وحشت تهران از رسانه های آزاد

نرگس توسلیان
نرگس توسلیان

پس از آن که، عده ای از خبرنگاران ایرانی به اتهام همکاری با رسانه های خارج از ایران، از جمله بی بی سی، دستگیر شدند، شاهد برخی اظهارنظرهای نادرست، نه تنها از سوی اجزای حکومت، بلکه حتی از سوی برخی از منتقدین بودیم اما به نظر می رسد هنوز بخش هائی نیاز به توضیح بیشتر دارد. اعلامیه دوم وزارت اطلاعات نشان از آن دارد که هر چه حلقه محدودیت ها و سانسور و حذف ددر رسانه های داخلی بیشتر می شود به همین نسبت بدگمانی نسبت به رسانه های خارج از کنترل آنان هم گسترش می یابد.

به گفته یک استاد اروپائی ارتباطات “در کشورهای اقتدارگرا، از آن جا که تشکیلاتی برای دروازه بانی خبر و تصفیه اخبار و جلوگیری از اخبار مخالف وجود دارد، و از آن جا که هدایت جامعه و خبرسازی بخشی از فعالیت سازمان حکومتی در این جوامع است، این حکومت ها با همان چشم به رسانه ها خارج از کنترل خود نگاه می کنند. در اتحاد جماهیر شوروی سابق، چین، کوبا، کره شمالی، برمه، ایران و شیخ نشین های عربی چنین مواردی وجود دارد”.
فازع از این نگاه حرفه ای و علمی، در مورد خاص کشور ایران باید گفت یکی از علل جبهه گیری مدام حکومت های اقتدارگرا با رسانه های خارج از کنترل خود آن جاست که این ها چیزهای بسیاری برای پنهان کردن دارند و مانند حجم اطلاعاتی که مهر محرمانه بر آن می زنند، تناسبی با کشورهای مردم سالار ندارند. وحشت از افشاشدن این محرمانه هاست که آنان را در موقعیتی قرار می دهد که همیشه باید یا در صدد خرید رسانه های خارج از کنترل خود برآیند و یا آنان را محدود و حذف و کارکردن برای آنان را ممنوع اعلام کنند.

اما از همه دلایل علمی و عقلی برای دور تازه پرونده سازی برای روزنامه نگاران ایرانی که بگذریم به دلایلی برمی خوریم که این دوره از پروژه سازی سازمان های اطلاعاتی حکومت را معنا می بخشد. از دید حکومت تهران، تمامی رسانه هائی که در کنترل این حکومت نیستند دشمن اند. چرا که تعریف رسانه در دستگاه حکومتی ایران جز این نیست که یا برای ماندگار کردن حکومت آمده یا برای برکندن آن، مانند تفنگی است که وقتی شلیک می کند، یا سینه دوست را هدف می گیرد یا دشمن.

اما از یک نگاه دیگر حکومت جمهوری اسلامی در مورد بخش اصلی رسانه های آزاد فارسی زبانی که از خارج از کشور پخش می شود به درست نگران است و می پندارد آن ها مخالف هستند. اما گرفتاری آن جاست که اتفاقا در اعلامیه وزارت اطلاعات نکته ای هست که نشان می دهد این نوع رسانه ها هدف دستگیری ها و تبلیغات حکومت نیستند بلکه برعکس منظور آن رسانه هائی است که چون اوپوزیسیون نیستند و الزاما اخبار علیه جمهوری اسلامی را پخش نمی کنند با اقبال مردم روبرو شده اند. رسانه هائی که اصرار دارند با کارشناسانی در داخل کشور گفتگو کنند مانند بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و روزآن لاین هدف فشار ها و پرونده هائی شده اند چرا که از سوی مردم ایران بیشتر دنبال می شوند.

از قضا رسانه هائی که به گروه های به طور مشخص هوادار انقلاب و براندازی جمهوری اسلامی هستند چندان تهران را نگران نمی کنند. چنان که تاکنون اعلامیه ای علیه تلویزیون و تبلیغات مجاهدین خلق پخش نشده است.

