش های موضوعی و موضعی را در دستور کارخود قرار داده است”.

رجوع شود به لینک

سایت مشرق نیز که یکی از سایت های نزدیک به سپاه و بسیج است در این ماجرا علیه تیم احمدی نژاد فعال بوده است.

17- رجوع شود به لینک

18- رجوع شود به لینک

19- هفته نامه ی لثارات درباره ی این سخن احمدی نژاد که گفته :“منشور کورو ش همان آرمانی است که اکنون ایران آن را دنبال می کند”، نوشته است:

“اگر این عبارت درست باشد آنگاه باید:1- جمهوری اسلامی به جمهوری هخامنشی تغییرنام دهد. 2- احمدی نژاد به جای رئیس جمهور امپراطور شود. 3- نهاد ریاست جمهوری به دربار شاهنشاهی تبدیل شود. 4 - احمدی نژاد هم نام خود را داریوش یا کوروش بگذارید”.

رجوع شود به لینک

20- سایت باکری آنلاین، از سایت های مدافع احمدی نژاد، نازع بر سر وزیر اطلاعات را نزاع  میان سپاه پاسداران با احمدی نژاد قلمداد کرد، که به دنبال آن به سرعت این سایت فیلتر شد. می نویسد:

“با توجه به اینکه حجت الاسلام مصلحی اکثر دوران مدیریتی خود را در سپاه گذرانده است و به نیروهای این نهاد انقلابی بیش از نیروهای دیگر نهادهای انقلاب اعتقاد دارد و همچنین عدم اعتماد ایشان به بدنه وزارت اطلاعات در موضوعات مختلف که بعضاً در محافلی به آن اشاره نیز می‌کردند و به کارگیری عناصر سپاهی در وزارت اطلاعات که بدنه آن از نیروهای اصیل انقلابی و مکتبی شکل گرفته است، کار را تا آنجا جلو می‌برد که ایشان در پی جلسات سازمان یافته با اعضای یک باند امنیتی-اقتصادی به دنبال اجرای خواسته‌های این جریان در وزارت اطلاعات بوده‌اند که متأسفانه عزل برخی از معاونین وزارتخانه که از نیروهای باسابقه و قدیمی وزارت اطلاعات بوده‌اند، در این راستا بوده است. گفتنی است آقای حسین. طائب سرحلقه ی امنیتی باند مذکور از فعالان ستاد یکی از کاندیداهای انتخابات دور نهم ریاست جمهوری بوده‌اند که در تقسیم غنائم بعد از انتخابات دور نهم بنا بود به پست وزارت اطلاعات دولت آقای (قالیباف) برسند ولی تقدیر جور دیگری رقم خورد و متأسفانه ایشان پس از آن در مناصب گوناگون امنیتی که حضور داشتند، اقدام به جریان سازی و سازماندهی‌های فکری- پشتیبانی، مالی و امنیتی در خصوص تخریب دولت خدمتگزار نموده‌اند و تا این لحظه از هر آنچه چنگ اندازی بر چهره دولت خدمتگزار بوده است، فروگذار نکرده ‌ند”.

رجوع شود به لینک