همین یک نکته شاید موجب شود که اوپوزیسیون جمهوری اسلامی به فکر افتد. حکومتی که ریزش شدید نیرو یافته و نه انسنجام پیشین را دارد و نه این که هواداران جان بر کف حمایتش می کنند، چرا در این موقعیت که وضعیت جهانی هم آماده است نمی تواند کاری کند که رسانه هایش برای نظام خطرناک جلوه کنند. یکی از اصلی ترین پاسخ ها به این سئوال “نظریه فقدان اپوزیسیون متحد” است. گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی [از چپ و سلطنت طلب گرفته تا جمهوری خواه و مجاهد و تجزیه طلب] نتوانسته اند به یک همسوئی اصولی دست یابند یا بر شورای یا اهدافی مشترک به توافق برسنداین درست است که ریشه اختلاف بین نیروهای مخلتف اپوزیسیون به عواملی متعددی نسبت داده شده است که از جمله می توان به عدم توافق بر نوع حکومت [ اسلامی یا سکولار، جمهوری یا پادشاهی، مرکزی یا فئودالی] اما باید در نظر داشت که همین امر می توان یک رسانه معتبر و سالم و مطلع را تغذیه کند و نظرهای گروه های مختلف اوپوزیسیون را هم منعکس سازد.

کارشناسان به نکته دیگری هم اشاره می کنند که نبود روحیه کار گروهی در میان ایرانیان است که این را می توان جدی گرفت.[توجه داشته باشیم که ایرانیان در ورزش های فردی مانند کشتی و بکس همواره موفق تر از ورزش های گروهی بوده اند]، روحیه قهرمان پروری و سپردن کار به یک نفر بدون نظارت و پی گیری [ و به تبع آن، سر خوردگی از عدم موفقیت آن شخص در برآورد خواسته ها ] و فقدان تفکر “مطالبه محوری” اشاره کرد

نکته غیر قابل انکار آن است که جمهوری اسلامی، بیشترین نفع را از عدم اتحاد و تفرقه بین نیروهای اپوزیسیون این سال ها برده است و یک رسانه که بین گروه های اوپوزیسیون از اعتباری یکسان برخوردار باشد پاشنه آشیل نظام است و از دید نظام همان جا می نشیند که الان بی بی سی فارسی نشسته که تمامی حواس حکومت را به خود اختصاص داده است. یادم باشد ائتلافی که می توان با پدیدار شدن یک رسانه جدی ایجاد شود چنان برای تهران ملهک است به اذعان خود وزارت اطلاعات همواره بخش قابل توجهی از فعالیتش، صرف اختلاف افکنی بین نیروهای مخالف می شود. از نمونه های بارز آن از جمله می توان به مورد “محمد رضا مدحی” اشاره کرد. در خرداد سال پیش، مستندی تحت عنوان “الماسی برای فریب” از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد که در آن ادعا شده بود محمد رضا مدحی، مامور جمهوری اسلامی در تشکیلات اپوزیسیون نفوذ و طرح “دولت در تبعید” برملا و خنثی کرده است. وزارت اطلاعات سپس با افتخار عنوان کرد که مطرح شدن این پروژه سبب شد که عناصر اپوزیسیون به فحاشی علیه هم پرداخته و یکدیگر را به مدحی شماره ۲ و ۳ متهم کنند. ادعائی که ناگفته پیداست پوچ بود چنان که بعد از چندی آشکار گردید که مدحی در زندان جمهوری اسلامی است.
 اما وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی نیز روز ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۰ اعلام کرد که “ایجاد تردید و شکاف در جریان های ضد انقلاب های خارج نشین از جمله تازه ترین اقدامات وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران است. فارغ از این که این ادعا در دوره های گذشته هم وجود داشته اما می توان گفت همواره در دستور بوده است. پس پیداست که اهمیتی اساسی دارد.”

اما این که چرا رسانه های فارسی زبان اینک و ناگهانی در معرض یک سلسله اتهام قرار گرفته و گروهی از روزنامه نگاران منقد دولت به همین بهانه واهی دستگیر شده اند باید گفت که این ادامه پروژه زیر فشار گذاشتن کارکنان این رسانه هاست. از میزان فعالیت سایبری که با هزینه سرسام آور و تجهیزاتی وارداتی صورت می گیرد و تعداد غیرقابل تصور سایت ها و وبلاگ هائی که به منظور خبر سازی علیه کارکنان این رسانه ها تاسیس شده اند می توان دریافت که حکومت به شدت از جهت داخلی دچار مشکل شده و خود را در آستانه فروپاشی می بیند. وگرنه چرا ده ها حکومتی که جمهوری اسلامی شب و روز علیه آن ها برنامه می سازد و پخش می کند و در تهران با هزینه سرسام آور از شهروندانشان سیمینار و جشنواره و گردهم آئی می سازد به اصطلاح ککشان هم نمی گزد. جواب ساده این است که آن ها در خطر نیستند و جمهوری اسلامی در خطر انهدام است.

حلقه نارضائی ها برگردن جمهوری اسلامی چندان تنگ شده که مدتی است حتی کمپین های مرسوم در جهان هم برای کنشگران اجتماعی [نه الزاما سیاسی] دشوار شده است. حتی فعالیت های خیرخواهانه به مردم فقیر و محروم هم از دید حکومت معنای دیگر دارد چنان که برادران علائی نتوانستند پروژه خود را در مبارزه با ایدز جلو ببرند و هدی صابر هم کشته شد در حالی که صدها جوان در پروژه او در بلوچستان یاد می گرفتند که چقدر برای کشورشان مفید باشند و قاچاقچی نشوند.

یک سوی دیگر این ماجرای وظیفه ای است که از جهت شهروندی در برابر مردم قرار می گیرد. مردمی که به اندازه خبرنگاران و روزنامه نگاران شناخته شده و زیر نگاه نیستند. از این پس هر شهروند یک رسانه معنای درست می یابد. با شدت گرفتن سانسور و افزایش فشار و سرکوب، خبررسانی و فعالیت کمپینی در ایران، شهروندان هستند که باید خبرهای حساس را به رسانه های ازاد برسانند. به شهادت بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی، اطلاع رسانی و فشار بین المللی در آزادی و یا بهبود شرایط درون زندان، تاثیر بسزایی داشته است. حال، در حالتی که، اطلاع رسانی در برخی زمینه ها در رسانه های داخل از کشوررسما و قانونا ممنوع اعلام شده است و خانواده ها نیز از بیم تهدید های نهاد های امنیتی که “اگر صحبت کنی، آن یکی فرزندت را هم دستگیر میکنیم”، به اجبار سکوت اختیار کرده اند، خبرنگاران و فعالان خارج از کشورمی توانند نقش مهمی در این زمینه ایفا کنند. علاوه بر آن، نکته ای در برابر کنشگران سیاسی قرار می گیرد که مراقب باشند به دلیل اختلافات سلیقه ای و عقیده ای به دام حکومت در نیفتند و در مخالفت های خود رقیب را “انسان هایی تکیه زده بر خانه های امن حقوق بشر” ننامند. ستون های ویژه نشریاتی مانند کیهان باید دید از کدام خبرها تغذیه می کنند همان جا پاشنه اشیل کنشگران سیاسی و حقوق بشری است. برای گریز از بحث های نامربوط و اختلاف برانگیز، شاید بتوان “مطالبه محوری” را ریسمانی قرار داد که با توسل به آن، از گفتمان و چالش های نامربوط به مطالبات اصلی پرهیز و موجبات خشنودی وزارت اطلاعات را پیش از این فراهم نکرد.

مطالبه محوری، وام گرفته از مقاله عمار ملکی.